چرا باید ناخوش احوال را خواند؟ | درمان با خواندن رمان در شرایط بحران

رمان ناخوش‌احوال را باید خواند، چون: وحشتناک‌ترین چیزها امکان وقوع دارند.

آیا می‌توانید مطمئن باشید از هر رنج، بیماری، مصیبت و خطری مصون هستید؟ رویین‌تن‌ها فقط در افسانه‌ها زندگی می‌کنند. ما نه اسفندیاریم نه آشیل.

در اینکه از رنج در امان نیستیم شکی نیست. همینکه «انسان» هستیم، انگار «رنج» همراهی‌مان می‌کند.

رمان ناخوش احوال نوشته آلبرتو باررا تیسکا - ترجمه شقایق قندهاری - نشر قطره
رمان ناخوش احوال نوشته آلبرتو باررا تیسکا - ترجمه شقایق قندهاری - نشر قطره

ما رنج می‌کشیم، اما قرار نیست با رنج نابود شویم

اما چطور باید با رنج زندگی کرد؟ یک نویسندۀ ونزوئلایی به‌نامِ آلبرتو باررا تیسکا در کتابِ ناخوش احوال تصویرِ صریح و بی‌پرده‌ای از زندگی ارائه کرده، تصویری که از ویدیوهای انگیزشی و جملاتی که مثلِ بادکنک بادمان می‌کنند پیراسته است.

بله، ما رنج را تجربه می‌کنیم و هیچ شکی در آن نیست.

گاهی اوقات چگالیِ رنج‌ها بیشتر می‌شوند و گاهی اوقات کمرنگ‌تر به‌نظر می‌رسند.

گاهی اوقات خودمان از یک پیشامدِ تلخ یا بیماری رنج می‌بریم و گاهی این عزیزانمان هستند که گرفتارِ مشکل می‌شوند.

درمان رنج یا فراموش‌سازی؟

در زمانِ رنجوری چه چیزی می‌تواند بیشتر کمک‌مان کند؟ اگر از من بپرسید می‌گویم: رنج‌های ما مهم نیستند، این واکنشِ ما به رنج‌هاست که اهمیت دارد.

وقتی گرفتارِ یک بلا، بیماری یا مصیبت می‌شویم چطور عمل می‌کنیم؟ دوست داریم به مخدر پناه ببریم و فراموش کنیم؟ یا با دل‌خوش‌کنک‌های موقتی سرِ خودمان را شیره بمالیم؟

داستانی که درمان‌گر است

رمان ناخوش احوال روشی کاملاً برعکس دارد. خواندنِ این اثر برای کسانی که در متنِ گرفتاری هستند، مثلِ واکسن یا آمپولی‌ست که اگرچه درد دارد، اما روشی برای درمان است.

منظورم این نیست که یک رمان معجزه می‌کند و دردهای شما را شفا می‌دهد یا مشکلاتِ زندگی‌تان را محو می‌کند.

دربارۀ «نگرش» حرف می‌زنم. اینکه چطور به رنج و بیماری نگاه می‌کنیم، مثلاً از آن می‌ترسیم، با آن خو کرده‌ایم، از بیماری‌مان برای مظلوم‌نمایی سوءاستفاده می‌کنیم یا خودمان را باخته‌ایم؟

رمان ناخوش احوال در تغییر نگرش ما به رنج، مصیبت و بیماری کمک می‌کند. برخلافِ نسخه‌های انگیزه‌بخش که تأثیری کوتاه‌مدت دارند و شادمانیِ پوشالی می‌بخشند، خواندن این رمان کمک‌مان می‌کند دوباره به خودمان رجوع کنیم و مسئله‌هایمان را (انسان بودن، تنها بودن، زندگی کردن، درگیر مشکل شدن) را از زاویۀ دیگری ببینیم.

نثرِ صریح و تأثیرگذارِ نویسنده و ترجمۀ روان و استادانۀ شقایق قندهاری همه چیز را برای خواندن مهیا کرده. بنابراین اگر پای کتاب بنشینید خیلی زود در داستانِ آندرس و پدرش غرق می‌شوید. وقتی به خودتان می‌آیید می‌بینید رمان خیلی سریع خوانده شده و تأثیری عمیق بر شما گذاشته.

یک رمان چندوجهی

شقایق قندهاری در مصاحبه‌ای دربارۀ رمان ناخوش احوال می‌گوید:

اگرچه به ظاهر بیماری و درد درونمایه اصلی و غالب این رمان است،‌ و در هر شرایطی بیماری طاقت‌فرسا زندگی را تلخ و اندوهناک می‌کند،‌ اما نویسنده موفق شده این رنج و عذاب انسانی را به صورت خیلی درونی شده در بطن اثرش بازگو کند،‌ بدون هیچ‌گونه حرف کلیشه‌ای و شعاری. برای نمونه تیسکا با پرداختن به عشق،‌ حتی یک عشق قدیمی که دوره‌اش به پایان رسیده،‌ به نوعی کمک می‌کند تا بار سنگین بیماری و اندوهی که به همراه دارد، تلطیف و کم‌رنگ شود.
از دیگر ویژگی‌های متمایز  رمان می‌توانم به این اشاره کنم که رمان اصلاً تک بعدی نیست و به همین سبب اثری منحصر به فرد شده،‌ چون هم‌زمان به جنبه‌های مختلف زندگی می‌پردازد.

چه کسانی باید رمان ناخوش احوال را بخوانند؟

کریس آدریان (پزشک) در مقاله‌ای که دربارۀ این رمان نوشته، اینطور می‌گوید:

اگر ذاتاً فرد مأیوسی هستید -درست مثل من- این کتاب را بخوانید. با این حال اگر ذاتاً روحیۀ خوب و بالایی دارید باز هم این کتاب را بخوانید. اگر هیچگاه مریض نبوده‌اید یا حس نکرده‌اید که کائنات شما را به مصیبت و گرفتاری مبتلا کرده است، اگر تاکنون پیش نیامده که عاشق و شیدای کسی شوید که بیمار بوده، رنج و عذاب کشیده و درگذشته است، حتی اگر تایگرِ سرخوش نمادِ خوش‌شانسی شما و راهنمای معنوی‌تان است، باز هم باید آن را بخوانید، زیرا روزی فرا می‌رسد که همگی ما نیاز داریم پیامش را شنیده و کوشیده باشیم آن را به‌خاطر بسپریم.

رمان ناخوش‌احوال برندۀ جایزۀ ادبی هرالد شده است.

این اثر را نشر قطره با ترجمۀ شقایق قندهاری و در ۱۹۶ صفحه منتشر کرده است.