پیک _ صدرا پس از دیدن این فیلم در انتشارات فِلمو باکس

این فیلم بر اساس داستانی واقعی است this film is based on true events

توی یه جمله می خوام مجبورتون کنم برین این فیلم رو ببینید.

"حاضری بخاطر کشورت تا کجا از خودت، خانوادت و آسایشت بگذری؟!"

_بشخصه باید اعتراف کنم این فیلم رو نباید می دیدم، معمولا یه جور ارق ملی و شور سرکشی عجیبی در من پس از تمام شدن این سبک فیلم ها ایجاد میشه که کمی با حس تاثیر پذیریم مخلوط میشه و چیز قشنگی از آب در نمیاد. حتی ممکنه خطرناک باشه!

_شروع این فیلم داشت داد میزد قراره تا چند دقیقه دیگه یه اتفاق مهمی بیوفته ولی هر چی بیشتر گذشت، روند فیلم ملایم و دراماتیک تر شد و کم کم زندگی یک تاجر معمولی و البته دوست داشتنی به کانون تمرکز فیلم تبدیل میشه و ماموریتی که حکومت آمریکا بر روی دوش یک تاجر اِنگلیسی قرار میده تا برای نجات جهان برای جلوگیری از استفاده بمب هسته ای، به شوروی سفر کنه و با همکاری شخصی در اون کشور اطلاعاتی رو به عنوان قاصد بیاره. که البته همه اینا به بهانه تجارت صورت خواهد گرفت.

_داستان جایی جالب میشه که این تاجر آروم آروم راهو رسم یک جاسوس حرفه ای رو یاد میگیره و لحظاتی که اطلاعات رو به صورت رمزی و هماهنگ شده به هم میرسونن، خیلی مهیج و جالبه! جوری که از خودت می پرسی الان واقعا چی شد؟! چجوری این قدر حرفه ای با هم تبادل اطلاعات می کردن. (چون معمولا همه جا شُنود و مامور مخفی شوروی حضور داشت، بخصوص در کاخ کرملین)

وفاداری؟!

_حالا می خوام از بخش جذاب خودم بگم براتون، داستان به جایی میرسه که همکار اون تاجر در شوروی لو میره؛ دقیقا بعد از اینکه تاجر به وطنش انگلیس برمیگرده و مثلِ همیشه اطلاعاتی رو در اختیار دولت آمریکا میزاره. وقتی ماموران آمریکایی باهاش این مسئله در میون میزارن اون یه حرف قشنگی زد که چون داستان واقعیه خالی از لطف نیست بگم:
اگر الکس(اسم مستعار همکارش) میدونست جون من در خطره حتما تلاششو برای نجاتم می کرد. پس منم برمیگردم تا جون اونو نجات بدم.
در اوج سادگی کلام اون یک انتخاب بزرگ کرد! او دور خانواده، آسایش و ماندن را خط کشید. تمام

_این اتفاق در حالی میوفته که الکس به شدت زیر ذره بین دولت شوروی هست و گرویل(تاجر) تلاش میکنه اونو به همراه چند تن دیگر به همراه خانوادش از شوروی خارج کنه. ولی در آخر عملیات لو میره و گرویل و الکس زندانی میشن.

_از نظر رساندن پیام، میتونم بگم این بخش از فیلم حاوی پیام های متعددی بود. از تحمل گرویل در برابر شکنجه هاشون تا حس عذاب وجدان ماموران آمریکایی و تلاششون برای نجات گرویل(ادعای بی اطلاعی گرویل از مرسوله ها) و همچنین صحبت ماموران آمریکایی با همسر گرویل که خیلی دیدنی بود؛ زمانی که به همسرش فهموندن شاید بهترین دوستت به عنوان جاسوس شوروی باشه و باید جلوی همه از بی گناهی همسرت حرف بزنی تا هم همسرت و هم منافع ما به خطر نیوفته.

گرویل و شش ماه سخت

_ در آخر سکانسی که گرویل پس از شش ماه لاغر و ضعیف شده و همسرش به دیدنش میاد و پیامی رو بهش میده که گرویل متوجه میشه دیگه تهدیدی از جانب بمب هسته ای انگلستان و امریکا رو تهدید نمیکنه؛ اون لحظه گرویل انگار به آزادی رسیده بود(این قدر که خوشحال شد).

تیر خلاص

_جایی که دولت شوروی از گرویل ناامید شده بود و الکس هم به عنوان خائن شناخته شده بود. تصمیم میگیرن این دو شخص رو در مقابل هم قرار بدن! گرویل که حتما میدونست شنود گذاشتن جلوی الکس ادعای ترس و وحشت می کرد و هیچ حرفی نمی زد اما، الکس گفت و همه چیو اعتراف کرد! لحظه ای گرویل فکر کرد الکس اونو لو داده و برای همیشه در زندان میمونه که به طرز جذابی ریتم فیلم جوری شد که الکس فریاد میزد که من گفتم تو هیچ اطلاعی نداشتی تو بی خبر بودی تو فقط تاجر بودی و ... اون لحظه چهره ی گرویل انگار می خواست فریاد پیروزی تو گوش الکس بزنه.

و سرانجام مدتی بعد گرویل با میزبانی پر شور مردم انگلستان و مطبوعات به خونه برمیگرده. و الکس به اعدام محاکمه میشه و در جایی نا مشخص دفن میشه.

چند سوال برای پیدا کردن پاسخ:

1. آیا جاسوسی از دیگر کشور ها از نظر شما امری ناجوان مردانه است؟
2. حاضری بخاطر دوستت از خانواده و تمام زندگیت بگذری(از جونت می گذری)؟
3. دوست داشتی نقش گرویل رو داشتی یا الکس؟
4. دلیل خیانت الکس نجات جهان از کشتار جمعی بود، دلیل قانع کننده ای هست؟ تا حدی که خیانت کنی به کشورت؟! فکر نکنید من موافق کشتار جمعی ام، میخوام بدونم خیانت در چه صورت کار درستیه؟
5. از این سبک فیلم ها خوشت میاد؟!

ممنون از وقتی که برای خوندن این پست گذاشتین؛ امیدوارم لذت برده باشین.
پست پایین محشره از دست ندین!