راویانِ سمتِ روشنِ زندگی

ما و جمعی از دوستان این روزها به واسطه ارتباط با دوستان اهلِ ترکیه، عکس‌های زیادی از زلزله اخیر در صفحات مختلف شخصی و خبری ترکیه دیده‌ایم. شما هم عکس‌ها را دیده‌اید؟

امروز فیلمی دیدم از نجات یک خانواده هفت‌نفره که وقتی زن را از زیر آوار بیرون می‌آوردند، چندین بار با صدای بلندی می‌گوید: «خداروشکر که دوباره آفتاب را دیدم» که شکل شاعرانه جمله‌اش شاید این باشد: «به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد»!

فیلم دیگری هم دیدم که یک نیروی امدادی برای نجات سگی بازمانده و آرام کردنش با او گفت‌وگو می‌کند و عکس سگ خودش را نشان می‌دهد تا به خیالِ خودش، ترس او را کم کند.

من این روزها هر چه عکس و فیلم از این زلزله دیده‌ام، عکس نجات یافتن بوده است و تکرار جمله معجزه‌ها ادامه دارند»!
نمی‌توان ادعا کرد که چنین روایت‌ها و انتخاب تصاویری که روایتگر زندگی و امیدند اتفاقی است! به نظر من اتفاقی نیست؛ انتخابی است. نمی‌شود که عکس‌های دل‌خراش محدود و به تعداد انگشتان دست باشند، اما هر صفحه‌ای که باز می‌کنیم، فیلم یا تصویری باشد از خنده و علامت پیروزی نجات‌یافتگان از زیرِ آوار، در روزهایی که مرگ بیخِ گوش آدم‌ها جولان می‌دهد، چرا عکس‌ها و فیلم‌ها بیشتر از این‌که روایت مرگ و خرابی باشند، روایتگر زندگی‌اند؟ روایتگرِ سمت روشنِ زندگی!
«باید بسازیمت وطن».
«باید بسازیمت وطن».
این تصویر در صفحات مجازی دوستانِ تُرکِمان زیاد دیده‌ایم. هنوز آواربرداری تمام نشده و آمار خسارت‌ها و جان‌باختگان به طور دقیق مشخص نیست؛ اما همگی یک دغدغه مشترک دارند: «باید بسازیمت وطن»!
چطور می‌شود در دل این تلخی به سازندگی فکر کرد؟ چطور می‌شود روایت‌ها را تغییر داد؟

به گمانم سرنوشت هر ملتی در گرو روایت‌هایی است که از خودشان بازگو می‌کنند.
161 ساعت و هنوز امید هست.
161 ساعت و هنوز امید هست.
این سگ جان 12 نفر را نجات داده کلی هم توی پاهایش شیشه رفته است.
این سگ جان 12 نفر را نجات داده کلی هم توی پاهایش شیشه رفته است.
این کوچولو اسمش «معجزه‌»ست. زیر آوار زلزله متولد شده و تنها عضو خانواده هفت‌نفره‌ای که زنده مانده. هزاران نفر برای نگه‌داری از او اعلام آمادگی کرده‌اند.
این کوچولو اسمش «معجزه‌»ست. زیر آوار زلزله متولد شده و تنها عضو خانواده هفت‌نفره‌ای که زنده مانده. هزاران نفر برای نگه‌داری از او اعلام آمادگی کرده‌اند.