هزینه های فرصتی که از دست رفت...

یک سال پیش، زمانی که دولت رئیسی تازه روی کار آمده بود و هنوز کسی نمی دانست کشتیبان جدید را دقیقا چه سیاست های دگری افتاده است، مطلبی نوشتم که از قضای روزگار به یکی از پر کامنت ترین و بحث انگیزترین مطالب زمان خود تبدیل شد!

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C-aambozzzi3ba

خلاصه حرفم آن زمان این بود که دولت رئیسی باید دو کار را بصورت همزمان با قدرت و جدیت انجام دهد:

1- باید بساط گشت ارشاد را جمع کرده و آزادی های اجتماعی که مدتهاست مورد مطالبه بخش سکولار جامعه بوده را برآورده نماید.

2- همزمان با اجرای طرح صیانت از فضای مجازی، دسترسی دشمن و نیروهای معاند به افکار عمومی ایران را بطور جدی مختل نماید.

چنین سیاستی در آن مقطع از این جهت حائز اهمیت بود که دشمنان و غربگرایان و معاندین بطور وسیعی به مخاطبان خود القا کرده بودند که دولت رئیسی قصد دیوارکشی در خیابانها را داشته و ایران را به دوران سیاه بگیر و ببندها و محدودیت های اوایل انقلاب باز خواهد گرداند. علیرغم این جوسازی ها و فضای مسموم رسانه ای، رئیسی در انتخابات پیروز شده بود و غربگرایان و تسلیم طلبان شکست خورده بودند. اجرا کردن سیاستی دقیقا در جهت عکس آنچه علیه رئیسی تبلیغ و ادعا می شد، می توانست به طرز چشمگیری از دشمنان و معاندین اعتبارزدایی نموده و موجب کسب اعتبار و اعتماد به نفع رئیسی در میان اقشار سکولار جامعه ایران گردد.

از سوی دیگر، بزرگترین نقطه ضعف کشور و موثرترین سلاح و ابزار نفوذ و خرابکاری دشمن، یعنی فضای ولنگار مجازی و رسانه ای، می توانست در سایه سر و صداهای ناشی از رهاسازی این محدودیت های اجتماعی خنثی شده و به فرصتی طلایی جهت افزایش انسجام ملی و حرکت به سوی خنثی سازی تحریم ها تبدیل شود.



البته که این اتفاق نیافتاد. نه محدودیت های حجاب و گشت ارشاد از میان برداشته شد و نه فضای ولنگار مجازی اصلاح شد.

گفته بودیم که تاریخ در حال تکرار شدن است. آمریکا پس از حدود ده سال مجددا در کلیه عرصه ها دچار ضعف شده و افول آن به طرز چشمگیری عیان شده است. از اینسو ایران از نقطه اوج فشارهای تحریمی عبور کرده و مجددا دست بالاتر را پیدا کرده بود. گفته بودیم نوبه قبلی که این وضعیت ایجاد شده بود، ناگهان آشوب و اغتشاش و فتنه ای براه افتاد که دستاورد آن معکوس کردن این شرایط بود. یعنی آمریکا مجددا در موضع قدرت قرار گرفت و ایران در موضع ضعف. ده سال باید کشور هزینه می داد و از دوران فاجعه بار دولت غربگرای روحانی و تحریم های حداکثری خارجی که با خودتحریمی های حداکثری داخلی غربگرایان و وطن فروشان تسلیم طلب تشدید می شد عبور می کرد تا مجددا ما دست برتر را پیدا کنیم و آمریکا دست پایین تر.

بنابراین، طبیعی بود که همان سناریو می توانست مجددا در شرف وقوع باشد. سلاح جدید آمریکا و دشمنان ایران هم به وضوح مشخص بود: تلاش برای تعمیق و تشدید گسل های اجتماعی از طریق بمباران رسانه ای.

از همان جنجال و هیاهوها و دروغ ها و هوچیگری هایی که علیه طرح صیانت از فضای مجازی براه انداخته بودند کاملا مشخص بود این طرح دست روی شاهرگ نفوذی ها و معاندین و بدخواهان گذاشته. مشخص بود یک پروژه ای که مدتها روی آن برنامه ریزی و سرمایه گذاری و هزینه کرده بودند با اجرای این طرح ناگهان هنوز اجرا نشده به طرز فجیعی شکست خواهد خورد!

دقیقا همین تکنیک ها و شیوه های دروغ پردازی و هوچیگری و جوسازی که در تحریک اغتشاشات اخیر مشاهده کردیم، یک سال پیش در مقیاسی مینیاتوری علیه طرح صیانت از فضای مجازی بکار بردند. و موفق هم شدند.

شکست و اجرایی نشدن طرح صیانت از یکسو راه را برای کودتای مخملی اخیر باز گذاشته، و از سوی دیگر خود آزمونی بود که کارآمدی و موثر بودن شیوه های جنگ روانی بکار رفته در این پروژه را در عمل ثابت کرده بود!



پس اتفاقی که طی هفته های اخیر افتاد نه تنها دور از ذهن نبود، بلکه لااقل از یک سال قبل مثل روز واضح و روشن و قابل پیش بینی بود.

چیزی که ما دیده بودیم فقط از ذهن نبوغ آمیز ما خطور نکرده بود! خیلی ها این مطلب را حتی قبل از ما پیش بینی کرده بودند. از همه مهمتر رهبر معظم انقلاب که بارها بر لزوم ساماندهی به فضای ولنگار مجازی تاکید نموده بودند.

رهبر مملکت، ولی فقیه، شخص اول و سکاندار اصلی نظام، این روز را از همان موقع دیده بود و فرامین و خط مشی های لازم جهت پیشگیری از آن را هم صادر و مشخص کرده بود. پس چرا طرح صیانت هرگز اجرا نشد؟!

این سوالی است که به نوبه خود پاسخی است به آن دسته ای که هنوز خیال می کنند جمهوری اسلامی ایران یک نظام دیکتاتوری است! همانهایی که ادعا می کنند «بدون اذن و اجازه رهبر هیچکس در این نظام هیچ کاری نمی تواند بکند»! همان دسته ای که مدعیند «رهبر هر کاری دلش بخواهد در این نظام می کند»!

این چه جور نظام دیکتاتوری است که تهدیدی به این اندازه جدی علیه امنیت آن را رهبرش از مدتها قبل تشخیص می دهد، برای مقابله با آن فرامین لازم را هم صادر می کند، لیکن باز هم انگار نه انگار؟!

استالین، همان رهبر شوروی که برخی امروز آیت الله خامنه ای را با او مقایسه می کنند، در سال 1929 در شرایطی که آلمان هنوز یک کشور شکست خورده بود و هنوز نازی ها روی کار نیامده بودند و هیچ کس هنوز به مخیله اش هم خطور نمی کرد جنگ جهانی دومی در پیش رو باشد، خطر تهاجمی تمام عیار علیه روسیه را پیش بینی کرد و گفت:

ما 50 یا 100 سال از کشورهای پیشرفته عقب هستیم. ما باید این فاصله را طی مدت 10 سال جبران کنیم. یا اینکار را می کنیم و یا آنها ما را زیر پایشان له خواهند کرد.

بر اساس این پیش بینی بود که برنامه صنعتی سازی اجباری به فرمان استالین آغاز شد. همان برنامه صنعتی سازی که برای تامین سرمایه لازم جهت اجرای آن، تمام غلات و محصولات کشاورزی منطقه اوکراین به خارج از شوروی صادر می شد و میلیونها کشاورز اوکراینی بدون غله و نان رها شدند تا از گرسنگی و قحطی بمیرند.

دیکتاتوری یعنی این. یعنی وقتی رهبر مملکت خطری بزرگتر را می بیند بدون تعارف اگر لازم باشد میلیونها نفر قربانی شوند و از گرسنگی هم بمیرند، این اتفاق باید بیافتد تا آن خطر بزرگتر دفع شود.

استالین تصمیم گرفت شوروی دهقانی و غیر صنعتی و عقب افتاده باید صنعتی شود و در طول 10 سال، ره 100 ساله دیگر کشورها را طی کند. تصمیم گرفت و این کار شد!

اتفاقا دقیقا ده سال بعد، در سال 1939، جنگ جهانی دوم شروع شد. جنگی که شوروی در آن پیروز شد و 26 میلیون تلفات داد. 26 میلیونی که بخش اعظم آن را غیرنظامیان تشکیل می دادند. پیروزی شوروی به لطف همان برنامه صنعتی سازی بود که 5 یا 6 میلیون تلفات ناشی از قحطی روی دست این کشور گذاشته بود.

دیکتاتوری یعنی این!

اگر قرار بود در شوروی هم فرامین استالین به همان شیوه ای اجرا شود که فرامین رهبری در جمهوری اسلامی ایران، یقینا امروز غربگرایان ایرانی به جای انگلیسی، به زبان آلمانی صحبت می کردند و روس ها و روس تباران هم یا همگی قتل عام شده یا در اردوگاه های کار اجباری آلمانی ها به بردگی گرفته شده بودند!



طرح صیانت از فضای مجازی اجرا نشد چون جمهوری اسلامی یک نظام دیکتاتوری نیست. چون نهادهای تقنینی و اجرایی در جمهوری اسلامی بر اساس ساختارهای دموکراتیک بنا نهاده شده اند. چون این ساختارهای دموکراتیک ذاتا کند و فسادزا و ناکارآمدند. از زمانی که تهدیدی امنیتی در چنین ابعادی پیش بینی می شود، تا زمانی که این تَن لَش نهادهای حکومتی بخواهد تکانی به خود بدهد، هزار بار آن تهدید امنیتی محقق شده و تمام شده و رفته!

به یاد بیاوریم چه استدلالاتی در توجیه اجرا نشدن طرح صیانت مطرح می شد. بعنوان مثال اینکه «کسب و کار مردم روی بسترهای اینستاگرام و واتساپ است و این طرح به کسب و کار مردم لطمه می زند».

یک سال بعد، یعنی همین دو هفته پیش، وزیر ارتباطات اعلام کرد فیلترینگ اینستاگرام و واتساپ ادامه پیدا خواهد کرد و پیام رسان هایی که قوانین جمهوری اسلامی را به رسمیت نمی شناسند بستر مناسبی برای کسب و کار مردم نیستند.

یعنی باید حتما لااقل پنجاه شصت نفر کشته می شدند و هزاران میلیارد تومان خسارت مالی به کشور وارد می شد تا مشخص شود هزینه ولنگاری فضای مجازی بسیار بیشتر از خساراتی است که انتقال «کسب و کار مردم» از پیام رسان های تحت حاکمیت دشمن به پیام رسان های تحت حاکمیت ملی ایجاد می کند.

می گفتند طرح صیانت می خواهد اینترنت را قطع کند! اتفاقا طرح صیانت اجرا نشد و اینترنت هم قطع شد.

می گفتند طرح صیانت می خواهد آزادی اندیشه را سلب کرده و اسباب شستشوی مغزی مردم را فراهم کند! اتفاقا طرح صیانت اجرا نشد و رسانه های معاند توانستند بی دغدغه و بی هیچ مانعی، مخاطبان ایرانی را شستشوی مغزی داده و دروغ های شاخدار خود را به خوردشان بدهند. از دروغ آسمانی شدن رهبری تا دروغ شکنجه و ضرب و شتم مهسا امینی، تا دروغ «خیزش و قیام کل ملت ایران!» تا دروغ فرار نیمی از مسئولان نظام به خارج از کشور، تا دروغ «پیوستن ارتش به مردم»، تا دروغ کشتار مردم توسط رژیم، و هزاران دروغ دیگر که بی کنتور تفت داده شد و بسیاری هم باور کردند!

از آنسو، آن زمان که غربگرایان و تسلیم طلبان علیرغم هوچیگری و بزرگنمایی شکاف های فرهنگی میان مذهبی و سکولار، به دلیل کارنامه فاجعه آمیز اقتصادی خود در رقابت سیاسی شکست خورده بودند، بهترین فرصت برای رها کردن محدودیت های تنش ساز اجتماعی بود. این فرصت هم سوخت و حالا اگر هم عزم و اراده ای برای تنش زدایی باشد، نه تنها نشانه اقتدار جریان ملی و اقتدارگرا نیست، بلکه قطعا به عنوان ضعف و عقب نشینی در برابر فشارهای جریانات تسلیم طلب و ضد ملی و منافق و معاند برداشت خواهد شد.

یعنی آن زمان می شد یک قدم در برخی از «اصول و ارزشها» عقب نشینی تاکتیکی کرد و در عوض هزار قدم به جلو پیشروی می کردیم. ولی در عمل عقب نشینی تاکتیکی اتفاق نیافتاد و در عوض حالا صدها قدم به عقب پرتاب شده ایم!

یک قدم عقب نشینی آن زمان عبارت بود از کمی رهاسازی محدودیت های اجتماعی، از قبیل رفع محدودیت روسری اجباری، اجازه حضور زنان در ورزشگاه ها، آزادی سگ گردانی در برخی پارک های بخصوص بالای شهر و از این قبیل.

در عوض هزار قدمی که به جلو پیشروی می کردیم عبارت بود از دستیابی به ابزارهای اعمال حاکمیت و حکمرانی ملی در فضای مجازی، که از این طریق می شد در طولانی مدت با کار فرهنگی درست و اصولی همان یک قدمی که عقب نشینی کرده بودیم هم مجددا اصلاح شود.

حتما باید به زور ضرب الاجل و تحریم نهادهای جهانی و همسو با آمریکا امکان حضور بانوان در ورزشگاه ها فراهم می شد تا این مورد هم به پای دستاوردهای ناشی از فشار تحریم های خارجی نوشته شود، نه مصلحت اندیشی و تدبیر رهبران ملی و حکومتی خودمان.



اینها فرصت های تاریخی است که به همین سادگی سوخت شده و به هدر می رود. چر؟!

برای اینکه بخواهیم یا نخواهیم، باور داشته باشیم یا باور نداشته باشیم، سکولار باشیم یا مذهبی، در هر صورت واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران بیش از آنکه بر پایه ولایت مطلقه فقیه باشد، در درجه اول بر پایه نهادهای دموکراتیک طراحی شده. و دموکراسی ها همیشه به همان جهتی حرکت می کنند که رسانه ها تعیین می کنند. و رسانه های مسلط بر افکار عمومی ایران در اختیار دشمنان این مملکت هستند. و این دور باطلی است که مشخص نیست تا کی ادامه خواهد یافت.