چاق و لاغر

ای وای ، ای وای ، ای وای ، بازم بوی قهوه آقای سلطانی بلند شد.دارم خمار میشم.دهن سرویس فقط برای خودش هم درست میکنه.به ما فقط چایی میده.دهنت سرویس آقای سلطانی.کوفتت شه.اییی واای که چه بویی داره.

تو این یه هفته اخلاق مامانم یه جوری شده.بامن خیلی سر سنگین شده.همش از یه چیزی ناراحته.فک کنم باید نگران باشم.حتما یکی از گند کاری هام رو فهمیده.اگه اینطور باشه که دهنم سرویسه.نه رمز کامپیوترم رو داره ، نه رمز گوشیمو ، پس چیو فهمیده؟ نکنه یادم رفت در اتاقمو قفل کنم و رفته سطل آشغالمو دیده؟ یعنی این پدر مادر ها چقد فضولن. دیگه داره اعصابم خورد میشه.همش توی کارم سرک میکشن.مثلا دیگه داره میشه بیست سالم لامصبا.

وااای که چقد این کاظمی اسکله.فک کن یه میمون کامپیوتر بلد باشه ، میشه کاظمی. قیافش هم مثل سید توی عصر یخبندان میمونه.یا ابلفضل ، فک کن یه جمله ای که توش نهایتن 5 تا کلمه باشه رو ور میداره یه صفحه میکنه و توی گفتوگو به کار میبره.مثلا من بگم :(آقای سلطانی میشه یه چایی بیارید؟) این ورمیداره همین جمله رو یه کتاب میکنه و حرف میزنه :(آقای سلطانی بیزحمت یه چایی واسم بیار آخه میدونی یه چند وقته زیاد دارم چایی میخورم این کمرم هم جدیدا درد میکنه فک کنم چایی خوب باشه . خیلی واسه خستگی خوبه نه؟راستی آقای علی زاده شما کجا میشینی ؟ آها . منم چند باری از اونجا رد شدم خیلی محله خوبیه و....) میبینید؟ شما با همچین آدمی سردرد نمیگیرید؟ من هر روز باهاش سر کله میزنم.خیییلیی اسکله.دیروز هم که ساعت کاری تموم شد ، وقتی سوار ماشین شد که بره ، اول کفشاشو در آورد ، پرت کرد روی صندلی شاگرد و بعد سوار شد درو بست.با اون کفشای رسمی جورابم نپوشیده بود.مرتیکه اسکل.

دیگه نمیتونم تحمل کنم.میخوام دلمو بزنم به دریا برم به سلطانی بگم حدقل یه ته استکان از اونا به منم بده.بوش داره دیوونم میکنه.

راستی مدیر عامل اینجا فقط 25 سالشه.ولی یه ابهتی داره که نگو.کلا همه کسایی که اینجان به جز دو سه نفر ، زیر 27 سالن.همین مسئول امنیت 20 سالشه.مدیر عاملمون کلا جوون گراست.

یه رفیق دارم ، امین.کلاس هفتم متوسطه باهاش آشنا شدم.زنگ آخر بود و درس تموم شده بود.معلم گفت هرکی میتونه بخونه بیاد.اینم پاشد رفت خوند.یه صدای نکره ای داشت که نگو.وسط بلوغ بود و صداش خروسی.(من هنوزم مثل بچه های 12 ساله صدام دخترونست)همه مسخرش کردیم.یه مدت بعد معلم اونو انداخت کنار من بشینه.یه خورده گرم گرفتیم و (واااییی چه بوی قهوه ای ) شروع کرد به گفتن اینکه :(آره ، من بیت سازی میکنم ، میکس و مستر میکنم.خوانندگی حرفه ای میکنم. (وای باورم نمیشه.آقای سلطانی برام یه فنجون قهوه آورد.فک کنم بس که نگا میکردم آشپز خونه رو دلش سوخت.مرسی آقای سلطانی!) خلاصه که امین پر ادعا بود.یکی از آهنگاشو با فلش داد گوش کنم.آنگ (شهریوری) تتلو رو ورداشته بود و همون متن آهنگ رو با صدای خودش ، روش خونده بود به اسم خودش.یه خورده هم فتوشاپ بلد بود ، برا خودش کاور میزد ، روی کاور اسم های الکی مینوشت برای مدیر برنامه و.... یه عالمی داشت واسه خودش.منم نمیدونم چرا واقعا؟شروع کردم واسش موزیک ویدیو ساختن.با یه تبلت رفتیم تو کوچه های خلوت ، فیلم گرفتیمو منم یه ادیت مسخره (هیچی ادیت بلد نبودم اون موقع) با کورل ویدیو استدیو سر دوساعت زدم و باهم نشستیم دیدیم و کلی کیف کردیم.حالا باهم رفیق فابریکیم.دوتا یار جدا نشدنی.ظاهرامون خیلی متضاد همه.امین یه خرده تپله با قد کوتوله و ریش پشم مثل وهابی ها.من دراز و لاغرم با صورت مثل کوسه.فکر کنم رفاقتمون سر این موند که حرفه هامون مثل همدیگست.دوتایی کاور اهنگ میزنیم.دوتایی آهنگ سازی میکنیم.اون طراحیش از من ضعیف تره ، من آهنگ سازیم از اون ضعیف تر.ولی دوتایی به هم دیگه یاد میدیم.من براش موزیک ویدیو میسازم.واسه کاورای آهنگش عکس میگیرم.خیلی پیشرفت کرده.صداش خیلی خوب شده.آهنگ سازیش و میکس و مسترش خیلی خوب شده.من توی تدوین فیلم پیشرفت زیادی کردم.پروژه تدوین میگیرم.با امین دوتایی میشینیم سر فیلمایی که میبینیم حرف میزنیم و بیشتر وقتا دعوامون میشه.مثل پریروز که سر (shazam!) دعوامون شد. اون میگفت چون اولین فیلم طنزه دی سی عه خوبه . من میگفتم افتضاحه.


دیگه بسه خسته شدم.چه قهوه ای بود.