ا
یادداشتی بر نمایش انگلیسی
قرار بود، جمعه شب با همراهی دوستان تئاتریم که تا به حال احتمالاً با آنان آشنا شدهاید، کاوه و علی به سالن هامون برویم و نمایش انگلیسی را ببینیم. کاوه آخر شب گفت که وقت دکتر دارد و نیامد. هر چه کردیم تا دوست دیگری بیاییم که بلیت از دست نرود، کسی پیدا نشد و در نهایت دو نفری به دیدن تئاتر رفتیم.
من با نمایشنامه انگلیسی از پیش آشنا بودم. هر چند که آن را نخواندهام اما سال پیش خبری در خبرگزاریها پیچید و دهان به دهان چرخید که ربطی مستقیم با نمایشنامه انگلیسی داشت. ساناز طوسی نویسنده ایرانی – آمریکایی برای نوشتن این نمایشنامه برنده جایزه معتبر پولیتزر شده بود و 15 هزار دلار را از آن خود کرده بود. من برای خواندن این نمایشنامه کنجکاوی بسیاری داشتم که نسخه الکترونیکی آن به دستم نرسید تا این که پوستر نمایش را دیدم و عزمم بیش از پیش برای دیدن آن جزم شد.
جمعه شب به سالن هامون رفتیم و چون زودتر رسیده بودیم، در جمعیت جلوی در ایستادیم و دعا و ذکر خواندیم که نمایش سر وقت شروع شود که دعاهایمان اثر کرد و سر وقت ورود دادند و مخاطبان هم به سرعت سر جای خود نشستند و نور ما رفت و نور صحنه آمد.
نمایش انگلیسی درباره یک کلاس زبان در کرج است و همه چیز در رابطه میان زبانآموزان و معلم میگذرد. نوشتن درباره این نمایش اندکی سخت است چرا که به نظر من هم نمایشنامه و هم نمایش نقایصی دارند که روی هم اثر میگذارند. با این حال از نمایشنامه آغاز میکنم. نمایشنامه درباره زبان است. درباره کسانی که مجبور هستند، زبان مادری خود را کنار بگذارند و تأثیراتی که این جدایی بر روی هویت و درکشان از زندگی میگذارد. همین جا نقص اصلی نمایشنامه مشخص میشود. جملهای که درباره تم نمایشنامه گفتم، نه از مسائل نمایشنامه که از مونولوگهای شخصیتها به دست میآید. تقریبا هر کدام از شخصیتها در طول نمایش در زمان خاصی مونولوگ میگوید و مکنونات قلبی خود را با مخاطبان در میان میگذارند. این شیوه از آشکارسازی نیت شخصیتها مشکلاتی دارد. یکی از آنها این است که راه کشف را بر مخاطبان میبندد. دوم این که مسئلههای متن را بیاعتبار میکند. به این معنا که نویسنده به جای آن که برای تحول شخصیتها مسیری از مسئلهها بسازد که شخصیت با گذر از آنها متحول میشود، صرفا به شخصیت رو به ما میگوید که متحول شده و ما هم باید بپذیریم. در نمایش انگلیسی شخصیتها مسئله مهمی ندارند. حتی مشخص نیست که چرا سر کلاس زبان میآیند و شما به طور مداوم با این سؤال مواجه میشوید که آنها چرا از کلاس بیرون نمیروند. همین نبود مسائل مشکل دیگری را هم به وجود میآورد. نمایش در لحظاتی از تب و تاب میافتد و شما نیازی نمیبینید که نمایش را دنبال کنید. البته که گروه اجرایی و احتمالا خود نمایشنامه تلاش کردهاند با شوخیهای مختلفی مخاطبان را پای نمایشنامه نگه دارند.
همان طور که گفتم، یکی از تمهای اصلی نمایش زبان و نسبت آن با هویت افراد است. به این معنا که استفاده از زبان انگلیسی میتواند درک و احساسات یک فارسیزبان را تغییر دهد. در نتیجه انتخاب زبان فارسی یا انگلیسی در طول اجرا برای شخصیتها یک انتخاب دراماتیک است، به این معنی که شخصیتها از طریق زبانی که صحبت میکنند، تلاش میکنند به هدف خاصی برسند. با این حال در طول اجرا چندان به این نقاط مهم نمایش بها داده نشده است و لحظههای مهم تغییر زبان در طول اجرا شکل نمیگیرند.
حالا که من از نقاط منفی نمایشنامه گفتم، ممکن است شما پیش خودتان بگویید:«تو خوبی! نمایشنامه جایزه پولیتزر گرفته. فقط مانده تو نظر بدهی!» اگر بخواهم گفته پیش خودتان را به یک پرسش تبدیل کنم میتوانم این گونه بپرسم که «با وجود این مشکلات من چه جوابی به جایزهگرفتن این نمایشنامه دارم؟»
راستش را بخواهید اگر من یک غیرایرانی بودم. احتمالا خیلی از نمایشنامه خوشم میآمد. نمایشنامه به شدت واقعگرایانه است. تلاش شده همه عناصر کنار هم چیده شوند، سیدیهای قاچاق فیلم، فیسبوک، نمونههای اولیه آیفون. برای یک غیرفارسیزبان به خصوص آمریکایی جالب است که در کشوری دیگر به خصوص در ایران چه احساساتی نسبت به المانهای فرهنگی آمریکا وجود دارد. ساناز طوسی هم در نمایشنامه توانسته به صورت واقعگرایانه این احساسات را در اثر خود بازنمایی کند. او تیپهایی در نمایشنامه خود پدید آورده که هر چند شاید برای ما کلیشهای باشند ولی برای یک آمریکایی نمونه دیگری ندارند. برای این که با نشانهای بر حرفم صحه بگذارم. یادداشت پولیتزر را بر نمایش انگلیسی برایتان میآورم.
«انگلیسی اثر ساناز طوسی نمایشنامه قدرتمندی است درباره چهار ایرانی که برای آزمون زبان انگلیسی آماده میشوند، در جایی نزدیک به تهران، هنگامی که جدایی از خانواده و محدودیتهای مسافرتی آنان را وادار میکند که زبان جدیدی یاد بگیرند که ممکن است هویتشان را تغییر دهد و زندگی تازهای را برایشان پدید بیاورد.»
همان طور که میبینید تأکید بر محدودیتهای مسافرتی و جدایی از خانواده دو کلید واژه مهم این نوشتار هستند. و به نظرم ساناز طوسی توانسته به درستی مواجهههای شخصیتهایش را با این موضوعات روایت کند.
اگر بخواهم دوباره به اجرا برگردم، باید بگویم که هر چه قدر نمایشنامه انگلیسی واقعگرایانه است. دکور و لباس بازیگران چنین نیست و چه بهتر بود که نسبت منسجمتری بین این دو عنصر باشد. یعنی بازیگران هم شبیه به جوانان دهه نود لباس میپوشیدند و دکور هم بیشتر شبیه به کلاس زبان میشد.
هر چه قدر من درباره این نمایش نق زدم، شما جدی نگیرید. نمایش انگلیسی سر و ته دارد که در روزگار کنونی مهمترین ویژگی اثر هنری است. پس از دستش ندهید. اگر هم درگیر مهاجرت هستید یا به واسطه اعضای خانواده و دوستان خود با موضوع مهاجرت دست و پنجه نرم میکنید، از دیدن این تئاتر بیشتر لذت خواهید برد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمایشنامهی خیلی کوتاه-۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
اقتباسهای سینمایی از مکبث
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشتی بر داستانهایی از بارش مهر و مرگ | نعلبندیان