این بوی بد از زیر فرش است

در چه وضعیتی هستیم؟

بیش از دو هفته از شروع اعتراضات می گذرد. جرقه اولیه این تحرکات را فوت دلخراش مهسا امینی زد. مهسا دختری 22 ساله بود که شهریور ماه همراه خانواده خود به تهران آمد، او در حوالی مترو حقانی توسط گشت ارشاد بازداشت و به پایگاه پلیس امنیت اخلاقی در خیابان وزرا منتقل شد. اما پلیس چند ساعت بعد در حالی که مهسا بیهوش بود او را به بیمارستان کسری اعزام کرد و روز جمعه مرگ او توسط پزشکان تایید شد. همان شب مردم معترض به بیمارستان کسری و میدان آرژانتین رفتند اما با خشونت پلیس روبرو شدند.

روز بعد بدن بی جان مهسا امینی در سقز به خاک سپرده شد و خیلی زود شهرهای زیادی به این فاجعه واکنش نشان دادند. کم کم خواسته معترضین از محاکمه مسببین این اتفاق و حذف گشت ارشاد تغییر کرد و شعارهایی در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی سر داده شد. خبر تجاوز به یک دختر 15 ساله در سیستان و بلوچستان نیز نفتی بود بر این آتش. اما واکنش حکومت قابل پیش بینی بود، سرکوب خشن، قطع دسترسی به اینترنت و شبکه های اجتماعی و بازداشت روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی بخشی از پروتکل برخورد با اعتراضات گسترده است. یکشنبه 10 مهر ماه فرماندهان نیروی انتظامی به مجلس رفتند و مدعی پایان نا آرامی ها شدند. اما همان شب نیروهای لباس شخصی به دانشگاه شریف حمله کردند و تعداد زیادی از دانشجویان را ضرب و شتم و بازداشت شدند.

این بار صدا و سیما متفاوت با قبل عمل کرد و تلاش داشت تا با مطرح کردن بحث های بنیادی و دعوت از اصلاح طلبان سرشناس به کنترل شرایط کمک کند. ولی معترضان کف خیابان نه تلویزیون جمهوری اسلامی را تماشا می کنند و نه از سران اصلاحات حرف شنوی دارند. مجلس هم به جای پیگیری خواسته های مردم به حمایت از نیروی انتظامی پرداخت.

اعتراضات امروز بدون هدف و بی رهبر ادامه دارند. معترضین خواسته مشخصی ندارند و اگر کسی از طرف آن ها خواسته هایی را مطرح کند متهم به منحرف کردن اعتراضات می شود.

چرا این وضعیت به وجود آمد؟

شاید اولین دلیل این شرایط اولویت بندی غلط باشد. فساد و سوء مدیریت های پی در پی موجب افزایش فقر، سرقت و خشونت در جامعه شده است اما توان نیروی انتظامی صرف بازداشت و تنبیه زنان بد حجاب می شود.

دلیل دوم بی اعتمادی مردم به مسئولین است که نتیجه یک دست سازی نظام و قهر آنها با صندوق رای است. اغلب مردم نماینده ای در مجلس یا دولت ندارند، از تغییر و اصلاحات هم ناامید شدند. مردم مدتها منتظر فرصتی بودند تا انتقام ناکامی ها را بگیرند. این در حالی است که سران جمهوری اسلامی متوجه تغییرات نیستند و هنوز رویای یک دست سازی نظام را در سر دارند و آرزو می­کنند به روزهای طلایی خود در دهه 60 برگردند.

دلیل سوم سوء مدیریت مدیران و سران نظام است. از زمانی که نام مهسا امینی در صدر اخبار قرار گرفت تا زمانی که مرگ او تایید شد سه روز زمان وجود داشت. اما فرماندهان نیروی انتظامی به جای پاسخگویی، بازداشت مسببین و معذرت خواهی به اتلاف وقت پرداختند و زمان طلایی را از دست دادند چنانکه حتی انتشار تصاویر تقطیع شده دوربین های مدار بسته نیز نتوانست موثر باشد.

سران نظام نیز تا کنون واکنش قابل توجهی نشان ندادند و بیشتر تلاش کردند تا وضعیت را عادی جلوه دهند. این در حالی است که دامنه اعتراضات از ایران فراتر رفته است و بسیاری از اینفلوئنسرهای غربی با داشتن میلیون ها دنبال کننده به این موضوع پرداخته اند.

داستان کوتاه : خودکشی

چه باید کرد؟

سده تغییر کرده است و ما وارد قرن جدیدی شدیم، اما رویه های حکومتی تغییر نکرده و همچنان در مقابل بحران ها از تکنیک های قدیمی استفاده می شود. در دهه 60 رقبای سیاسی به سادگی حذف می شدند. برچسب هایی مثل منافق یا مرتد کارساز بودند و موجب می شد عامه مردم از آن ها روی گردان شوند. آن روزها رسانه در کنترل حکومت بود اما امروز هر فرد یک رسانه است و نمی توان با برچسب دشمن یا فریب خورده مردم را کنترل کرد.

قدم اول پذیرفتن مشکل است. ایران امروز بحران کم ندارد اما چرا باید مشکلاتی که به سادگی قابل حل هستند، آنقدر پیچیده شوند که مردم راه حل را در خیابان جستجو کنند. سال ها است کارشناسان نسبت به انباشت مشکلات حل نشده هشدار می دهند اما گوش شنوایی پیدا نمی شود گویی سیاست غالب بی توجهی به مشکلات و پنهان کردن آن ها در زیر فرش تا تبدیل شدن به بحران است. آلودگی هوا، کم آبی، فساد و بی عدالتی، مشکلات اقتصادی و بسیاری دیگر از مشکلات از سالها قبل وجود داشتند اما همه حل نشده رها و به آینده نامعلومی حواله می شدند. وقت آن رسیده که به زیر فرش نگاه کنیم احتمالا منشا بسیاری از بوهای بد از آن جا است. باید پذیرفت این اعتراضات به خاطر خواسته های مردم شکل گرفته است و توطئه دشمنان خارج نشین نیست.

گام دوم شفاف سازی کامل ماجرا و برخورد قاطعانه دستگاه قضا با عاملین این فاجعه است. مسلما تنها مامورانی که مهسا را بازداشت کردند مقصر نیستند و باید فرمانده پلیس امنیت اخلاقی و حتی فرمانده فراجا در این مورد پاسخگو باشند و معذرت خواهی کنند.

و در آخر باید از این حوادث درس گرفت و از تکرار آن جلوگیری کرد. باید سوالات مهمی مطرح شود و بی پرده به آن ها پاسخ داد.