داستان کوتاه آموزنده_17

داستان کوتاه آموزنده_
داستان کوتاه آموزنده_

روزی مردی، عقربی را دید که درون اب دست و پا میزند، او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،اما عقرب انگشت او را نیش زد.

مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از اب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.

رهگذری او را دید وپرسید:برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟

مرد پاسخ داد:این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.