ضیافت کرونا برای آموزش

محمدرضا سرکارآرانی‌ - استاد آموزش دانشگاه ناگویا، ژاپن

این روزها پرسش "چه نکنیم؟" به جای کاسه‌های "چه کنم؟ چه کنم؟" دیروز نشسته است. تا دیروز در مدرسه، موبایل‌های بچه‌ها را ضبط می‌کردیم، حالا پویش رساندن موبایل به همه و برخط کردن آنها به راه افتاده است.
شیوع ویروس کرونا فرصتی فراهم آورد تا دیوارهای جدایی و رقابت تا حدودی کوتاه شوند. گفت‌وگوها درباره ضرورت و کیفیت تکلیف‌های یادگیری دانش‌آموزان بیشتر شد. صدای متین والدین زیر گوش‌های یکدیگر و معلمان نجوا کرد که «دانستن این‌ها به چه درد می‌خورد؟!»
مدارس و دانشگاه‌ها به «نوشتن» و تأثیر آن در فرایند آموزش و یادگیری، توجه بیشتری نشان دادند. مهارت‌های خواندن و پردازش واژه‌ها بیشتر مورد توجه قرار گرفت و بر توانایی اجرا و ارائه ترجیح داده شد. گفت‌ و گو درباره ضرورت غربال‌گری برنامه‌ها، آموزشی و محتوای درسی رونق گرفت.
این پرسش که "چه نیازی به این همه نصیحت و بحث‌های کلامی"، رواج یافت. تازه خانواده‌ها متوجه شدند که کتاب‌های درسی نیاز بیشتری به پیام‌هایی دارند که زبان، حس و فهم مشترک بین نسلی را بیشتر کند. مانند، تصمیم کبری، حسنک کجایی، و...!
در این بحران معلمان بیشتر دیده شدند. کیفیت دانش‌آموزش یا پداگوژی (علم و هنر آموزش و یادگیری) از پرده کلاس‌های درس بیرون افتاد. معلوم شد چه چیزهای مهمی ارزش یادگرفتن دارند، ولی ما تمهید کافی برای یادگیری آنها نکرده‌ و ناتوان در راه مانده‌ایم.
والدین و مربیان متوجه شدند، زبانی که در شرایط اقتدار و سنت‌های رسمی آموزش مدرسه‌ای به‌کار می‌رفت، در فضای تازه راهی به رهایی نمی‌برد و سراسر تنش آفرین است.
سال‌ها به شعارهای روی دیوارهای مدرسه دل خوش کرده بودیم که لابد پرورش همین کاری است که هر روز در صبحگاه انجام می‌دهیم. دقیقا مثل گل‌های خشک کرده یا پلاستیکی تزئینی که در جای جای خانه و اتاق جلسات و میز کاری مدیران می‌بینیم!

کرونا زبان کودکان شد و به ما فهماند که دیگر به آن شعارها دل خوش نباشیم. به ما این ندا را داد که روزگار ارزشیابی از دانسته‌ها سپری شده است! امروزه دیگر توانایی عمل و به کارگیری دانسته‌هاست که محور یادگیری قرار می‌گیرد.
حالا دیگر قابل مشاهده‌تر است که بچه‌ها همان قدر که با چند سال زبان خارجی خواندن نمی‌توانند با آن سخن بگویند، از نظر فهم ریاضی، درک علمی، مهارت بیان مقصود، خواندن و نوشتن و... هم توانایی بهتری از آموزش زبان خارجی ندارند.
تنها تفاوت این بوده است که درس‌های دیگر، چون به زبان فارسی و در ساختار فرهنگی- ملی تدریس می‌شده‌اند، از بررسی و سنجش‌گری پنهان مانده بودند.
بحران کرونا، فرصتی فراهم آورد تا خانواده‌ها به فرزندان‌شان بیشتر توجه کنند. در این شرایط کودکان نیز هوشیارتر از همیشه فرصت را مغتنم شمردند و گاهی زیر گوش والدین و معلمان خود نجوا کردند که عزیزان، فکری به حال خود بکنید، ما راه خود را خواهیم یافت. چون دیگر کسی جسارت گرفتن موبایل را از دست ما ندارد!
گاهی که مامان خسته می‌شد، با ناامیدی می‌گفت:

- عزیزم، برو اون اپلیکیشن را باز و تمرین‌ها را حل کن!
فرزند: مامان این کارها هم که می‌کنم جزو درس است؟
- عالی است! یه کم منظورت را توضیح می‌دهی؟
فرزند: مامان، حالا من بگم، شما که متوجه نمی‌شی که من کجام و چیکار دارم می‌کنم!
- آه! ‌ای خدا، به داد ما برس!

آموزش برخط نمی‌تواند جای آموزش مدرسه‌ای را بگیرد و در عین حال، سنت‌های سامانه آموزش رسمی و سلسله مراتب قدرت و اختیار سنتی و امر و نهی‌های هر روزه‌اش را جذب و هضم کند.

واقعیت‌های عینی تازه با درس‌ها، نقش‌ها، ارزش‌ها و فرصت‌های تازه‌ای به میدان آمده‌اند و شبیه‌سازی‌، آزمون‌سازی‌، یکسان‌سازی‌، تک‌گویی، دعوت به اطاعت و پیروی و... را در آموزش رسمی به چالش کشیده‌اند.

منطق سازماندهی موضوعات درسی و بودجه بندی محتوا و حجم آنها نیاز به بازنگری دارد. مدارس و سازوکارهای موجود را نمی‌توان در قالب‌های برخط ریخت.
شرایط مجازی، واقعی است و خیالی نیست، در عین حال کیفیتی متفاوت از جهان واقعی دارد. ما برای زیستن در این جهان به چیزی بیش از ابزارها که در برخی مواقع کار با آنها را خود به‌ خود می‌توان آموخت، نیازمندیم. این دوزیستی بودن (مجازی و واقعی)، به بینش، مهارت و دانش  زنده و اثربخش نیاز دارد. این آگاهی‌ها و مهارت‌ها در ذات ابزار نیست، بلکه نیازمند یادگیرندگان خلاق، محیط‌های یادگیری چندلایه و غنی، مدیرانی با  انگاره‌های پیش‌رو و آموزگارانی با مهارت‌های صحنه پردازی یادگیری است.

شرایط موجود فرصت‌های بسیاری فراهم می‌آورد، ولی امکان شبیه‌سازی‌ مدارس سنتی، معلمان مقتدر، برنامۀ درسی صُلب، محتوای غیراثربخش، روش‌های غیردمکراتیک، تله‌های آزمون، آموزش برای سنجش، تک گویی و...را به ما نمی‌دهد.

تعادل در روابط را ترویج می‌کند، گفت و شنود و تعامل اجتماعی را تسهیل می‌کند و به صد روایت فریاد کودکان می‌شود که اگر می‌خواهید «روابط تار» شما (سلسله مراتب قدرت و اختیار عمودی) برجا بماند به «روابط پود» ما (روابط تخت و مدنی) تن در دهید و به پیامدهای آن نیز وفادار باشید.

کودکان فرصتی یافته‌اند تا با صدایی رساتر، زیر گوشمان نجوا کنند که «عصر حاضر عصر شنیدن» است! با پیشنهادی مشخص هم آمده‌اند: مامان/بابا/معلم/مدیر! عصر تعادل تکلیف و حقوق و اختیار است، برای «جشن تکلیف»ی پر رونق، تمهید «جشن حق» یا دست‌کم «اختیار» لازم است!
اگر از سرخوردگی و تغییرات بی‌امان و بدون بهبودی آموزش خسته شده‌اید و دویدن‌ها به نفرین بدل شده است، پیشنهاد می‌شود فراتر از ابزار، توانایی مفهوم‌سازی‌ و فهم‌پذیری مسئله هایمان را بازبینی کنیم.

منبع

این مطلب از من را هم بخوانید:

https://virgool.io/education/%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%D8%AA%D9%87%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D8%B5%D8%AA-e7xwpf9rtmax