کوله پشتی سال ۱۴۰۱ - یک سرسره‌ی واقعی!

فکر کنم چندسالی شده که در کمپین کوله پشتی، یک سال رو مرور می‌کنم و دربارش شفاف و راحت می‌نویسم و این نوشته‌ها بیشتر برای خودم جالب و کاربری هست و امیدوارم که بخشیش به درد کسی دیگه بخوره. در واقع نوشتن کوله پشتی بیشترین کمک رو به هر کسی می‌کنه. از طرفی خوندن کوله پشتی افراد دیگه هم تلنگرهایی بهمون میزنه.

من سال پیش درفت (draft)‌ای از کوله پشتی سال ۱۴۰۰ آماده کردم و متاسفانه با شلوغی‌های عجیبی که در اسفند و فروردین درگیرش شدم، نتونستم منتشرش کنم و خیلی از اینکه این اتفاق رو متوجه شدم ناراحتم.

جزیره لاوان، اسفند ۱۴۰۱
جزیره لاوان، اسفند ۱۴۰۱


لیست کوله پشتی‌های قبلی:

سال ۱۴۰۰: نه سیاه نه سفید، «خاکستری» (پیش‌نویس باقی ماند و منتشر نشد)

سال ۹۹: کوله پشتی من، لذت بردن از مسیر

سال ۹۸: کوله پشتی من، امسال با تلاش‌های بسیار

سال ۹۷: کوله پشتی من، امسال بزرگتر از هر سال

سال ۹۶: کوله پشتی من، پر از دره‌ها و قله‌ها



چیزهایی که از امسال به سال بعد می‌برم؟

  • سفر و کنجکاوی
    جالب‌ترین کاری که امسال کردم این بود که خیلی سفر کردم، از سفرهای یک روزه تا بلند‌ترین سفری که یک ماه و چند روز شد. دیدن از نزدیک زندگی مردم کشورم و صحبت باهاشون درباره روزمره‌ها برام خیلی به درد بخور بود. مخصوصا در روزهای عجیب اواخر شهریور ماه و اوایل مهرماه و همچنین روزهای میانی اسفند که تب و تاب منفی حاکم بود، در میان مردمانی با عشق بودم و تجربه‌ی بی‌نظیری بود برام. از سفر همین بس که شما رو بسیار کنجکاو، اجتماعی، مهربان و اینسایتفول (Insightful) میکنه!
    به قول دوست نازنین: «باید پول قرض کنی و سفر کنی.»
    یک توصیه به خودم: همه جای ایران زیبا رو ببین! به ما نگفتن که چه کشوری داریم.
قشم، اسفند ۱۴۰۱
قشم، اسفند ۱۴۰۱


  • رهایی از وابستگی‌ها
    تجربه دیگری که بخش بزرگی از آن به واسطه سفر کردن خلق شده است، رهایی از وابستگی‌های فیزیکی و ارتباطی و وسایلی هستند که در روزمره نبودن آن‌ها برای زندگی به نظر غیر ممکن میاد. ولی خب شد و من مجدد یاد روزهای آموزشی سربازی افتادم.
  • خلوت کردن و فکر کردن
    معمولا از فکر کردن در تنهایی فرار می‌کردم چون خیلی وقتا باعث بیش-فکری می‌شد و تصمیم‌گیری رو برام خیلی سخت می‌کرد. امسال ولی بیشتر با خودم خلوت کردم و تلاش کردم با مدلی زمان دار به موضوعات سخت فکر کنم و از این مدل فکر و خلوت کردن تصمیم‌های بهتری برای زندگیم ساختم.
  • مکث کردن و سکوت
    از فرد بزرگ و نازنینی (مهندس رهنما) یاد گرفتم برای واکنش نشون دادن به مسائل اندکی مکث کنم و سختی این کار را به جان بخرم و از فواید آن استفاده کنم. یاد گرفتم که چطوری می‌توان با نظاره کردن اتفاقات، نقش خودم رو پیدا کنم و در جایی که نقطه درست اثرگذاری من هست وارد عمل شوم و از یک جمع بزرگ کورکورانه تبعیت نکنم.
  • فاصله گرفتن از سوشال مدیا
    کار دیگری که کردم، فاصله‌ی جدی با سوشال مدیا مخصوصا توییتر و اینستاگرام گرفتم و جاشون رو با لینکدین و پروداکت هانت پر کردم. همیشه به اینکه چه ورودی در روزمره ام به مغزم میره زیاد بود، ولی مدتی بود که از توجه بهش فاصله گرفته بودم. اما چندماهی این تجربه رو در امسال داشتم و نجاتم داد. نکته‌اش پر کردن جای خالی اون دوپامین واهی سوشال مدیا و خبرخوانی با چیزهای دیگری باشه که می‌تونه نقش عجیبی در کیفیت خوشحالی و زندگی‌مون داشته باشه.
  • تصمیم‌گرفتن، هر چند سخت
    امسال مجبور شدم تصمیم‌های خیلی سختی بگیرم. متاسفانه مجبور شدم از بهترین دوست و شریکم که به عنوان همسرم انتخاب کردم، بعد از چند سال زندگی و دوستی، فاصله بگیرم. نمی‌دونم که الان که این مورد رو می‌نویسم چه حسی در آینده دارم، ولی می‌تونم بگم این تصمیم سخت رو گرفتم (گرفتیم) چون هم درست بود، هم چاره‌ای جز گرفتنش نبود، هم خیلی تلخ بود. اما چیزی که یاد گرفتم این بود که از هر اتفاقی پس از پایانش و گذر زمان بپرسم که «آیا ارزشش رو در نهایت داشت؟» و جواب به این سوال در این بخش «نه» هست. اما خب درستی تصمیم و نتیجه‌اش رو زیر سوال نمی‌بره.
  • دوستی‌های واقعی و لحظات خوش
    شاید دوستان و خانواده ارزشمند‌ترین بخش زندگی واقعی باشن. امسال بدون بودن اون‌ها نمی‌تونستم کاری از پیش ببرم. هر کدوم به نوعی به من کمک کردن و ارزشمندی اون‌ها رو بیشتر از هر وقت دیگه‌ای درک کردم. امیدوارم که بتونم در آینده جبرانش کنم.
  • خانواده، به عنوان الماس
    سختی زندگی کردن با خانواده‌ی درجه یک رو همه ما به نوعی چشیدیم. ولی خب من با افتخار باید بگم پدری بی‌نهایت دلسوز و حامی، مادری بی‌اندازه مهربون و خوش قلب، خواهری بسیار با محبت و مهربون دارم و سالی که خیلی سخت بود بدون اون‌ها نمی‌گذشت. معنی خیلی از چیزایی که قبلا نمی‌فهمیدم و یا نهی می‌کردم رو الان با گوشت و پوست و استخونم میفهمم. واقعا خانواده خوب مثل یه الماسه، همونقدر زیبا و خاص.





چه چیزهایی رو در امسال باقی می‌گذارم؟

  • خرکی کار نکردن، هوشمند بودن
    چیزی که امسال رو برام توش تفاوت محسوسی ایجاد کرد این بود که به خاطر شرایطم، بخشی از کارهام رو مجبور شدم با تمرکز کمتر پیش ببرم و بخشی رو با تمرکز خیلی زیاد. ولی یادگرفتم واقعا بخش کمی از کل کارهایی که می‌کنم ارزشمند هستند و تلاش میکنم سال بعدی فقط تمرکز کنم روی اون‌ها و کمتر خودم رو با کارهای اشتباه یا در ظاهر درست درگیر کنم و تفاوت «شلوغی» و «کار موثر» رو بتونم بهتر کشف کنم.
جایی که واقعا یک بار کاملا گم شدم،‌ دوباره خودم رو پیدا کردم. قشم، بهمن و اسفند ۱۴۰۱
جایی که واقعا یک بار کاملا گم شدم،‌ دوباره خودم رو پیدا کردم. قشم، بهمن و اسفند ۱۴۰۱
  • تمرکز و کار دقیق‌تر
    فکر کنم شرایطم رو تا حدی در امسال بتونین تصور کنین، مثل برق و باد روزهام می‌گذشتن. چیزی که دوباره نیازش دارم اینه که بتونم دوباره خیلی دقیق به بعضی چیزهایی که واقعا مهم هستند رسیدگی کنم و تمرکز کردن روزمره رو تمرین کنم. اینکه بتونم هر روز خوب باشم و نوسان‌های پرفورمنس کاریم رو کمتر کنم هم جز همین بخش هست.
  • معاشرت‌ها و افراد
    همیشه و در همه کوله پشتی ها از افراد زندگیم صحبت کردم. امسال بهترین تلنگر رو در اسفند ماه از یکی از مربی‌های لایق ستایشم (آقای وهوشی) خوردم که در خصوص معاشرت‌های دورم تصمیم‌های بهتری بگیرم و با افراد درجه یک وقت بگذرونم که متوجه روزمره‌ها و رویاهای من بشن و تا حدی شاید باهاش هم‌راستا هم باشن.
  • خوشحالی‌های کوچک‌تر و بیشتر
    تلنگر دیگری که خوردم این بود که با یه سری از چیزهایی که تونستم امسال بسازم، هر چند بعضی‌هاشون کلکسیون‌های کوچک یا تابلوهای هنری کوچکی بودند،‌ تونستم چند ساعتی خوشحال باشم و ازش انگیزه بگیرم. همیشه فکر می‌کردم باید دنبال چیزهایی باشم که خوشحالی زیاد و بی حد و حصری بهم بدن و از این ماجرا درس جدیدی گرفتم. این تلنگر رو هم مدیون فرد جدید و نازنین در زندگیم (آقای آهی) عزیز هستم.
  • تجزیه و تحلیل کردن
    اینکه بتونم مشکلات کوچک رو بزرگ نکنم و مشکلات بزرگ رو لاینحل ندونم. اینکه بتونم چیزها رو واقعی‌تر و نزدیک‌تر کنم و تلاش کنم حل کردن رو در اولویت قرار بدم. ازش بابت مدل فکری متفاوتی که داره ممنونم.
  • جاه طلبی و دیسیپلین
    این تلنگر هم توسط سلطان تلنگرهای زندگیم (مسعود حمیدزاده) بهم زده شد که همیشه صحبت کردن باهاش بهم کمک کرده و نمیدونم چطوری بگم که معاشرت با آدم‌های درست، هر چند کوتاه، چه تاثیری می‌تونه روی کیفیت زندگی داشته باشه. هر از گاهی بهم یادآوری کرد که زندگی کردن چه شکلی عه و علیرضای واقعی چه شکلی بوده. یادم نمیره که در سخت‌ترین لحظه‌های زندگیم مسعود و بقیه دوستانم چطوری کنارم بودن، امیدوارم روزی بتونم قدردانش باشم.




پارسیان، عسلویه، اسفند ۱۴۰۱
پارسیان، عسلویه، اسفند ۱۴۰۱


سال بعد رو چطوری می‌گذرونم؟

به صورت کلی، سال بعدی رو به عناوین زیر اختصاص میدم:

  • سفر کردن
  • تجربه کردن چیزهای جدید
  • خوشحالی‌های کوچک
  • روز به روز خوب بودن
  • دقت در معاشرت‌هام و افراد زندگیم
  • ساختن یک چیز خیلی بزرگ و چیزهای کوچک زیاد برای اینکه ردپام بمونه



--

#کوله‌پشتی