شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
اَنگل _ خوره ای در وجود تَک تَک ما
همه انسان ها در ابتدای خلقت برابر آفریده شده اند اما، آیا این زنجیره ی برابری روزی توسط خود انسان و امیالش شکسته شد؟ به گمانم پرسش این سوال منصفانه نیست اگر در کنار این سوال قرار نگیرد: آیا انسان ها توانسته اند برابری را لمس کنند؟ آیا آفریده شدن به صورت ها و رنگ های مختلف خود صحتی بر نابرابری نیست؟! اصلا آیا ما برای برابر زیستن آفریده شده ایم؟! بگذریم ...
اَنگل فیلمی از جنس نفرت اما، نه به سبک تانک
شروع فیلم هنرمندانه بود؛ بی فوت وقت و در عرض پنج دقیقه شما بودین و یک خانواده ی چهار نفره ی معمولی که در شرایط نا به سامان یک زیر زمین بسیار نقلی زندگی می کردند.
یک خواهر و برادر که رفاقت و صمیمیت میانشان موج میزد و پدر و مادری که تمام هَم و غَم شان داشتن شغل ثابت است و اجاره ای که عقب افتاده، خط تلفنی که دیگر یک طرفه شده وَ وَ وَ.
داستان از آن جایی شروع می شود که پسر جوان خانواده که چند سالی پشت کنکور مانده است به پیشنهاد دوستش برای تدریس زبان انگلیسی کنکور به یک دختر کنکوری از یک خانواده ی مفرح و بی درد که نهایت سختی یشان لب زدن و دستور دادن به خدمتکار خانه است، آنان در رفاه کامل روزشان را شب می کنند و از سکونت در یکی از بهترین ویلا های شهر لذت می برند؛ مادامی که معلم جوان و تنگدست ما معلم دختر آن خانواده می شود و به کمک خواهر هنرمندش کمی اسناد و مدرک جعل می کند و تمام. حال پسرک خوش قلب ما یک معلم خصوصی کاربلد شده و مدتی می گذرد.
انگل از جانی به جان دیگر منتقل می شود
پس از مدتی پسرک بهترین فرصت را می بیند تا با معرفی خواهرش به عنوان یک هنرمند تحصیل کرده و حرفه ای، پای او را هم به این خانه و کسب درآمد باز کند. گذشت و هر چهار عضو آن خانواده توانست با دسیسه و نقشه هایی خودشان را در آن خانه بند کنند. خانواده ای که مدام نقش بازی می کردند و مثل انگلی خون آن خانواده را می مکیدند. شاید کارگردان به همین خاطر اسم این فیلم را اَنگل گذاشت.
مواجهه ی فیلم با عمق وِقاحَت هایی که شاید بوی آدمی، از مشام آن مُتِهَوِع شود؛ سکانس برگشت آنان از آن خانه لوکس بالا شهر و برگشت به خانه در زیر باران بی رحم آن شب و دیدن خانه یشان! خانه ای که در آب غرق شده بود(زیر زمین فَکَستَنی) و هیچِ هیچ. مرد خانواده تلاش برای جمع آوری خاطراتش می کرد و پسر خانواده حیران و سرگردان و دختری که تمام اسم فیلم را در یک سکانس به معنای واقعی به رخ کشید.(تماشای این فیلم الزامیست)
آخرش هم بی نظیر بود...
بقیه ی قصه برایتان نا گفته بماند بهتر است، این فیلم برنده اسکار 2020 شد و باید بگم نفهمیدم چی شد که بیست دقیقه از آن باقی مانده بود!
انگل از دیدگاه شما
- مگر چه اتفاقی ممکن است برای یک خانواده بیوفتد که این چنین دزدی انگل گونه ای را ترتیب بدهند؟!
- آیا مصداقی برای انگل های زندگی مان برای گفتن دارید؟ نکته ای عرض کنم:
همه ی ما انگلی درون خود داریم! یعنی چه؟! خب برای مثال اگر بخواهم جوری بگویم که به کسی بر نخورد؛ من انگل محبت هستم و شاید این کار برای پول نباشد اما، برای تحسین شدن می تواند باشد. امیدوارم منظورم بد برداشت نشود. فقط خواستم نشان بدهم که از خودمان غافل نشویم که انگلی درونمان همیشه منتظر بیدار شدن است.
- آیا باعث بوجود آمدن این انگل های درونمان خودمان هستیم؟!
- آیا خداوند چنین صفتی را ذاتا به ما عطا کرده است؟
- آیا انگل های درونمان ریشه در کودکی دارند؟
و سوال آخر اینکه آهنگ چطور بود؟ وقتی داشتم این متن رو می نوشتم، متوجه شدم گاهی یک اتفاق بر سیو کردن آهنگ هم دلیلی دارد!
MEMORY_in light_ (this is how we exist)
چقدر حتی اسم هم به متن میاد! (این همان گونه است که ما زندگی می کنیم.)
فیلم انگل و فیلم معرفی شده در قسمت پایین رو از دست ندین.
نظرتون رو درباره این فیلم(انگل) می خوام بدونم، چون در نوع خودش بسیار خاص و عجیب به تصویر کشیده شده بود. یا حق
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیمهشب در پاریس
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم "مارتین ادن"
مطلبی دیگر از این انتشارات
همون همیشگی...