«غریب را دِلِ سرگشته با وطن باشد🕊️!»
نبض احساس تو:)
نمیخواهی بیایی؟!
نمیخواهی حرف دلت را بزنی؟!
آخر گلهای اقاقیا دارند خشک میشوند!
باران چند صباحیـست دارد مانند اشک هایم از دل آسمانِ غمزده میبارد.
دیگر جانی در من نمانده عزیزدل!
در حسرت یک نگاه، شاید هم، در حسرت یک حرفی و چند مثقال...
نه! تو هیچگاه این کارهارا نمیکنی برایم. شاید وقتی سه روز پیش انجام دادی برایم، تصادفی یا شاید اشتباهی بودند.
آخر من که میدانم تو مرا دوست نداری و این من هستم که دیوانهـوار در این عشق یک طرفه جان میدهم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی؟...
مطلبی دیگر از این انتشارات
" یک شب، یک میزگرد با ساموئل بکت "
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیدن