ارتباط آیفون 13 پرومکس رزگلد با حرکات دودی شکل روده
از سرویس بهداشتی خارج میشوید در حالی که چیزی از سر ناخرسندی زمزمه میکنید.باز هم داستان دستمالهای لعنتی در جایی که نباید باشند
شما(خانم لام نون) کارمند واحد مالی یک شرکت خصوصی هستید
- ولی از این اخلاقتان که باید دقیقا لحظه تحویل سال، پنج دقیقه بعد از شروع کنکور، وقتی سوال دوم در جلسه مصاحبه کاری پرسیده میشود، موقع شکار، هنگام قرار عاشقانه مخصوصا اگر در کافه ای خلوت باشد، وقتی در سینما کنار دوستتان نشسته اید و..... قبل از جلسات مهم کاری معده درد میگیرید یا به دستشویی نیاز پیدا میکنید عصبانی تر هستید
با منشی رییستان خوش و بش کوتاهی میکنید و نگاهتان به گوشی آیفون 12 رزگلدش میفتد که هفته ای یکبار برایش قاب میخرد. ایندفعه قابش.... زبانم لال.... بیخیال.
همیشه سعی داشتید از میزان دریافتی ماهانه خانم ف ب سر دربیاورید. مگر میشود آدم با حقوق کارمندی ماهی یکبار برود خرید مانتو و شلوار و کفش و فیشیال صورت و مانیکور و ترمیم ناخن و کراتینه و... و سالی دوبار ترکیه و تازه هفته ای یک قاب گوشی جدید؟ خیر. با محاسبات شما جور در نمی آید
از خانم ف ب اجازه میگیرید و وارد اتاق رییس میشوید و روی نزدیکترین صندلی مینشینید.
با اشاره به قاب عکس فرزند رییس بر روی میز و عبارت پدرسوخته ها چقدر زود بزرگ میشوند سعی در القای حس صمیمت با رییس دارید.
با این پیش زمینه ذهنی که شروع رسیدنن به اهداف مادی زندگیتان که با خریدن آیفون 13 پرومکس آبی 512 گیگ شروع میشود بستگی به همین 5 دقیقه مذاکره با رییستان در مورد افزایش حقوقتان دارد صحبت را به گرانی های اخیر و جراحی اقتصادی دولت میکشانید.
رییس امروز با توجه به در پیش داشتن سفر اروپایی آخر هفته حالش خوب است و در همان ابتدای صحبت، میان کلام شما عکس هتل رزرو شده شان را هم به شما نشان میدهد
فرصت را برای جمع بندی صحبت و گفتن جمله طلایی و گرفتن قول مساعد مهیا میبینید.
از فکر مطرح کردن جمله آخر و شنیدن جمله "باشه به خانم سین سین، سرپرست واحد منابع انسانی میگم برای ماه بعد اعمال بشه" از دهان مبارک رییس، ضربان قلبتان بالا میرود
لعنتی، همیشه از همینجا شروع میشود. از تپش قلب شروع میشود و درد معده و احساس نیاز به دستشویی و .... . اصلا وقتش نیست. (جدیدا متوجه شده اید اسمش سندروم روده تحریک پذیر است)
باید در دو جمله بحث را ببندید ولی ناگهان تلفن رییس زنگ میخورد و با خانم ف ب مشغول تنظیم زمان جلسه عصر میشود.
دیگر فقط چشمانتان روی دهان و لپ رییس میچرخد و حواستان جایی بین معده و حرکات دودی شکل روده هایتان.
احساس میکنید دیگر تحمل نشستن ندارید و باید به سرعت اتاق را ترک کنید. خیلی مصنوعی موبایلتان را روی گوشتان میگذارید و پس از احوالپرسی ساختگی وانمود میکنید که خبری فوری و ناگوار را اطلاع داده اند.
یک ببخشید فوری میگویید و با سرعت اتاق را ترک میکنید و به جایی که قبل از جلسه از آن آمده بودید برمیگردید.
لعنتی، باز هم دستمالها در جایی که نباید باشند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زمستان و فرت فرت دماغ کودک دلبندتان
مطلبی دیگر در همین موضوع
خواص گردو٬ غذای مغز
بر اساس علایق شما
مرور آبان ماه؛ ویرگول با حالوهوای مسابقه!