طرد شده!

از دیوار سفید تر شده.
دستانش، نگاهش سرد است‌.
موهایش پریشان؛
لب‌هایش خشک؛
و لباس‌هایش رنگ و رو رفته و نامرتب اند.
بدنش لاغر و صدایش بی‌جان؛
لبخند‌هایش تصنعی؛
قدم‌هایش آرام و بی‌مقصد؛
و نفس‌هایش را یکی درمیان از هوا می‌دزد.
پیشانی‌اش مانند کسانی که هرگز بوسیده‌ نشده‌اند؛ چروکیده
و دستانش مانند دخترانی که تا به حال کسی را نوازش نکرده‌اند؛ خشک و زبر است.
زندگی بر مدار موازی خواسته‌هایش پیش رفت.
ابتدا تو
و علاقه‌ات، که به او انگیزه زندگی می‌داد؛
سپس خودش
و هرآنچه برایت حراج کرده بود؛
او را طرد کرد!

به‌قلم: کتایون آتاکیشی‌زاده

مجموعه داستان‌های کوتاه:
نامه‌ای‌که‌از‌میان‌مشتش‌بیرون‌کشیده‌ام