یا ابلفضل!

آقا خدایی تو کل ویرگول خوارمادر تیترارو من دارم!



حالا چرا داد من به هوا رفته،چون امروز که داشتم خونه مادربزرگم رو مرتب میکردم وقتی رسیدم به انباری یه چیزی کشف کردم!مادربزرگم یه صندوق داره اندازه یه میز تلویزیون ولی شدیدا سنگین،ازوقتی یادمه کسی اون صندوق رو جابه جا نکرده بود که امروز در یک حرکت انتحاری جابه جاش کرده و بعد یک موش پفیوز از پشتش بیرون پریده و پسر عمه من اون صندوق رو ول کرده و درحال حاضر بنده فاقد انگشت سالم در پای چپم هستم!(حالا انگشت کوچکم شکسته!)بله در زیر او یه موزایک شکسته دیده و آنرا برداشتیم و صندوقچه کوچکی را مشاهده کردیم،حالا تو اون صندوقچه چی بود؟نوشته های پدربزرگ پدریم که ما فکر میکردیم بیسواده!انگاری خدابیامرز تا قبل اومدن به گلستان و ازدواج تحصیل عالیه کرده بوده!حالا بعدا شما رو در جریان خواهم گذاشت فعلا که دارم سفرنامه حجش رو میخونم!(جالبیش اینه که به قول خودش فنارسه و انگریزی هم بلد بوده و کمی عربی!والله اگه دروغ بگم.)

منم رفتم تو کار بی ربط اما کیوت!
منم رفتم تو کار بی ربط اما کیوت!

فعلا!

امضاء:اسی که اسماعیل نیست!