فیلم بدون قرار قبلی؛ در جستجوی ریشهها
مصطفی مستور از محبوبترین و مولفترین نویسندگان دوران معاصر ایران است. تنها دو کتاب معروف او یعنی «روی ماه خداوند را ببوس» و «استخوان خوک و دستهای جذامی»، بیش از صد و بیست مرتبه تجدید چاپ شدهاند. اما مجموعه داستانهای کوتاه مستور، به نوعی شاخصترین آثار وی محسوب میشوند که امضای خاص نویسنده پای هر کدامشان جلوه میکند. مستور داستانهایی مینویسد کوتاه و ساده، در عین حال عمیق و پیچیده. داستانهایی که از دل موقعیتهای سادهی انسانی، «معنا»یی ژرف بیرون میکشد. داستانهای «معناگرا»یی که لزوما دینی یا فلسفی نیستند. برای طرفداران مصطفی مستور، ساخت اثری سینمایی با برداشت از یکی از داستانهای کوتاه او اتفاق هیجان انگیزی است که این روزها، بر پردهی سینماهای کشور رفته، فیلم «بدون قرار قبلی» اثر بهروز شعیبی.
اکران فیلم «بدون قرار قبلی» که در چهلمین جشنوارهی فیلم فجر حضور داشت، چند روزی است که آغاز شده. فیلم خوشساخت و قابل توجه بهروز شعیبی که حرفهای بسیاری دارد و شاید بیش از جنبهی سینمایی آن، جنبهی اندیشهورزانهاش مورد توجه مخاطب قرار میگیرد. مخاطبی که همراه با روند داستان، در برابر پرسشهای مهمی میایستد: «من کیستم؟» «هویت من چیست؟» «مقصد کجاست؟» پرسشهایی از جنس فلسفهی وجودی انسان که حتی اگر هیچگاه پاسخی نیابند، باز از اهمیت خاصی برخوردار هستند.
در ادامه ممکن است بخشهایی از داستان فیلم لو برود
یاسمن لطفی (پگاه آهنگرانی) یک پزشک ایرانی-آلمانی است که سی سال پیش در کودکی همراه با مادرش به آلمان مهاجرت کرده است. او کاملا آلمانی و به بیان دیگر، «مدرن» تربیت شده و به جز نام فارسی اش، هیچ نسبتی با پیشینهی ایرانیاش ندارد. همسر یاسمن او را ترک کرده و او با پسر کوچکش به نام الکس (حامی ترابی) که مبتلا به اوتیسم است زندگی میکند. طی یک تماس تلفنی از ایران، یاسمن متوجه میشود که پدرش فوت کرده و وصیت او این بوده که دخترش پیش از خاکسپاری، بر بالین او حاضر شود. یاسمن هیچ علاقه ای برای بازگشت به ایران ندارد اما با توجه به منوط بودن خاکسپاری پدرش به حضور او، وادار می شود به سرزمین مادری اش برود؛ سرزمینی که قرابتی با آن احساس نمی کند. البته او دو سال است که از طریق فضای مجازی با فردی ایرانی که هیچ چیز از او نمی داند، در ارتباط است. یاسمن حتی در مواجهه با جسد پدرش بسیار سرد رفتار می کند و انگار در فضای ایران غریب است. کمی بعد مشخص می شود که پدر تمام اموالش را به همسر جدیدش منتقل کرده و بخشی از آن را نیز وقف کرده است. اما یک وصیت ویژه نیز برای یاسمن وجود دارد؛ پدر یک قطعه قبر در صحن حرم امام رضا داشته که آن را به یاسمن بخشیده است. یاسمن در برابر این وصیت برمی آشوبد. او احساس می کند که مورد توهین قرار گرفته و بیهوده کیلومترها راه را تا ایران پیموده است. وکیل پدر (صابر ابر) اصرار دارد که یاسمن به مشهد برود تا بتواند قبر را تعیین تکلیف کند. وقتی یاسمن از ارزش مادی بالای این قبر مطلع می شود، تصمیم می گیرد به مشهد برود تا بتواند قبر را بفروشد. سفر او به مشهد، تبدیل به سفری درونی می شود تا یاسمن خویشتنِ خویش را بازبشناسد...
«بدون قرار قبلی» از نظر سینمایی فیلم سطح بالایی است. داستان دارد. فیلم برداری اش به جاست. کارگردانش درست عمل می کند. طراحی صحنه و لباسش به طرز قابل توجهی خوب است. بازی هایی بی نقص دارد. و موسیقی دل انگیزش بی شک در اوج قرار دارد. «بدون قرار قبلی» شاید تبدیل به یک شاهکار نشود اما در ذهن مخاطبانش به عنوان یک فیلم خوب باقی خواهد ماند.
فیلم دو ویژگی مهم و قابل توجه دارد: «همراهی برانگیز» است و «واقع گرا» ست.
از همان ابتدای فیلم، می پذیریم که یاسمن نباید علاقه ای برای بازگشت به ایران داشته باشد. پدرش در طول سی سال مهاجرت او، هیچ ارتباطی با او نداشته و عدم علاقه یاسمن برای رفتن به ایران، شاید به خاطر دلخوری او از نبودن پدر در بزنگاه های مهم زندگی اش است. در ادامه، یاسمن این دلخوری را چند بار به زبان هم می آورد. او از ایران فراری است. حتی وقتی به اصرار وکیل به مشهد می رود، تلاش می کند تا در اولین فرصت به آلمان بازگردد. او شبیه یک ماهی که از آب بیرون افتاده، در ایران آرامش ندارد. ورود او به خانه دخترخاله اش، نرگس (الهام کردا) در مشهد، سفر را به مرحله بعد می رساند. جایی که دو نوع زیست کنار هم قرار می گیرند. یاسمن زنی مدرن است و نرگس، زنی غیرمدرن. مدرن بودن یاسمن یک امر وجودی است، نه ظاهری. نرگس نیز در ظاهر با یاسمن تفاوتی ندارد. او زنی سنتی به معنای کلیشه ای اش نیست. شاغل است، پوشش به روزی دارد، رانندگی می کند، مستقل است. درست مثل یاسمن. اما این دو انگار فاصله عمیقی با یکدیگر دارند. یاسمن همه خاطراتش را به فراموشی سپرده اما نرگس نه تنها عکس و فیلم های کودکی را نگه داشته، بلکه دکور اتاق کودکی اش را هم تغییر نداده. نرگس عمیقا ریشه های هویتی اش را می شناسد و با آن عجین است. برعکس یاسمن که هیچ ریشه ای برای خودش احساس نمی کند. او اصولا احساس تعلقی ندارد.
شکاف عمیق میان این دو در زندگی زناشویی شان نمود می یابد. نرگس و همسرش (امین میری) با همه بگومگوهایی که دارند، در این نظر متفقند که باید با هم بودنشان را جدی بگیرند. نرگس می گوید که شوهرش هر چه قدر هم توی زندگی دچار مشکلات شود، باز به خاطر بچه ها از طریقی حالش را خوب می کند. اما یاسمن توضیح می دهد که شوهرش یک روز بدون هیچ مقدمه ای به او گفته که تحمل آدم ها به اندازه هم نیست و بهتر است که جدا شوند. و به او هم پیشنهاد داده تا مسئولیت الکس را نپذیرد. اما یاسمن، در این یک مورد، با منطق «مدرن» اش عمل نکرده و تصمیم می گیرد تا برای فرزند بیمارش مادری کند. او حتی در تمام این مدت هم نگران بیماری الکس است و آرزو دارد او بتواند صحبت کند. تقابلی که میان یاسمن و نرگس، یا در حقیقت میان انسان مدرن و غیرمدرن شکل می گیرد، فیلم را به مرحله دیگری می برد. جایی که یاسمن نیز متوجه می شود «چیز»ی در وجودش هست، که باید آن را جدی بگیرد. آشنایی یاسمن با علی (مصطفی زمانی)، یکی از شاگردان و دوست های نزدیک پدرش، لحظه به لحظه سفر درونی او را پیش می برد. او به خانه ای که در آن به دنیا آمده قدم می گذارد و از علائق پدرش آگاه می شود. به مرور که اطلاعات بیشتری از علت مهاجرت مادرش به آلمان به دست می آورد، وصیت پدرش برای او معنای دیگری می گیرد. در نهایت پس از آن که یاسمن از هویت کسی که این سال ها با او در ارتباط بوده باخبر می شود، مخاطب با غافلگیری بزرگی رو به رو می شود و فیلم با یک دیدار «بدون قرار قبلی» در حرم امام رضا پایان می پذیرد.
من به عنوان یک مخاطبِ پیگیرِ سینمای ایران، فیلم دیگری را به یاد ندارم که مخاطبان در سالن سینما تا انتهای تیتراژ و حتی بعد از آن روی صندلی ها بنشینند. اتفاقی که در مورد «بدون قرار قبلی» افتاد ولی قابل پیش بینی نبود. فیلم به طرز شگفت انگیزی حتی به مرز کلیشه شدن هم نزدیک نمی شود. هوشمندیِ نویسنده و کارگردان باعث می شود هیچ بخش شعاری یا غیرواقعی در فیلم نباشد. فیلمی که درباره هویت است، به حرم امام رضا می رود و درباره عشق به وطن سخن می گوید، اگر شعارزده نباشد، یعنی یک اتفاق ویژه رخ داده است. مثلا در سکانس های حرم امام رضا، دوربین عامدانه از کلوزآپ شدن یا کرین اسکرین کردن جلوگیری می کند تا همه چیز کاملا واقعی برگزار شود. نه یاسمن متحول می شود نه الکس شفا می یابد. اما احساس ورای فیلم آن قدر قوی و گیراست، که همه می پذیریم یاسمن به مقصد رسیده و ریشه هایش را یافته است. ریشه هایی که از حرم امام رضا جوانه می زند.
«بدون قرار قبلی» در مختصات کنونی سینمای ایران، فیلم جریان ساز و تاثیرگذاری است، اما قطعا پرفروش نخواهد شد. با توجه به سیاست های جشنواره های بین المللی نیز نمی توان امید داشت که روزی مخاطبانی در دل مدرنیته، به تماشای این فیلم بنشینند. در زمانه ای که فیلم های «اروتیک زده» و به اصطلاح «کمدی» مخاطبان ایرانی را جذب می کنند، تصور این که «بدون قرار قبلی» فیلم پرمخاطبی باشد دور از ذهن است. البته اگر بدون توجه به هجمه هایی که علیه فیلم شکل گرفته، فضای آزادی برای تماشای آن فراهم شود، بعید نیست که مخاطب بسیاری هم داشته باشد. دلیلش هم واضح است. ما ایرانی ها در شرایطی هستیم که تفاوت چندانی با یاسمن نداریم. ما هم «مدرنیته زده» ایم و هویتمان پا در هواست. ما هم انگار نیاز به یک سفر درونی داریم تا به ریشه هایمان برگردیم. تفاوت «بدون قرار قبلی» با دیگر فیلم هایی که در این باره ساخته شده اند، این است که تحول را لزوما در تغییرات ظاهری و رجوع آنیِ فرد متحول شده به مذهب نمی بیند. تحول درونی گاهی احساس امنیت در یک مامن است. گاهی رسیدن به باوری است که انسان را به آرامش می رساند. یاسمن هنوز هم موقع ورود به حرم، برخلاف علی و نرگس، کمر خم نمی کند اما در سکانس آخر، لبخندی حاکی از آرامش و رضایت بر لبانش نقش بسته است. گویی او هم به این نتیجه رسیده که این حرم، حریم امن اوست.
باید قدردان بهروز شعیبی و همه عوامل این فیلم باشیم که اثبات کردند می توان فیلم خوبی ساخت که نه تنها حرفی برای گفتن دارد، بلکه حالمان را نیز خوب می کند. کنار هم قرار گرفتن پگاه آهنگرانی و بهروز شعیبی، که باورهای آشکار و کاملا متفاوتشان بر کسی پوشیده نیست، نشان می دهد هنوز نام ایران است که می تواند ما را با تفاوت های سیاسی و ایدئولوژیکمان متحد کند. فیلم به هیچ عنوان «سفیدنما» نیست و بنا ندارد تصویری دور از واقعیت از ایران به نمایش بگذارد. اما قصد هم ندارد تا به بهانه پرداختن به مسائل اجتماعی، ملغمه ای از محرومیت و فلاکت و بدبختی باشد. «بدون قرار قبلی» اتفاقا مسئله شناس است و می داند وظیفه سینما چیست. کمتر کسی پیدا می شود که تایید نکند نمایش اوتیسم در این فیلم، مصداق واقعی طرح یک مسئله و تلاش برای آگاهی بخشی در مورد آن از طریق سینماست.
«بدون قرار قبلی» به ویژه برای آن هایی که مهاجرت کردند، آن هایی که عاشق ایران و امام رضا هستند، افرادی که با کودکان اوتیسم در ارتباطند، طرفداران موسیقی و شعر و آن هایی که روحیه فلسفی دارند، بسیار دوست داشتنی خواهد بود. آن را در سینما ببینید و اگر دوستش داشتید، به دیگران هم معرفی کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زبان انگلیسی و برنامه نویسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
درآمد گوگل از سال 2002 الی 2020
مطلبی دیگر از این انتشارات
روح ریحانی؛ فیلمنامهای خواندنی برای ورود به دنیای فیلمنامهها و دل کندن از تلویزیون