چطور با برنامه نویسی آشنا شدم... (قسمت سوم)
چطور با برنامه نویسی آشنا شدم (قسمت سوم) _ _ _
خوب تا اونجا پیش رفتیم که قرار شد بریم پایین داخل کارگاه و پای سیستم، تا مهندس حیدری یه چیزی رو نشونمون بده، خلاصه رفتیم پایین و دقیقا یادمه ساعت حدودا 11 و بیست دقیقه بود که مهندس لبتاپش رو به پرژکتور کانکت کرد و یکی از گیم هایی که یکی از شاگرداشون برای پروژه دانشگاه ساخته بود رو برامون ران کرد، واقعا باحال بود و همه ما درواقع بار اولمون بود که یه شوتر ساخته شده باحال توسط یه دانشجو رو میدیدم که نکته باحالش این بود که رمز هم داشت :) ، واقعا اون موقع برای ما خارقالعاده بود و بعد از این که اون بازی رو دیدیم استاد حیدری یه کم در مورد محیط آنریل انجین برامون توضیح داد...
بعد از اون کامل در مورد شیدر و متریال و بافت برامون توضیح داد و سوال بچگی من رو به طور کامل حل کرد، بدون اغراق میگم عاشقشون شده بودم هیچ آدمی رو ندیده بودم تا اون موقع تو زندگیم که انقدر اطلاعاتش بالا باشه و درعین حال گیم هم بلد باشه بسازه و تازه اون رو با اخلاق فوق العاده ای که داشت تدریس کنه، اون لحظه حس و حال من خیلی عجیب بود مثل اینکه یه دنیای دیگه ای رو کشف کردم، بگذریم بعد از این که تمام بچه ها اون زمان هیجان زده شده بودیم همه باهم گفتیم آقای حیدری خواهشا بهمون بازی سازی رو یاد بده، یعنی بهشون التماس میکردیم :))) که ایشون هم خندیدن و گفتن متاسفانه آیتم ساخت بازی توی چارت آموزشی مدرسه نیست ولی یه چیز باحال تر براتون دارم که ساعت بعدی بهتون میگم ده دقیقه بعد تقریبا زنگ خورد و داخل حیاط بودیم که بعد از یه ربع استراحت رفتیم سر کلاس اون جلسه هر چهارتا ساعت رو با مهندس حیدری داشتیم و این عالی بود وقتی رفتیم سر کلاس و سیستم ها رو روشن کردیم اتفاق جادویی داخل زندگی من کم کم شروع کرد به راه افتادن و من با جناب استاد html آشنا شدم...
بعد از این که در مورد تگ html , head , body بهمون توضیح داد (دوستان طراح وب متوجه میشوند بنده الان دارم در مورد چی صحبت میکنم عذر میخوام اگه اصطلاحات تخصصی هستند)، گفت داخل تگ body اتریبیوت bgcolor رو بنویسید ما این اتریبیوت رو نوشتیم (البته اون موقع نمیدونستیم به این میگن اتریبیوت) تا اینجای کار همه چیز عادی بود، راستی داشتیم داخل محیط نوت پد کار میکردیم :))) خلاصه بعد از این که این اتریبیوت رو نوشتیم بهمون گفت هرکدوم هر رنگی رو به انگلیسی بلدید بهم بگید همه بلند میگفتیم رد - گیرین - بلو - وایت - بلک ( ببخشید اگه فارسی مینویسم :)) ) منم فقط red و grean و yellow و blue رو بلد بودم که همونارو گفتم :)) که بعد از این که رنگها رو گفتیم، ایشون گفتند حالا اسم یه دونه از رنگ ها رو به دلخواه خودتون داخل " " بنویسید ( اصطلاحا به این علامت میگن دابل کتیشن )، خلاصه ما هر کدوم یه رنگی رو نوشتیم و بهمون نحوه سیو کردن با فرمت htm یا html رو آموزش دادن و بهمون گفتن که حالا فایل خودتون رو اجرا کنید... واوووو،
دقیقا یادمه اون روز اولین رنگی که نوشتم red به معنای قرمز بود، که تا صفحه رو اجرا کردم دیدم رنگ background صفحه قرمز شده و با همین اتفاق من شوک شدم که وایییی من الان به کامپیوتر دستور دادم و اون دستور من رو اجرا کرد، :)))
بعد از اون اتریبیوت text-color رو بهمون آموزش دادن و تونستیم داخل صفحه یه تگ p بنویسیم و با attribute تکست کالر رنگ متن رو تغییر بدیم که من اون موقع رسما رو هوا بودم :))) نمیدونم متوجه هستید یا نه ولی من تا حالا همچین کاری با کامپیوتر نکرده بودم و این واقعا برام جالب بود و خیلی باحال بود، و از اون لحظه من عاشق دستور دادن به کامپیوتر شدم و درواقع عاشق چیزی به اسم برنامه نویسی شدم; ( البته هممون میدونیم که html زبان نشانه گذاریه نه برنامه نویسی :))) ) و بعد از اون استاد بیچارمون رو سوال بارون کردم که جواب 80% سوالات من رو با چیزی به اسم css میدادن و در عین حال خنده شون هم گفته بود :))
که حالا برای من یه سوال دیگه هم پیش اومد که خدایا این css که استاد حیدری میگن چیه دقیقا، که بعد از اون آشنایی و کشف من توی دنیای طراحی وب تاااازه شروع شد....
........................................................................................................................................
راستی اینم یه عکس از 4 سال پیش من اگه تونستید من رو پیدا کنید ;)
ادامه داره....
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه یک اینستاگرام حرفهای داشته باشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی صحبتهای دکتر کیوان یحیی دربارهی تجربهی نزدیک به مرگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
اندر باب هک شدن پیج اینستاگرام سالومه سیدنیا