Limbo
استعفا
دقیقا یک ماه قبل، نوزده اردیبهشت، چهارشنبه، استعفا دادم. از جایی که تحلیلگر بودم و با بی احترامی طرف مقابل، بدون دونستن ادامه مسیر، استعفا دادم.
اما پشت رها کردنم، کلی فکر بود. اینکه اجاره خونه چطوری می خوای بدی؟ خرید وسایل خونه و مایحتاج زندگیت! اما استعفا دادم، پس از کلی جنگ درونیبا خودم. گریه کردن ها، عصبی بودن از دست خودم، اونقدر که خودم رو بزنم و به خودم بگم: حالم ازت بهم میخوره!!!
همچنان باهام تسویه نکردن و از اسفند حقوق میخوام.
لحظهای نیست که فحش ندم! به خاطر شرمندگی که دارم تحملش میکنم.
به خاطر وقتی که برام اندکی پول واریز کردن خانواده و من گفتم من شرمندهتون شدم، ببخشید
به خاطر بغضم که نتونستم بگم خدانگهدار مامان.
الان گفتن که تا مرداد طول میکشه تسویه! لامصبا چه تسویهای! حقوق اسفند و فروردین مگه تسویه میخواد؟! مگه نباید به موقع پرداخت میشد که الان که میگی قانون اینه خودت خندهات نگیره.
امیدوارم حال الانم، به شما برگرده! ببین دعا بوده یا نفرین.
اگر کسی راهکاری داره، ممنون میشم برام بنویسین:))))))))))
مطلبی دیگر از این انتشارات
او
مطلبی دیگر از این انتشارات
گرگ های شبان...
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازگشتِ روح به پیکری بیجان