همون همیشگی...

سلام...

دقت کردین گاهی وقتا چیزایی که می‌بینیم زیادی کلیشه است، یعنی دیگه قشنگ جا افتاده، البته برای من دیگه یه امر مضحک شده، شما رو نمیدونم...

نمونه ای از این کلیشه ها تو فیلم وسریال های ایرانی به وفور یافت میشه، به عنوان مثال، تا حالا به نقش آبدارچی های شرکت توفیلم وسریال های ایرانی دقت کردین؟ همه سن بالا وقابل احترام و همه به عنوان مش رحمت، مش رحمان، آقارجب، آقا اسماعیل، شعبان، سلیمان و..... از این قبیل اسامی میشناسیمشون، نمیدونم مثلا طرف آبدارچی باشه، اسمش افشین، کیان، ارشیا یا اردلان باشه چه ایرادی میتونه داشته باشه؟

یا منشی های شرکت،همه که از دم اولا خانم تشریف دارند، زورشون فقط به آبدارچی شرکت میرسه و همیشه مانع ورود یه عده به اتاق مدیر عامل میشن، هرچند زورشون به اون یه عده هم نمیرسه واخرش با همون معترضین همیشگی، همگی وارد اتاق مدیر عامل میشن واون دیالوگ همیشگیه منشی ها:آقای مدیر من بهشون گفتم وعکس العمل قابل پیش بینی مدیر که سری تکون میده واجازه ورود رو صادر میکنه.

یا نقش های خلافکار ورئیس های باند های تبهکاری، طرف اگه از نقش های محوری داستان باشه ویه رئیس پولدار، باهوش وجنایتکار باشه، احتمالا اسمش اردشیر میتونه باشه یا بهمن یا منصور ?

ولی اگه سردسته باندهای تبهکاری وسرقت، طرفای پایین شهر باشه دیگه عزت، نصرت، هاشم، غلام به یکی از همین اسامی معروفه...

توسریال های تلویزیونی مخصوصا ماشین های قشرپولدار جامعه، شاسی بلندِ، نمیدونم چرا، این همه ماشین درجه یک خارجی هست ولی تهیه کننده فقط دست میذاره رو شاسی بلند?

پسرهای مثبت سریال عموما اسمشون مرتضی یا علی هست، پسرهایی که یه خورده سروگوششون میجنبه احتمالا سهراب وفرزاد ونیماو...

دخترای مثبت احتمال 90 درصد نرگس ومریم وبهارو...

دخترایی که مثلا دم از آزادی و به روز بودن میزنن احتمالا نیلوفری، نگاری، ساراو...

پدر های ثروتمند سریال های ایرانی تاجایی که یامه سرشون خیلی شلوغ بود وفرصتی رو درکنار خانواده بودن نداشتن وگاهی وقت ها هم متهم به خیانت میشدن وگاهی وقتا هم اتهام درست بود و مامان خانواده خسته از رفتار همسر ودرک نشدن از سمت همسر وبچه ها ساک لباساشو جمع می‌کرد ومیرفت وآقا هم پشیمون از کارهای گذشته میزد به دل جاده تا بتونه یه بار دیگه دل خانمشو به دست بیاره...

دخترایی هم که فراری بودن از خونه با یه کوله تو خیابون پیاده روی میکردن ویا از کیوسک تلفن زنگ میزدن به دوستاشون برای کمک گرفتن...

پسرهای خوشگذرون و مثلا بی قید وبند، یه زنجیر تو گردن ویه دستبند تو دست، ویه ماشین زیرپاشون شبانه روز درحال اغفال کردن پسرو دخترهای مردم بودن?

الانم که تیزرهای تبلیغاتی سریال های نمایش خانگی رو که میبینم، بالای 90 درصد، فضای سریال تاریک، همه ناراحت، خشن، آشفته، رابطه های عجیب وغریب، شخصیت هایی که خیلی ازت دورن، اینقدر که حتی نتونی همزادپنداری کنی

انگار از یه کره دیگه اومده باشن.

من که اینجور فضاها رو دوست ندارم، اینقدر سیاه وتاریک وعموما بی محتوا

دلم سریال های رضاعطاران رو میخواد، انگار داشت از روی زندگی ماها می‌نوشت، همون قدر ساده و طناز ولطیف و دوست داشتنی...

چقد حال همه مون خوب بود، چقدر همه چی قابل لمس ودرک بود

البته من قصدم توهین به اسامی یا مسخره کردن اسامی نبوده ولی میگم چرا همیشه بعضی چیزا باید دست نخورده باقی بمونند

مثلا رئیس یه شرکت اسمش رحمت یا رجب یا عزت باشه چه عیبی داره؟

گاهی وقتا فکر میکنم فیلنامه رو که می‌نويسن، اون بغل اسم آبدارچی و منشی و از قبیل نقش ها به خودشون زحمت فکر کردن نمیدن، می‌نويسن همون همیشگی?

میدونید که چی میگم؟