I am talking to you to express my existence with words, maybe this is my liberation. پیج نقاشی هام: feelnafis@
پدرِ دخترِ این روز ها.
اه پدر جان..
این جمله ها و هر آنچه هست،
در مستیِ خالصانه ی زندگینامه ام جا گرفت.
میخواهم بدانی که تو بار ها مرا له کردی.
کوچک ترین اتفاقِ خوبِ روز هایم را گرفتی.
هزار بار اخم هایت را به قلبم فرو کردی.
پدر جان.
نمیدانی چقدر دوستت دارم.
نمی دانی در این روز های آزادی، چقدر به تو فکر میکنم.
چقدر دلم میخواهد به سادگی تو را در آغوش بگیرم.
پدر جان، تو حتی این جمله ها را نمی خوانی.
حتی نمی دانی که چقدر دوری.
چقدر برایم آزار داری و چقدر مرا پوسیده ای.
پدر جان تار مو های سفیدم را در آستانه ی بیست و دو سالگی ندیده ای.
پدر جان مرا ندیده ای.
تو هرگز خفه گریه کردن هایم را ندیده ای.
چقدر باید التماس کنم؟
پدر جان چقدر باید بخواهم که مرا درک کنی؟
چقدر باید بروم ، محو شوم تا رهایم کنی ؟
پدر .
سرم سنگین است.
دوست داشتم شانه ی تو را بخواهم.
اما شانه هایت دور است.
قلبَت دور است.
مرا چنگ می اندازد.
مرا زخم می کند.
پدر جان، مصیبتِ من نباش،
من آزادی می خواهم.
دست هایت را از گلوی من بر دار.
من نفس می خواهم.
نفس های جانانه، برای زندگی کردن.
برای زندگی معمولی کردن.
پدر جان به مادر بگو که حرف هایم را برایت ترجمه کند.
من خفه ام.
لبریزم.
پدر من به نبودن فکر می کنم.
من هر شب به نبودن فکر میکنم.
به تلخیِ زندگی در هشتگرد فکر میکنم.
به نور که کم رنگ تر از همیشه می تابد.
به اخم های تو و لرزش صدای مادر.
پدر من در بیابانم.
من خودِ بیابانم.
خشکم پدر. من خشک شده ام.
اگر میتوانی دستی به سرم بی اندازد،
و نوازش کن،
و چقدر نوازشِ تو زیباست.
و چقدر به آن محتاجم.
چقدر زخمی ام.
چقدر خون داده ام پدر، من خون داده ام.
پدر شاید من بروم و تو فردای بدونِ دخترک را اشک کنی.
شاید پرنده ای امد و از تنهایی ام گفت.
شعر خواند و ندای رفتنم را آورد.
شاید از دره ی تحمل های عظیم، سقوط کردم.
آن روز نمی دانم شاید تو مرا درک کنی.
شاید پیشانی ام را ببوسی.
شاید شعرِ داستانم شدی.
شعری که بازتابِ نور دارد و پایانِ خوش.
شاید عشق شدی و مرا تا ابد به رهایی دعوت کردی.
نمی دانم.
پدر من خسته ام.
من شکسته ام.
خواب دارم تا ابد و همیشگی دارم به بغض.
پدر جان.
پدرِ عزیزم، مادرم،
حالِ خوبی ندارم.
احوالم به مرگ است.
احوالم به تاری و پودی از زخم است.
پدر،
دوستت دارم اما این گونه نمی توانم.
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نرخ ارز برای همه مهم است؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهترین زبان برنامهنویسی (با معرفی مختصر پارادایمهای برنامهنویسی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیلمبازی ؛)