سانست پارک: کتابی در باب تنهایی

نام کتاب: سانست پارک
نویسنده: پل استر
مترجم: مهسا ملک مرزبان
انتشارات: نشر افق



شاید بسیاری با من مخالف باشند، اما برای نقد یک اثر، مهم ترین مولفه شناخت نویسنده است؛ کسی که در طول زندگی خود، آثاری می آفریند و با الگو گیری از رفتار ها و شخصیت های پیرامون خود، ذهن خود را گسترش می دهد و داستانی پدید می آورد که تا اندازه ای نمایی از نگاه نویسنده به زندگی و جامعه است.

مایلز هلر، نوجوان نیویورکی، حوادث تلخی را تجربه می کند و خواه ناخواه این حوادث تاثیری مستقیم بر زندگی خود و اطرافیانش باقی می گذارد که اطرافیان نیز با تغییری که در زندگیشان پدید می آید، تاثیری باز مخرب تر بر زندگی فردی و روان مایلز می گذارند. مایلز که در هم می شکند، ترجیح می دهد تا خود را همانگونه که خود می گوید، با محکوم کردنش به تلاشی بی پایان برای جبران خسران روحی که برای خود و دیگران باعث شده آزار دهد. به همه چیز و همه کس پشت می کند، راه خود را پیش می گیرد و با اخلاقیات خاص خود تلاش می کند راهی در زندگیش بیابد؛ گهگاه لنگر گاهی احساسی برای خود دست و پا می کند، اما زود از آن خسته می شود و باز همه چیز را همانگونه که بوده اند باقی می گذارد و می رود.

مایلز نمونه کاملی از گم شدگی است؛ تجسمی احساسی از نداشتن هدف، تعلق خاطر نداشتن و پوچ گرایی. نتیجه بی مبالاتی آدمی در لحظه هایی حساس که نتایجی به ارمغان می آورد که می گزد و می گذرد و هر چه بیشتر گزیدگی را می خارانیم، دردش بیشتر و اثرش ماندگار تر می شود.

کتاب سانست پارک، گرچه بیانی شیوا و صریح دارد و به کنکاش احساسی شخصیت های خود می پردازد، کتاب سنگینی محسوب نمی شود. خیلی کم خواننده را به چالش می کشد و کمتر از آن به مفاهیم می پردازد. نویسنده داستان را با دانای کل شروع می کند و آرام آرام رویداد ها را از نگاه شخصیت های اصلی بازبینی می کند. گاهی برای تعمق بیشتر اتفاقات را به صورت یادداشت های روزانه به قلم شخصیت هایش بیان می کند. کمتر به مسائل کلی و سیاسی می پردازد و تنها در جایی از اثر به بیان مشکلات نویسندگان چین می پردازد و تلاش جامعه امریکایی برای حمایت از آن ها. شخصیت ها اگر نگوییم همگی آن ها، بیشترشان واقعی اند! نویسندگان و ورزشکاران که بستر اصلی داستان را پدید آورده اند همگی تاثیری مستقیم و غیر مستقیم بر شخصیت های داستان می گذارند.

کتاب نگاهی کلی از جامعه نیویورکی را به تصویر می کشد. زندگی آدم های بسیاری که در این کلان شهر اقتصادی - فرهنگی راه خودشان را بار ها گم می کنند و باز به راه بر می گردند و چه بسا در انتها به پشت سرشان که نگاه می کنند، چیزی جز افسوس و تنهایی نمی یابند؛ فرصتی برای تکرار خاطراتشان ندارند، فرصتی برای جبران پیدا نمی کنند و تا پایان با اشتباهاتشان تنها می مانند.

بخشی از کتاب:

آلیس به نسل مردان سکوت که فکر می کند، پسرانی که در دوران رکود اقتصادی زندگی کردند و بزرگ شدند تا سرباز جنگ شوند یا نشوند، آن ها را به خاطر حرف نزدن، به خاطر این که نمی خواهند یاد گذشته بیوفتند، ملامت نمی کند، بلکه فکر می کند چقدر عجیب است، چه قدر بی ربط است که نسل او بی آن که کار مهم قابل گفتنی داشته باشد، مردانی تولید کرده که مدام حرف می زنند، مردانی مثل بینگ یا مثلا جیک که تا تکان می خورد از خودش تعریف می کند، اما معنایش این نیست که چون حرف می زند، آلیس به حرف هایش گوش می دهد، در مقابل حاضر است همه چیزش را برای شنیدن حرف مرد های سکوت بدهد. پیرمرد ها، آن ها که تقریبا همه شان مرده اند.
- صفحه ۱۱۷ و ۱۱۸