یک تیپ شناسی کوچولو برای خودم با استفاده از فیلم شازده کوچولو !

احتمالا خیلی از شما ویرگولی ها کتاب « شازده کوچولو » را خوانده اید و اگر هم نخوانده اید ، پیشنهاد می کنم اولین کتابفروشی را که بر خوردید ، برای گرفتن آن کتاب اقدام کنید . کتابی که معلم فارسی مان می گفت چندین بار آن را خوانده ولی تکراری نمی شود برایش .

ولی باید انصاف داشت که فیلم سینمایی شازده کوچولو هم جذابیت های خودش را دارد و من حتی َآن را از کتابش هم بیشتر دوست دارم . واقعا دیدن آن به دلتان می نشیند و حتی در این باره شک هم نداشته باشید . حتی فکر می کنم فیلم شازده کوچولو هم مانند کتاب آن ارزش بارها دیدن را دارد .

در این فیلم دختر بچه ای شخصیت اصلی داستان است که در اوایل فیلم همه ی فکر و ذکرش به اصرار مادرش درس شده بود و برای همه کار هایش برنامه داشت . برای غذا خوردن ،برای ورزش کردن برای درس خواندن و خلاصه برای دقیقه به دقیقه ی زندگی اش برنامه ای نوشته شده بود . مادرش می خواست او دختر موفقی بشود و به همین خاطر بود که یک تخته ی برنامه ریزی برایش خریده بود .

و همه چیز حساب و کتاب شده است تا سر و کله ی یک خلبان پیر در همسایگی شان پیدا می شود که هنوز کودک درونش زنده است و وقتی دختر قصه ی ما او را می بیند همه ی تعهداتش را رها کرده و می رود نزد او و با هم سرگرم کار های هیجان انگیزی می شوند ، مثل تماشای غروب و رصد ستارگان در بالکن خانه ی پیرمرد .

و از آنجا ماجراجویی های دخترک در قصه ی شازده کوچولو که همان پیرمرد نویسنده اش بوده شروع می شود . دیگر هیچ چیزی در زندگی اش برنامه ریزی شده باقی نمی ماند .

واقعا اگر این فیلم را ندیده اید فرصت را از دست ندهید و زود آن را در آپارات تماشا کنید .

اما خواستم این را بگویم که من با بخشی از وجود و روانم با دیدن این فیلم آشنا شده ام . من فهمیده ام : واقعا دلم می خواهد جای دخترک بودم و چنین برنامه ریزی حساب و کتاب شده ای داشتم . همه چیز یک نظم خاصی را داشت . دریافته ام که من دوست دارم دورم از هر هیاهو و تشویش ( پریشانی ) به دور باشد .

در مدرسه هم هر وقت معلم تفکر و سبک زندگیمان از برنامه ریزی در زندگی و درسمان حرف می زد همیشه در آن لحظات، با حرف هایش هیجان زده می شدم و تک تک کلماتی که از دهانش درباره ی نظم و برنامه ریزی بیرون می آمد برایم هیجان انگیز و جالب بود .

یادم است که همین معلممان روزی درباره یکی از دوستانش حرف می زد ، که زندگی اش دقیقا مثل زندگی اولیه ی دخترک در فیلم شازده کوچولو بود . من هم همیشه حسرت می خوردم که ای کاش می شد ، که من به جای او بودم و چنین زنگی ای داشتم . در واقع زندگی زبیا از دید من زندگی ای بود که همه چیزش با نظم بود و طبق کاری که برای هر دقیقه در نظر گرفته شده پیش می رفت .

و این گونه شد که من تیپ شناسی کوچولویی را از خودم کردم .

قابل توجه آن هایی که این فیلم را دیده اند : شما دلتان می خواهد از این دو نوع زندگی که در شازده کوچولو وجود دارد ( زندگی هیجان انگیز ؟ یا بدون تشویش و برنامه دار بودن ؟ ) کدام را داشته باشید ؟ آیا برای آن اقدامی کرده اید ؟ اگر نکرده اید علت آن چه بوده ؟

امیر معین .