سربازیِ یه برنامه نویس

انگار همین دیروز بود که رفتیم، 1 آبان 99 شروع و انتهای آبان اتمام دوره آموزشی، از چند روز قبلش کارامو کرده بودم که وقتی میرم، اگه نگهمون داشتن مشکلی پیش نیاد، البته صبحش خیلیا استرس داشتن، از قبل هم میگفتن معمولا روز اول یکی دو روز مرخصی میدن برای سایز لباس و مابقی کارا ولی بخاطر کرونا همه رو نگه داشتن (البته بعضی متأهل های تهرانی مرخصی گرفتیم یکی دو شب اول رو چون هنوز اونطور که باید جابجایی ها و باقی موارد انجام نشده بود).

دوره آموزشی من افتاده بود مرکز 01 نزاجا، صبح روز اول، بهمون گفتن که تا قبل از شما، دوره آموزشی 45 روز شده بود بخاطر کرونا و همین الان مشخص شد که برای شما بازم کمتر شده و یک ماهه فقط، و البته برای کسایی که معاف از رزم هستن کلن دو هفته! اینجا بود که هم خوشحال شدم هم ناراحت، خوشحال بخاطر این که خب یه ماه بیشتر نیست، ناراحت بخاطر اینکه منم میتونستم بخاطر دیسک کمر معاف از رزم بشم، اما چون کارم پشت میز نشستن هست دوست داشتم بدون معاف از رزم برم و فعالیت بیشتری داشته باشم.

اوایل که وارد محیط جدید میشی، مخصوصاً محیطای نظامی یا جاهایی که قبلاً عادتش رو نداشتی، مقداری دشواره که به شرایط عادت کنی، البته هر کسی یجوریه، یکی زودتر یکی دیرتر، بعضیا حتی بعد از گذشت چند روز هنوز یه گنگی خاصی داشتن. الان که گذشته بنظر من کل دوره آموزشی خیلی بستگی به نگاه خود شخص داره، اگه مثبت ببینه و سعی کنه لذت ببره واقعاً براش لذت بخش و خاطره انگیز میگذره، و برعکس اگه بخواد زیاد حساسیت نشون بده و منفی بگذرونه، ممکنه واقعا اذیت بشه و بقیه رو هم اذیت کنه.

اونجا من روز اول رفتم پیش مسئول بخش و پرسیدم اینجا سایت یا کامپیوتری چیزی در اختیارمون قرار میدین (با علم به اینکه نمیدن ولی گفتم شانسمو امتحان کنم) طرفم گفت آره چرا که نه، میخوای هماهنگ کنم موبایلتم بیاری! لحنش کنایه آمیز بود و منم گفتم جدی میگم، ما کارمون با اینترنته، امکانش نیست کوتاهم شده در روز یجوری دسترسی داشته باشیم؟ بنده خدا هم که دید من مُسِر هستم یکم جدی شد و گفت اومدین سربازی، یه ماه هم که بیشتری نیست، یجوری تحمل کنین!

چند روز اول برای من سختیش بخاطر دو تا موضوع بود، یکی دوری از همسر و دخترم (که اولین بار بود چند شب پیش هم نبودیم) و دومیش عادت کردن به اینکه هیچ دستگاه هوشمندی نباید همراهت باشه، خودتی و دوستات، و البته خوش شانسی من این بود که چند تا کتاب خیلی خوب بُرده بودم و هم خودم کلی مطالعه کردم هم بقیه بچه ها هم ازم میگرفتن.

راستش رو بخواین دوره آموزشی سربازی از دوره هاییه که اگه بچه ها باهم متحد باشن تا آخر عمر خاطراتش باقی میمونه، ما که تا اومد یَخمون باز شه چند روز آخر شده بود (منظور کل بچه ها و فعالیتای گروهیه وگرنه بالاخره از همون روزای اول با بعضیا دوست میشه آدم)، ولی توی همون چند روز آخر هم، علاوه بر کارای عادی و کلاسا و خوندن درسا، پانتومیم و مافیا و فعالیتای این شکلی هم زیاد داشتیم. این نکته هم باید بگم که آسایشگاه ما فوتبال دستی هم داشت و کلی خاطره شد همون برامون!

یه مورد جالب دیگه برام این بود که اونجا همه جور آدم با شغلای مختلف بودن، یکی از بچه ها مدیر عامل یکی از شرکتای به نام توی حوزه فناوری اطلاعات بود، یکی دیگه از بچه ها سال پایینیِ من توی علم و صنعت بود که بعد از کارشناسی نرم افزار رفته بود دنبال کارای بازاریابی، یکی دیگه از بچه ها مدیر پروژه بازی سازی بود و یه نفر دیگه هم کوچ و برنامه ریز استارتاپای حوزه فناوری اطلاعات، و یکی دیگه از بچه ها هم، هم بنیان گذار یه شرکت مطرح که کارش هم توی حوزه مشترک بین مشتقات نفتی و نرم افزار بود. خلاصه اینکه آی-تی-من به نسبت خوب داشتیم و روابط خوبی ایجاد شد و دوستای خوبی چه توی حوزه کاری خودمون چه توی بقیه زمینه های پیدا کردیم، و البته الان که تموم شد میگم کاش همون 45 روز بود و بیشتر با همدیگه آشنا میشدیم. مخصوصاً الان که تموم شده و من توی شرکت قبلیم امریه شدم و برگشتم به روال قبلی و عادی زندگیم، البته و قطعاً با تغییرات خیلی مثبت تر!
اینم بگم که من این حرف رو از روی شکم سیری نمیزنم، من کسی هستم که تا جایی که راه داشته سربازی رو به تعویق انداختم، یک سال دیر رفتم دانشگاه، لیسانسی که میتونستم چهار ساله تموم کنم رو کردم 6.5 سال (بیشتر نمیذاشتن دیگه!)، یک سال فرجه قبل ارشد، کارشناسی ارشدِ دو ساله رو کردم سه سال (و باز هم بیشتر راه نداشت دیگه) و از یک سال معافیت بعد از ارشد هم استفاده کرده بودم و میتونستم دکترا هم برم، ولی دیگه کافی بود، حدأقل برای من، حتی با توجه به متأهل بودن و داشتنِ فرزند.

میخواستم خیلی وارد جزئیات بیشتری بشم از طرفی هم نمیخوام متن زیادی طولانی و حوصله سر بر بشه، بخوام خلاصه کنم حرف رو، میتونم بگم که دوره آموزشی با اینکه سختی هایی مثل نگهبانی و بیخوابی و میدون-تیر و یسری فشارای ذهنی داشت (که کسایی که تجربه کردن میدونن کل دوره سربازی بدترین مشکلش همین مباحث مِنتالی و ذهنی و فشارای روانیه بیشتر، حالا چه شخصی و درونی، چه از بیرون)، اما فرصت خوبیه برای فکر کردن، برای برنامه ریزی، برای پیدا کردن خودت اگه یسری سوال توی ذهنته، برای شناخت واقعی خودت، برای اینکه متوجه بشی بابا اونقد هم از همه عقب نیستی و اگه فکر میکنی زندگیت نظمی نداره باز از خیلی جاها و خیلی افراد منظم تری، برای اینکه بهتر متوجه بشی تو قرار نیست با عالم و آدم مسابقه بدی و باید از طی کردن مسیر خودت لذت ببری، برای اینکه بتونی با ایجاد یه گپ توی اون همه شلوغی و تراکم زندگی روزمره، تصمیم بگیری که چه تغییری میتونه به آینده و اهدافت کمک کنه. حدأقل برای من این خوبیهارو داشت و امیدوارم برای مابقی دوستان هم سر جمع احساس خوب و مثبتی ایجاد کرده باشه.

اینم یادم نره بگم که فکر میکردم این گپِ زمانی میتونه باعث بشه که من خیلی چیزارو فراموش کنم و چند روز زمان میبره تا بتونم باز مثل قدیم، روون و اونجور که دلم میخواد کد بزنم یا مابقی کارامو بکنم، اما با اینکه یسری چیزا توی روند توسعه نرم افزار شاید فَرّار باشه ولی همه چیز اوکی بود و بیشتر از نظر فیزیولوژیکی و بدنی و ساعت خوابی و تغییر عادت زندگیه که شاید چند روزی نیاز به یه بازسازی و ریکاوری داشته باشه آدم.

در پایان هم میخواستم تأکیید کنم منم مثل خیلیای دیگه، با همین یه ماه آموزشی میتونم تا آخر عمر خاطره و جزئیات تعریف کنم که شاید بعداً به بعضیاش اشاره کردم، و مهمتر از اون، اینکه واقعاً توی هر مرحله از زندگی، توی هر شرایطی، خیلی خوبه به این بینش و نگاه برسیم که چه خوبی چه بدی میگذره و ما باید مسیر زندگی خومون رو طی کنیم، مهم نیست بقیه و بیرون از ما چه اتفاقی میفته، مهم نیست بقیه چه انتظاری از ما دارن، حتی اگه توی شرایطی قرار گرفتیم که از نظرمون به هیچ دردمون نمیخوره و مجبوریم یسری کارا و اتفاقا رو تحمل کنیم، باز هم بهترین گزینه پذیرش شرایط و البته تلاش برای بهینه ترین استفاده از زمان و گذر عمره. هر شرایطی، حتی بدترین یا بهترینش ممکنه تغییر کنه و ما هستیم که حین گذر زمان و عمر، تعیین میکنیم که توی هر لحظه چه احساس و حالی داشته باشیم، و طبیعتاً با احساس خوب همیشه میشه از هر سختی یا آسونی ای به خوبی عبور کرد (بنظرم مهم نیست کجای مسیر زندگی هستم، مهم اینه که بدونیم اون لحظات دیگه تکرار نمیشن و در هر صورت میگذرن، و این خودِ ما هستیم که تعیین میکنیم توی صحنه فیلم زندگیمون چه سکانس ها و لحظاتی ثبت بشن). منم خیلی وقته تلاشم رو میکنم نگاهم اینجوری باشه و شاید به همین خاطره که نسبت به دوره ای که گذشت (با اینکه از نظر زمانی طوری بود که اتلاف وقت و فشار داشت و شاید ما توی حالت عادی میتونستیم یکی دو تا پروژه رو انجام بدیم ولی) سر جمع احساس مثبت و خوبی دارم و برای من طوری بود که اگه به عقب برگردم باز هم انتخابم همینه که بجای دکترا برم آموزشی و این دوره بگذره و تغییرات فعلی توی من ایجاد بشه.

به عنوان حرف آخر هم، درسته که سربازی شتریه که در خونه اغلب جوونا میخوابه ولی برای کسایی که علاقه دارن سربازی رو به گونه ای دیگه بگذرونن، این راه ها وجود داره:
- تعویق و تعجیل (شاید خیلیا ندونن ولی میتونن درخواست عقب یا جلو افتادن بدن یک بار، که شاید به بعضیا کمک کنه، مثلا برای من با توجه به اینکه بنیاد ملی نخبگان یک ماه در میون اعزام داشت لازم بود)
- انجام پروژه کسری قبل از خدمت (ولی این محدودیت رو ایجاد میکنه که اگه احیاناً قراره امریه بشین باید زیر مجموعه ی ارگانِ مادری باشه که ازش پروژه کسری رو گرفتین)
- امریه شدن (دو مدل داره، یه مدل سهمیه ای هست، مراکز نظامی و وابسته به اونها میتونن به دلخواه خودشون نیروهایی که لازم دارن رو بگیرن، و یا اینکه از طریق دانش بنیان و بنیاد ملی نخبگان اقدام کنید، این نکته رو هم دقت کنین که بعضی جاها برای امریه شدن داشتنِ کسری رو قبول نمیکنن)
- استفاده از کسری های موجود (تأهل در حال حاضر کسری نداره ولی هر فرزند سه ماه، مابقی کسری ها رو میتونید با سرچ و پرس و جو متوجه بشین)
- استفاده از معافیت ها مثل معاف از رزم و غیره (توصیه میکنم قبل از اعزام، دکترهایی که توی کمیسیون پزشکی هستن یا بودن رو پیدا کنید و یه سری بهشون بزنید، بودن دوستانی که با این کار متوجه شدن بیماری ای دارن که خودشونم خبر نداشتن ولی تونسته موجب معافیت رزم یا موقت یا حتی دائمشون بشه)
- انجام پروژه کسری حین خدمت (این مورد هم توی شرایط خاص امکان پذیره ظاهراً)
- در نهایت هم افتادن خدمت سربازی جاهاییه که کمی سهل-تر رفتار میکنن، مثلاً معمولاً عقیدتی سیاسی یا دبیرخونه ها سر جمع میگن بهتره و خیلیا هم تا حوالی ظهر هستن یا مثلاً 1 و 2، خیلی جاها هم روزبرگ قبول میکنن که اگه شیفتی چیزی نداری بتونی هر روز بری خونه.

ممنون که تا اینجا با من بودین، براتون بهترین ها رو از خدا میخوام، شاد و سلامت باشید.


منتشر شده در ویرگول توسط محمد قدسیان https://virgool.io/@mohammad.ghodsian

https://virgool.io/@mohammad.ghodsian/military-of-a-programmer-bndfuhrqrxzg