من یک جنگجو هستم

البته نه علاقه ای به جنگ دارم، نه روحیه ی مبارزه طلبی، فقط این روزها دارم سریالی رو میبینم که هر کسی مجبوره برای زنده موندن و بقا تا جایی که میتونه بجنگه. این سریال علمی تخیلیه و درمورد آینده آخرالزمانی هست که بازمانده ها به جون هم میفتند. اما فقط انسانیته که این وسط میمره.

نمیخوام سریال را توی این پست معرفی کنم چون هنوز تمومش نکردم. اما برام جالب بود که اوایل با خودم میگفتم ضعیف کار شده و ژانرش رو دوست ندارم، ولی انقدر برام الهام بخش بود که مجبور شدم در موردش بنویسم.

توی این سریال آدم هایی رو میبینم که برای حداقلی های زندگی دارن میجنگند، جدا از جنگجو های دیگه یه عالمه مسئله دیگه هست که میتونه اونا رو بکشه. (مه سمی، باران رادیواکتیو، گرسنگی، بیماری، هوش مصنوعی، حیوانات و چیز های دیگه)
با این حال اونا جا نمیزنن. هر جور که بتونن زنده میمونن و تلاش میکنن! در سخت ترین شرایطی که با خودت میگی دیگه تمومه و کاری ازشون بر نمیاد، اونا همچنان امیدوارن!

این باعث شد درمورد خودم و زندگیم بیشتر فکر کنم. توی این فکر کردن روزهای سختی رو یادم اومد که فکر میکردم تموم نمیشن، وقت هایی رو یادم اومد که کم می آوردم و میخواستم جا بزنم، شب هایی رو یادم اومد که آرزو میکردم صبح رو نبینم... آره و خب الان کجام؟ توی موقعیتی مشابه!😁🤣

نکته اینجاست که من از پس اون موقعیت ها بر اومدم و پشت سر گذاشتم شون. ولی به این معنی نیست که قراره تموم بشن، نه! دوران سخت همیشه توی زندگی هست، یکی پس از دیگری میان سراغت! اینجاست که باید مثل آدم های توی سریال بود.

هر کاری که از دستت برمیاد رو انجام بده و امیدوار باش. قول نمیدم روزهای خوب به این زودی برسه یا اصلا برسه!!! اما قول میدم اوضاع بهتر میشه. تو یه جنگجویی، قوی باش.

نظر تو چیه؟ فکر میکنی اصلا زندگی ارزش جنگیدن داره؟ خوشحال میشم نظرت رو این پایین بنویسی