چند نکته پیرامون مناظره بیژن عبدالکریمی و صادق زیباکلام درباره تیم ملی



عبدالکریمی در این مناظره نماینده‌ی عقل است و زیباکلام نماینده‌ی احساسات خام توده‌ای، و چه خوب که زیباکلام، همانند همه‌ی لمپن‌هایی که به عقل سلیم ریشخند می‌زنند در انتهای مناظره با لحنی تمسخرآمیز گفت که عبدالکریمی را نمی‌تواند درک کند و با مقایسه‌ی او با شریعتمداری و روزنامه‌ی کیهان، از ادامه‌ی این شکل از گفتگو سرباز می‌زند و داوری را به ذهن عوام می‌سپارد که یک کار پوپولیستی است. این درحالیست که عبدالکریمی مسئولیت داوری را بر عهده‌ی قشر روشنفکر می‌داند. اگر داوری بر عهده‌ی عوام باشد، یعنی بقال و چقال، به دلیل خشم و تنفر بحقی که عوام و توده‌ی مردم از حکومت جمهوری اسلامی دارند، قطعا آن داوری از روی عصبانیت خواهد بود و نه عقلانیت.

البته خود دکتر زیباکلام به عنوان یک استاد دانشگاه قطعا می‌داند که روش کارش به شدت پوپولیستی است و انتقادات و اعتراضاتش منجر به حل مساله نمی‌شود ولی احتمالا به دلیل منفعتی که در این شکل از اپوزیسیون-نمایی می‌بیند، خود را به کوچه‌ی علی چپ می‌زند و تظاهر به نادانی و بیسوادی می‌کند.

جریان روشنفکری و اپوزیستی که زیباکلام نماینده‌اش هست تقلبی است (در برخی مطالب قبلی نوشته‌ام) به این دلیل که هم از توبره‌ی حکومت می‌خورند و هم از آخور مردم، و البته روش ایشان در ایجاد و تقویت همین دوگانه‌ی ساختگی و غیرواقعی «حکومت و مردم» است و آخر مشخص نمی‌شود آیا افرادی که در مناصب حکومتی حضور دارند جزو مردم هستند یا نه، یا مردم عادی که به شکل‌های گوناگون از مزایای دولتی و حکومتی بهره برده‌اند جزو حکومت محسوب می‌شوند یا خیر. مثلا کسانی که با ارز ۴۲۰۰ تومانی روغن و شکر وارد کرده و بعد همان را به خارج از کشور قاچاق کرده و دلار حاصله را در بازار آزاد فروخته‌اند، چه بسا خیلی از همینها مخالف حکومت باشند و خود را اصلاح طلب یا اپوزیسیون جا می‌زنند، اما آیا باید آنها را جزو حکومت به حساب آورد یا مردم. یا کسانی که در زمان جنگ از میان توده‌ی مردم به میدان جنگ رفتند و در بسیج و سپاه عضور شدند اما هرگز حقوق بگیر حکومت نبوده‌اند آیا جزو حکومت محسوب می‌شوند یا خیر. با کمی جستجو در میان رمان‌ها و زندگینامه‌ها روزنامه‌های مربوط به سال‌های نخستین انقلاب و جنگ مثال‌های خیلی زیادی میشود آورد که نشان می‌دهد این دوگانه سازی مردم در برابر حکومت یا حکومت در برابر مردم جعلی و انتزاعی و غیرواقعی است.

و نیز اینکه این اپوزیسیون تقلبی، عوامانه و غیرعقلانی و احساسی است و باید گفت که نبود اپوزیسیون درست و حسابی مصیبت بزرگی است برای جمهوری اسلامی.

دشمن دانا که پیِ جان بود / بهتر از آن دوست که نادان بود (نظامی)

اپوزیسیون جمهوری اسلامی احساسی عمل می‌کند درست مانند مخالفین حکومت شاه. و چه خوب گفت عبدالکریمی به زیباکلام که اگر در سال ۵۶ من از روش روشنفکران در دشمنی با حکومت شاه انتقاد می‌کردم (روشی که من و شما همین الان هم داریم) آن موقع هم متهم به حمایت از حکومت شاه میشدم.

در واقع روش مخالفین و روشنفکران زمان شاه که عمدتا احساسی و خالی از عقلانیت بود و کشور را در معرض شورش و ترور و بحران و جنگ داخلی قرار می‌دادند، و امثال خود زیباکلام نیز در آن حضور داشتند، امروزه از سوی خود ایشان دنبال می‌شود. گویی که رسالت روشنفکران و نخبگان این است که در هر صورتی با حکومت رسمی و دولت مرکزی مقابله و مبارزه کنند.

عبدالکریمی می‌گوید انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب مردمی یا توده‌ای بود و نه انقلاب طبقاتی. اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم جریانات مارکسیستی در انقلاب حضور داشتند اما قیام اینها صرفا به دلیل «عقده» بود. مثلا تصویر زیر متعلق به متن بازجویی از سعید محسن، یکی از بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین خلق است که توضیح می‌دهد چرا از طبقه‌ی مرفه بیزار شده است. اگر فرد مذکور در روزگار فعلی بخواهد قیام کند به او اول پیشنهاد می‌شود که به نزد روان‌شناس برود تا عقده‌ها و مشکلات شخصی (و نه طبقاتی) او را با قشر مرفه حل کند.


مورد دیگری که احساسی بودن روشنفکران ما را نشان می‌دهد آنجاست که جناب دکتر زیباکلام شادی و ناراحتی مردم از بُرد و باخت تیم ملی را، یا طرفداری و تعصب آنها را دال بر نژادپرست بودن مردم ایران می‌داند.

این تهمت نژادپرستی در حالیست که روشنفکر دیوث ایرانی، همواره و در طول تاریخ از اسرائیل و آمریکا حمایت می‌کند زیرا معتقد است که نژاد غربی و نژاد یهودی از نژاد خاورمیانه‌ای بالاتر است.

و چه خوب گفت عبدالکریمی که اگر حکومت تلاش دارد تا شکاف‌ها و دوگانگی‌های ساخته شده را برطرف کند، اگرچه خودش خطاهای بزرگی را مرتکب شده که این شکاف‌ها را توسعه داده، اگر می‌خواهد ایرانی احساس غرور بکند و اعتماد به نفسش را بازیابی کند و دیگر فکر نکند که حتی لوله‌ی آفتابه هم نمی‌تواند بسازد بلکه پهبادی بسازد که ژنرال آمریکایی آن را تحسین می‌کند، اگر حکومت بزنگاهی مثل بازی‌های تیم ملی را فرصتی برای آشتی و وفاق می‌بیند، چرا روشنفکر ایرانی آن را به سوءاستفاده‌ی حکومت یا به نژادپرستی ذاتی ایرانیان تعبیر می‌کند.

روشنفکر احساسی و ارزشمدار ایرانی به همه چیز فکر می‌کند جز ایران.