تجربه من با لینوکس

مجموعه شیرینی یک به انتخاب خودم
مجموعه شیرینی یک به انتخاب خودم

شاید ۶ ماه قبل بود که به طور جدی تصمیم به مهاجرت از ویندوز گرفتم.

چند مسئله مهم سبب شد این تصمیم را بگیرم، اول اینکه من از نسل کسانی هستم به خط فرمان به دنیای رایانه پا گذاشته‌اند و هر چند ویندوز چیز جذابی است اما هر از چند گاهی دست و دلم برای کامند لاین و دادن دستور به سیستم تنگ می‌شد

دوم اینکه همواره به نظرم ویندوز یک نسخه نمایشی برای سرگرم کردن کاربرد دارد و یک هسته داخلی که کار خودش را می‌کند. هسته‌ای که سر درآوردن از آن به این راحتی نیست.

سوم مسئله امنیت بود، هر چیزی که همه از آن استفاده می‌کنند،‌ چیز خطرناکی است و باید از گزینه‌های جایگزین استفاده کرد.

چهارم هم نوعی حس متفاوت بودن بین همه آدم‌های ویندوزی اطرافم.


اما مهاجرت به لینوکس ساده نبود.

ابتدا فهرستی از سخت افزارهایم تهیه کردم و به این نتیجه رسیدم که اسکنر پلاس تک محبوبم در هیچ توزیعی از لینوکس کار نخواهد کرد.

نرم افزارها هم تغییرات بنیادین در راه داشتند. از آفیس محبوب گرفته تا فوتوشاپ و پیکاسا و اوت لوک همه باید تغییر می‌کردند.

مهم تر از همه ذهنیت من باید تغییر می‌کرد. اما اگر تصمیم گرفته می‌شود و از مدارهای منطقی و کنترلی مغز من رد می‌شود، پس باید نقشه‌ای برای آن کشید و این طور شد که یکی از ساده‌ترین توزیع‌ها را برای مهاجرت به لینوکس انتخاب کردم: اوبونتو

اما اینکه چطور کار من با اوبونتو پیش رفته است،‌ یک داستان دیگر و پستی دیگر است.


پی نوشت:‌ این پست اول در این وبلاگ جدید بود، به روال معمول عمل نکردم که توضیح بدم درباره علت نوشتن و علت انتخاب اینجا، فقط کاری را که دوست داشتم انجام دادم:‌ نوشتن.