این مسیر از آنچه میپنداشتیم جادوییتر بود!
خیلی از ما جادوی ویدیوگیم رو سالها قبل از اینکه بدونیم چیزی به اسم گیم دولوپر وجود داره لمس کردیم، خیلی پیش از اینکه بدونیم یک فرآیند پیچیده ساخت پشت اون راههای مخفی توی پلتفرمرهایی که بازی میکردیم و جادوشون محسورمون میکرد، وجود داره که چند برابر عجیبتر و جادوییتره!
خیلی از کسایی که بعدها به روشهای مختلف راه خودشون رو به صنعت ساخت بازی پیدا کردن، جرقه اولیه علاقه به این کار از خیلی سال قبل توی وجودشون روشن شده بود.
با اومدن کافهبازار این جرقه زیر خاکستر از اون زیر اومد بیرون و به خیلی از ما جرات اینو داد که میشه واقعا بازی ساخت!
برای من این جرقه آتشین با روش معمول حساب کتابی که همیشه عادت داشتیم تو مطب شلوغ دکترها انجام بدیم حالت منطقی به خودش گرفت! این فرایند تفکر که تعداد مریض تو این یه ساعت ضربدر تعداد ساعتی که دکتر کار میکنه ضرب در پول ویزیت همیشه به این نتیجه منتهی میشد که این دکترا عجب پولی در میارن، ما رو به این سمت سوق میداد که توی گیم هم وضعیت همینه! و خب واقعیت اینه که این اشتباه استراتژیک توی حساب کتاب اینکه به عنوان یک گیم دولوپر چجوری میتونیم یک ساله کلی پول در بیاریم و دیگه با شاه فالوده نخوریم خیلی اشتباهتر و خیلی استراتژیکتر بود!
در واقع اون مطب شلوغ که اسمش کافه بازار بود به ما میگفت که فلان بازی، فلان قدر یوزر داره و فلان تومن قیمتشه! و ما حساب میکردیم که ضرب این دو تا عدد اونقدر گنده هست که نوه نتیجه هامون هم سعادتمند بشن! ولیچیزی که ما به عنوان دولوپرهای هیجانزده اول راه نمیدیدیم این بود که چهار روز دیگه بساط پریمیوم جمع میشه، باید بازی رایگان برای یوزر پولیای که ازت انتظار داره به عنوان گیم دولوپر توانایی فتوسنتز داشته باشی بسازی، نیروهایی که وجود ندارن رو تربیت و مدیریت کنی، با پابلیشر و شبکه تبلیغات و سرمایهگذار سر و کله بزنی و کنار همه اینا روزی چند ساعت تمرین دویدن کنی چون واسه کسب مجوز خیلی لازمت میشه!
خلاصه اینکه اینقدر همه تغییرات سریع اتفاق میفتاد که ما هر روز یک اشتباه جدید میکردیم و البته که هر روز یک چیز جدید یاد میگیرفتیم، ولی خبر خوب اینکه برای ما که کل بچگیمون صرف پیدا کردن راههای جادویی و مخفی که دو تا سکه و ستاره بیشتر و یه جون اضافی توش داشت، میشد این مسیر واقعا هیجان انگیز بود! خبر بد اینکه این راه هنوز تموم نشده و معلوم نیست چه تیر و تیغ و دشمنهای جدیدی قراره تو این راه جلومون سبز بشه و خبر عالی اینکه ما هنوز ۳ تا قلب دیگه داریم که واسه کارمون و صنعت بازی داره میتپه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
طراحی بازی 101 (قسمت چهارم): هماهنگ کردن احساسات
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان طراحی بازی...
مطلبی دیگر از این انتشارات
طراحی بازی 101 (قسمت ششم): بالانس کردن بازی ها