شاعر _ نویسنده _ فعال محیط زیست / تلگرام : https://t.me/ab0lghasemekarimi
گردآوری:داستان کوتاه آموزنده_44
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد، می بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند ، تصویر می کرد کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند . روزی در یک مراسم همسرایی تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت و طرح هایی برداشت .
سه سال گذشت . تابلوی شام آخر تقریبا تمام شده بود اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند .
نقاش پس از روزها جستجو جوان شکسته و ژنده پوش و مستی را در جوی آبی یافت . به زحمت از دستیارانش خواست تا او را به کلیسا بیاورند چون دیگر فرستی برای طرح برداشتن از او نداشت .
گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند . دستیاران سر پا نگهش داشتند . ودر همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی ، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بود نسخه برداری کرد .
وقتی کارش تمام شد ، گدا دیگر مستی از سرش پریده بود چشمهایش را باز کرد و نقش پیش رویش را دید و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت : من این تابلو را قبلا دیده ام .
داوینچی شگفت زده پرسید کی ؟ سه سال قبل ، پیش از آن که همه چیزم را از دست بدهم .
موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم . زندگی پر از رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری:داستان کوتاه آموزنده_81
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری:داستان کوتاه آموزنده_105
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری:داستان کوتاه آموزنده_71