در دنیای جدید مخاطب عام نداریم، فقط برای مخاطب خاص محتوا تولید کنید.

(این نوشته بیشتر برای آدم‌هایی که به طور حرفه‌ای مشغول تولید محتوا هستن مفیده، البته خوندنش برای مخاطب‌هام هم می‌تونه خوب باشه تا با طرز فکر من درباره‌ی تولید محتوا بیشتر آشنا بشن ولی ممکنه بعضی بخش‌هاش صرفا به درد متخصص‌ها بخوره.)

همین الان درباره‌ی پست قبلی با همسرم صحبت می‌کردم،

گفتم که پست دیشبم چندان مورد توجه مخاطب‌ها قرار نگرفته،

هم بازدید کمی داره و هم لایک کمی گرفته،

ولی اصلا مهم نیست.

گفتم دو نفر رو در دنیا می‌شناسم که این نوشته رو خییییلی دوست دارن،

دیشب که پست رو نوشتم به یکیشون پیام دادم و لینک رو براش فرستادم، امروز بهم جواب داد و گفت خیلی دوستش داشته و ازم خواست بیشتر درباره‌ی این موضوعات بنویسم.

به همسرم گفتم اون دو نفر اونقدر برام ارزشمندن که حاضرم فقط برای همون دوتا یک کتاب بنویسم، چه برسه به یک پست هزار کلمه‌ای.

واقعیت اینه که استراتژی تولید محتوام رو هم با توجه به همین اصل چیده‌ام.

این اصل که تولید محتوا باید برای «مخاطب‌های خاص» باشه.

اجازه بدین یه مثال دیگه در همین رابطه بزنم و بعد بیشتر توضیح بدم:

من صفحه‌ی اینستاگرام «خیلی عجیب»ی دارم:

:|
:|


برای پست‌های اینستاگرام هر روز یک عکس از خودم می‌گیرم و با یک کپشن منتشرش می‌کنم.

و سعی می‌کنم عکسی که می‌گیرم معمولی‌ترین عکس ممکن باشه، نه خوشگل باشه، نه ادای خاصی داشته باشه، نه ربطی به کپشن داشته باشه، و نه حتی توی زاویه‌اش تغییر خاصی می‌دم.

دلایل مشخصی برای انتخاب این روش دارم که به این نوشته مربوط نیست و شاید بعدا درباره‌ش نوشتم.

من می‌دونم که این ایده «تقریبا» از نظر همه‌ی آدما ایده‌ی بی‌نهایت مسخره و مزخرفیه.

و تمام تمرکز من توی جمله‌ی قبل روی «تقریبا» هست، نه روی همه‌ی آدم‌های دنیا.

آدم‌های مختلف بهم گفتن که از دیدن قیافه‌ام خسته شدن و اصلا این کار چه معنایی داره؟

خیلی‌ها گفتن چرا سلفی‌هات رو به کپشن‌ها مربوط نمی‌کنی؟

چرا توی صحنه‌ی پشت سرت تنوع نمی‌دی؟

یا چرا محض رضای خدا زاویه‌ی دوربین رو تغییر نمی‌دی؟!

(البته درباره‌ی کپشن‌ها هم خیلی‌ها گفتن و می‌گن که بهتره کوتاه بنویسی چون توی اینستا کسی حوصله نداره متن‌های بلند بخونه.)

حتی چند وقت پیش یک نظرسنجی گذاشتم و بیشتر مخاطب‌ها گفتن که عکس‌ها رو تغییر بدم، البته بعدش تصمیم گرفتم به همون روش قبلی ادامه بدم.

چون احساس می‌کنم مسیر درستی رو انتخاب کرده‌ام،

یکی به این دلیل که این روش به دلایل مختلف برای من مناسبه.

و دلیل دیگه اینه که اساسا گمان می‌کنم مخاطبی که انتخاب کرده‌ام این مدل رو دوست داره، یا حداقل می‌تونه باهاش کنار بیاد.

افرادی که در اینستاگرام مخاطب من هستن زیاد به دنبال تنوع نیستن،

حوصله‌ی خوندن کپشن‌های ۴۰۰ ۵۰۰ کلمه‌ای رو دارن،

می‌تونن توی کامنت‌ها بحث‌ بکنن،

توی دنیای فیزیکی کتاب می‌خونن، (یا حداقل کتاب رو دوست دارن)

و می‌شه باهاشون حرف‌های نسبتا عمیقی زد.

من با بقیه‌ی آدم‌های اینستاگرام اساسا کاری ندارم.

حتی از طرفشون لایک هم نمی‌خوام بگیرم،

و فکر می‌کنم اینستاگرام هم به زودی اونقدر باهوش می‌شه که اینجور رشد‌های غیر اصیل و الکی رو کنترل کنه. (مثل گوگل که هر روز بیشتر از قبل قدرت واقعی محتواها رو تشخیص می‌ده.)

من نمی‌دونم چرا دنیا این شکلی شده

ولی از آدم‌های متخصص و خوش‌فکری مثل ست گودین و جیمز آلتچر شنیده‌ام که اساسا الان دیگه دوره‌ی تبلیغات برای عموم مردم گذشته،

دیگه هیچ محصولی برای عموم مردم تولید نمی‌شه،

دیگه دوره‌ی شوهای تلویزیونی پر بیننده تموم شده،

دیگه تبلیغات بین دو نیمه‌ی دربی به صرفه نیست.

اونطوری که من می‌فهمم حتی دیگه نمی‌شه مثل قدیم برندهای خیلی بزرگی مثل کوکاکولا ساخت.

این برندها مال دوران سلطه‌ی تلویزیون و رادیو بودن،

وقتی که همه‌ی آدم‌ها شبیه به هم بودن،

و یک محصول رو می تونستی به همه‌شون بفروشی.

با توجه به این حرف‌ها:

دارم تمرین می‌کنم برای مخاطب‌های خیلی خاص خودم بنویسم.

من گمان می‌کنم که شاید مثل چند سال پیش نشه چیزی مثل شعبانعلی دات کام رو ساخت. (اگه دقیق‌تر بخوام صحبت کنم شاید mrshabanali.com هم در حال حاضر از نظر وسعت مخاطب خیلی محدودتر از shabanali.com در زمان خودش باشه.)

هم به خاطر تغییرات زیاد در تولیدکننده‌ها و مصرف‌کننده‌های محتوا، و رقابتی‌تر شدن جلب توجه در اینترنت،

و هم به خاطر توان محدود من در مقابل غول‌های پیر و گردن‌کلفت محتوایی،

به این دو دلیل مجبورم استراتژیم رو روی مخاطب‌های خاص خودم متمرکز کنم.

کسایی که می‌تونم بیشترین ارزش رو براشون خلق کنم.

همون‌هایی که از نزدیک‌ترین دوستان فیزیکیم بهم نزدیک‌ترن.

و فکر می‌کنم دنیای دیجیتالی آینده از آن هیچ کس نخواهد بود،

بلکه تعداد دنیاها بیشتر و بیشتر می‌شن و کار ما در حال حاضر اینه که دنیاهایی که می‌خوایم درشون زندگی کنیم رو انتخاب کنیم، و اگه پیداشون نکردیم خودمون بسازیمشون.

و تنها چیزی که ما به عنوان تولید‌کننده‌ی محتوا می‌تونیم به آدم‌ها بگیم اینه که: «این منم؛ انتخاب با شماست که من رو به عنوان هم قبیله‌ای خودتون انتخاب کنین یا نه.»


باید اعتراف و تاکید کنم که شاید نظر دادن تخصصی در زمینه‌ی محتوا بزرگتر از دهن من باشه، لطفا دوستان متخصصم چیزهایی که نوشتم رو به عنوان افکار خام یک جوانک خام در زمینه‌ی محتوا در نظر بگیرن.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه پیشنهاد می‌کنم این سه تا لینک رو چک کنین:

obsession about numbers

mass marketing

small is the new big


در همین رابطه:

https://virgool.io/@edrism/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B0%D9%87%D9%86%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D9%88-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D8%A8%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1-%D8%AA%D9%88%D8%B6%DB%8C%D8%AD-%D8%A8%D8%AF%D9%85-mw12ljlxtxah
https://virgool.io/@edrism/%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D9%88%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%81%D9%82%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%DB%B3%DB%B0%DB%B0-%DA%A9%D9%84%D9%85%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%85-s4hckztqdqoz
https://virgool.io/@edrism/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D9%86%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-xxrlydniued3

ادریس میرویسی هستم. درباره‌ی زندگی، تفکر، دین و روان‌شناسی می‌نویسم.

در صورتی که این پست رو دوست داشتید، با دیگران به اشتراک بذاریدش.

اگه می‌خواین نوشته‌هام رو دنبال کنین عضو این کانال تلگرام بشین.

و اگه اهل اینستاگرام هستین، اونجا دنبالم کنین.