اگه علی (علیه‌السلام) رو واقعاً بشناسی، دشمنش میشی.

بسم الله الرحمن الرحیم.

سلام.

مقدمه

ما ادعامان میشه که شیعه علی هستیم، ولی چقدر میشناسیمش؟ اصلاً از اصلِ شخصیتش چقدر باخبر هستیم و چقدر «اصل حرفش» رو میشناسیم؟

قطعاً این هم لازمه که ما برحق بودن و برتر بودنِ حضرت علی علیه السلام رو به دیگران ثابت کنیم و از حق ایشان دفاع کنیم. لازمه که دوستان ایشان رو دوست داشته باشیم و از دشمن های ایشان بیزار باشیم و اونها رو لعن کنیم. ولی ارزش اصلیِ این کارها وقتیه که همراه با معرفت هم باشه. اگه آدم همینطور الکی و به حرف، یه چیزایی رو بگه و یه کارهایی بکنه، به چه درد میخوره؟ اول از هر چیز آدم باید معرفت و شناخت و آگاهی به دست بیاره و عقیده رو قوی کنه. بعدش دوستی و دشمنی و لعن، معنیِ واقعی خودشان رو پیدا میکنن و «دلی» و همراه با معرفت میشن.

اگه میخواید به مقدار خیلی خیلی کم، علی (علیه‌السلام) رو بشناسید، چند بخش بعدی رو بخوانید. بعدش از خودتان بپرسید که دوستش هستید یا دشمنش.

«حق» و افکارِ علی (علیه‌السلام)

برای حق، باید از خودِ حق استفاده کرد.

یعنی چه؟ یعنی اگر من الان بیام راجب عاشورا یه دروغ و یا یه داستانِ تحریف شده و یا یه حدیثِ ضعیف که خودم میدانم دروغه رو به شما بگم که شما برای امام حسین (علیه‌السلام) گریه گنید، این یعنی استفاده از «ناحق» برای «حق». اسلام اجازه اینجور کاری به ما نمیده. این «حق رو با ناحق قاطی کردن» که یهودی ها و صهیونیست ها و اکثر رسانه های دنیا ازش استفاده میکنن، راه و رسم اسلام نیست و اصلاً اسلام به این ناخالصی ها نیازی نداشته و نداره و نخواهد داشت.

قرآن، پیامبر (ص)، ائمه (علیهم‌السلام) و همه کسانی که در حقیقت تربیت شدهء این مکتب هستن، غیر‌ممکنه که برای یه هدفِ مقدس، از یه راه و روشِ غیرِمقدس و باطل، استفاده کنن. حتی اگه در حد یه تمثیل هم باشه. برای اسلام و یه مسلمانِ واقعی مثل علی (علیه‌السلام)، تحملِ اینکه حق و ناحق همراه هم بمانن، ممکن نیست.

چرا علی (علیه‌السلام) در اینجور مواردی انعطاف‌پذیر نبود؟ همین «مغیره بن شعبه» که بعدها هم از اصحاب خاص معاویه و دشمنِ علی (علیه‌السلام) شد، در شروعِ خلافتِ حضرت میاد و با ایشان صحبت میکنه و بهشان پیشنهاد میده که حضرت فعلاً معاویه رو برکنار نکنن و بزارن زمان بگذره و بعدش یهو برکنارش کنن.

ولی حضرت چه گفتن در جوابِ این فرد؟ گفتن: من همچین کاری نمیکنم. چون اگه بخوام معاویه رو حتی برای زمان کوتاهی نگه دارم، معنیش اینه که من اون رو فردِ صالحی میدانم، درصورتی که اینطور نیست. من اون رو صالح نمیدانم و به مردم هم دروغ نمی‌گم.

این یعنی «حق». خیلی ها که می‌گفتن فلان خلیفه و فلان خلیفه نابغه بودن و سیاست‌مدار، به این دلیل بود که اونها از «هر» راهی، حتی ناحق، استفاده میکردن برای رسیدن به هدف، در صورتی که علی (علیه‌السلام) هیچوقت از ناحق برای احقاقِ حق، استفاده نمیکردن. برای همین هم هست که چه در اون موقع و چه در این دوره زمانه، عده ای هستن که نمیخوان روش علی (علیه‌السلام) رو بپذیرن، چون او ۱۰۰٪ حق‌طلب بود و در زمینهء احقاقِ حق، با کسی شوخی نداشت و انعطافی هم نداشت برای کسی.

برای علی (علیه‌السلام)، هدف، حق بود. وقتی که میخواست به اون حق برسه، از «هر» وسیله و روشِ ناحقی استفاده نمیکرد و حق رو فقط با حق بدست می‌آورد. ولی دیگران، و اکثر انسان هایی مثل من و شما، اینجور نیستیم و برای ما هدف مهمه، نه احقاقِ حق به معنیِ واقعی.

این همون طرز فکر خطرناکیه که هم در دورهء علی (علیه‌السلام) و هم امروزه و کسایی مثل آتئیست های امروزی دارن (همون مکتبِ فکریِ End justifies the means) که با این طرز تفکر، دیگه حق و احقاقِ حقی باقی نمی‌مانه.

علی (علیه‌السلام) برای حق زندگی میکرد و برای خدا، خالص بود.

سیاست و اعمالِ علی (علیه‌السلام)

بعضی ها معتقد هستند که اگر یه فرد سیاستمدار بخواد به دستورات اسلامی توجه کنه، نمی‌تانه سیاستمدار موفقی باشه. این دقیقاً همون عیبی بود که عده‌ای بر سیاستِ حضرت علی (علیه‌السلام) می گرفتن. اونها می‌گفتن که علی همه چیزش خوب بود، مرد علم بود و مرد عمل بود و مرد تقوا و مرد عاطفه و انسانیت بود و مرد حکمت و خطابه بود. ولی یه عیب بزرگ داشت و اون هم این بود که سیاستمدار نبود.

چرا سیاستمدار نبود؟ میگفتن چون انعطاف نداشت و صلابت به خرج می داد و محکم بود. یعنی علی مصالح سیاسی رو در نظر نمی‌گرفت. یه سیاستمدار، باید. یه جا باید دروغ بگه، یه جا باید وعده بده و بهش عمل نکنه، یه جا باید امضا کنه و بعد بزنه زیرش، یه جا باید به یه نفر روی خوش نشان بده و وقتی کارش راه افتاد اون شخص رو از بین ببره و غیره.

اصلاً اسلام آمد برای اینکه این جور سیاستمداری ها رو از بین ببره و باهاش مبارزه کنه. یعنی اسلام آمد که به بشریت خدمت کنه و انسانیت رو حفظ کنه. اگه اسلام این مقدار انعطاف داشته باشه که دیگه اسمش اسلام نیست، میشه روش شیطان. اسلام از درستی، حقیقت و عدالت پاسداری میکنه. اصلاً فلسفه اسلام اینه که باید در این جور مواقع، صلابت و استحکام داشته باشه و انعطاف نداشته باشه.

علی (علیه‌السلام) جوری رفتار کرد که داره قرن ها بر دل مردم حکومت میکنه. علی از فکر خودش و اعتقاد خودش در اون زمان حمایت کرد و فکر خودش رو به صورت یک اصل در دنیا باقی گذاشت برای ما. پس علی در سیاست خودش شکست نخورد. اگه سیاست علی و هدفش هم این بود که چند روزی که می خوام در دنیا زندگی کنم رو در نعمت و خوشی باشم (یعنی همون سیاستی که معاویه داشت و می گفت که ما در نعمت دنیا غلتیدیم)، اونوقت بود که دشمنانش میتانستن بگن علی شکست خورده. ولی چون علی مرد ایمان و عقیده و هدف و حق بود، شکست نخورده هیچوقت.

حالا یکی از توقعات بیجایی که بعضی از سیاست مدار ها دارن، اینه که میخوان این حالت روباه صفتی و نادرستیِ خودشان که به اشتباه اسمش رو می‌زارن زرنگی و عقل و انطباق با زمان، رو اسلام قبول کنه. ولی چون اسلام این جور چیزا رو برآورده نمی‌کنه و این جور چیزا رو قبول نداره، میگن که عیب اسلام اینه که مانع این میشه که انسان خودش رو با زمان تطبیق بده!

علی (علیه‌السلام) کسی بود که اهل سیاستمداری به معنای همون روباه صفتی، نبود و طرفدار حق و مرد عمل و تقوا و انسانیت و عدالت و حکمت بود و برای خوشآمد و تعریف و تمجید و منفعتِ هیچ کسی، از اصول و اعتقادات پایین نمیامد.

شخصیت ها (افراد) و علی (علیه‌السلام)

نکتهء دیگه ای که در رابطه با علی (علیه‌السلام) باید مد نظر داشته باشیم، نوع برخورد و نوع نگاهِ حضرت به افراد و شخصیت های اطرافش بوده. به عنوان مثال، ۲ مورد رو بررسی میکنیم، یکی درمورد خوارج و جنگ نهروان و دیگری هم راجب عایشه و طلحه و زبیر و جنگ جمل:

جنگ نهروان:

ممکنه بعضی ها فکر کنن که خوارج از بین رفتن و دیگه وجود ندارن. شاید الان دیگه گروهی به اسم خوارج وجود نداشته باشه، ولی آیا روح اونها هم از بین رفته؟ آیا طرز فکر اونها هم از بین رفته؟ آیا بین ما و بخصوص این طبقهء به اصطلاح مقدس مآب ما، این روح هنوز وجود نداره؟

خوارج از دید علی (علیه‌السلام)، سوء نیت نداشتن ولی کج سلیقه بودن و جمود فکری داشتن. حضرت علی علیه السلام بود که گفتن: «من بودم که چشم فتنه رو از سرش درآوردم و غیر از من احدی جرات این کار رو نداشت» که واقعاً هم راست میگفتن.

چرا؟ ما اگه خدا رو شکر کنیم که در اون دوران نیستیم، حق داریم. اگه ما اون موقع بودیم، شاید توی جنگ های صفین و جمل و غیره شرکت میکردیم ولی نمیتانیم با قاطعیت ادعا کنیم که در جنگ نهروان هم شرکت میکردیم.

چرا؟ چون خوارج کسایی بودن که شبها تا صبح راز و نیاز میکردن و روزها رو هم روزه میگرفتن. کسایی بودن که پیشانی هاشان جای مُهر و سجده داشت. چه کسی جرات داشت با اینها بجنگه؟ اگه منافق هم بودن، بازم شناختشان آسان تر بود. ولی اینها کسایی بودن که شبها عبادت می کردن و روزها هم روزه می گرفتن. چطور میشه با اینها جنگید؟! اگه علی (علیه‌السلام) با اینها نمی جنگید، هیچکس جرات این کار رو نداشت. خلیفه های بعدی هم قدرت این رو نداشتن که با خوارج بجنگن.

این کار رو فقط علی می‌تانست انجام بده، چون ظاهربین نبود.
اگرچه اینها عابد و روزه دار بودن، ولی وجودشان برای اسلام، خطرناک تر از دشمنان اسلام بود. و اگه در اون روز علی (علیه‌السلام) به روی اونها شمشیر نکشیده بود و اگه تقوا و زهد و پارسایی و ایمانِ علی نبود، هیچ کسی جرأت نمی کرد با اونها بجنگه. علی بود که پیشقدم شد و دیگر افراد هم با او همراه شدن و شکست سختی رو به خوارج تحمیل کردن.

جنگ جمل:

مردی از صحابه حضرت علی (علیه‌السلام)، در جریان جنگ جمل، دچار تردید شده بود که کدام طرف جنگ رو یاری کنه. در یه طرفِ جنگ، علی (علیه‌السلام) و یاران بزرگش رو میدید و در طرف دیگه هم عایشه (که در قرآن آیهء «و ازواجه امهاتهم» راجبش نازل شده بود) و طلحه (که کم کسی نبود) و همینطور زبیر (که اتفاقاً در جریان سقیفه، از کسایی بود که در خانهء علی بود). حالا دچار تردید شده بود که چطور ممکنه علی و طلحه و زبیر که از قوی ترین دژهای اسلام بودن، الان رو در روی همدیگه قرار بگیرن؟؟؟

البته شاید ما هم اگه جای این مرد بودیم، این تردید رو میکردیم. به هر صورت الان ما بعد از گذر زمان و روشن شدن حوادث، میدانیم که علی (علیه‌السلام) و یارانش برحق بودن، ولی شاید در اون زمانه، کار به این راحتی ها هم نبوده.

به هر حال، این مرد به خدمت حضرت علی (علیه‌السلام) میره و میگه: «چطور ممکنه که طلحه و زبیر و عایشه که از یاران بزرگ پیامبر (ص) بودن، راه اشتباه و باطل برن؟».

دکتر طه حسین، از معروفترین دانشمندان و نویسنده های مصری، راجب جوابی که حضرت علی (علیه‌السلام) به این مرد میدن، اینطوری میگه:

بعد از قطع شدن پیام آسمانی و بعد از خاموش شدنِ وحی، هیچ حرفی محکم تر و بالاتر از این حرفِ حضرت علی (علیه‌السلام) زده نشد.

حالا حضرت علی (علیه‌السلام) چه پاسخی به اون مرد دادن مگه؟ این پاسخ:

فرمود: سرت کلاه رفته و حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیتِ افراد نمیتوان شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیت هایی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی؛ فلان چیز حق است، چون فلان و فلان با آن موافقند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالف. نه، اشخاص نباید مقیاسِ حق و باطل قرار گیرند، این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت های آنان باشد.

هرچه از این حرف آدم حیرت زده بشه، باز هم کمه. خودِ ماها چقدر الکی به شخصیت ها و افراد مختلف احترام میزاریم؟

اینجا حضرت علی (علیه‌السلام) به ما میگن که ما باید حق شناس و باطل شناس باشیم، نه شخص شناس و شخصیت شناس.

ما باید شخصیت ها رو با حق و حقیقت مقایسه کنیم و اگه با حق مطابقت داشتن، اون افراد رو میپذیریم، ولی اگه نه، هرچقدر هم شخصیت بزرگی باشن، نباید بپذیریم.

شیعهء علی یعنی طرفدار حق و اصول اسلام بودن، نه طرفدار شخص و افراد.

ماندگاریِ علی (علیه‌السلام)

اگه شخصیت علی (علیه‌السلام) امروزه بدون تحریف و همونطور که واقعاً بوده، به ما نشان داده بشه، بسیاری از کسایی که مدعی دوستیش بودن، در صف دشمن هاش قرار میگیرن. علی در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت. اگه به کسی مهربانی می‌کرد یا از کسی دوری می‌کرد، همش به خاطر خدا بود.

وقتی کسی اینجوری باشه، قهراً باعث میشه دیگران باهاش دشمن بشن و اینجور ویژگی هایی، برای انسان هایی که پرطمع و پرآرزو هستن، خوشایند نیست.

از بین اصحاب پیامبر (ص)، هیچکس مثل علی (علیه‌السلام) دوستِ واقعی نداشت و هیچکس هم مثل علی (علیه‌السلام)، دشمنِ واقعی نداشت. علی (علیه‌السلام) مَردی بود که حتی بعد از مرگ هم دشمنانش به جنازه اش هم رحم نمیکردن و به همین دلیل بود که خودِ حضرت سفارش کردن که قبرش مخفی بمانه و بعدها با نابودیِ امویان، امام صادق (علیه‌السلام) که شرایط رو مناسب دیدن و خوارج هم از بین رفته بودن، جایِ تربت مقدس حضرت علی (علیه‌السلام) رو برای بقیه روشن کردن.

سراسر وجودِ علی (علیه‌السلام)، تاریخ و سیرت علی، خلق و خوی علی، رنگ و بوی علی، سخن و گفت و گوی علی، همگی درس و سرمشق و تعلیم و رهبری هست.

همچنان که جذب های علی (علیه‌السلام) برای ما آموزنده هست، دفع های ایشان هم همینطور هستن برای ما. اساساً حضرت علی (علیه‌السلام)، دو گروه رو سخت دفع کردن:

  • منافق های زیرک
  • زاهد های احمق
همین ۲ تا برای شیعه های علی کافیه که چشم هاشان رو باز کنن و فریبِ منافق ها رو نخورن، تیزبین باشن و ظاهربینی ها رو کنار بزارن که البته جامعهء تشیع این روزها سخت به اینها گرفتار شده.

حرف آخر

علی (علیه‌السلام) یه مکتب هست، یه «شخصیتِ دو نیرویی» هست که گروهی رو دفع میکنه و گروهی رو جذب. اگه علی رنگ خدا نداشت و مردی الهی نبود، تا الان فراموش شده بود.

خب، در آخر، راجب یه نکته ای خیلی کوتاه یه چیزی رو میگم و یا علی.

اتفاق عجیب و غم‌انگیزی که خیلی هم توی این روزگار داره میفته، اینه که افراد (مخصوصاً جوانها) خیلی سریع حرفهای شبکه های خارجی که دشمن خدا و اسلام و مخصوصاً تشیع و ایران هستن رو قبول میکنن و خیلی راحت راجب عُلما و شخصیت های بزرگِ دینیِ خودمان اظهار نظر میکنن و چیزایی بدی رو نسبت میدن به اونها. به هر حال ما معصوم نیستیم و ممکنه اشتباه هم بکنیم، ولی هرچی باشه، مطمئن باشید اوضاع علما و بزرگانِ دینی، خیلی از من و شما بهتره و این ما هستیم که تا اینجا توی زندگی ضرر کردیم و از این چند روزی که زنده هستیم، استفاده ای نکردیم که اونور به دردمان بخوره. یادمان باشه که اونور راجب چه چیزایی از ما سوال میشه و چه چیزایی واقعاً به دردمان می‌خوره.

البته بحث هم اصلاً سر این نیست که کدام شخص خوبه و کدام شخص بده. اصلاً حرف ما سرِ «شخص» نیست. مهم اینه ما آدمها به فکر اوضاع خودمان باشیم و به جای اینکه صبح تا شب نِق بزنیم و هزار جور قضاوت راجب بقیه بکنیم و دیگران رو ببریم زیر سوال و گناه برای خودمان جمع کنیم، یکم به فکر خودمان هم باشیم و به این هم فکر کنیم که مثل علی (علیه‌السلام) زندگی کنیم.

بگذریم . . .

حالا میدانید چرا اگه علی (علیه‌السلام) رو واقعاً بشناسیم، به احتمال زیاد دشمنش میشیم؟
چون برای خاطر خودمان کار میکنیم و برای خاطر خودمان حرف میزنیم، نه خدا. چون برای منفعت خودمان جنگ راه میندازیم، نه خدا. چون برای منفعت خودمان با یه سری‌ها دوست میشیم و برای منفعت خودمان با یه سری‌ها دشمن، نه خدا. چون افکار و عقاید و نقشه‌ها و اعمالمان در ظاهر برای خداست ولی در باطن برای پست و مقام و درجه و پول و شهرت و شهوت. چون دلمان فقط میخواد که دیگران از ما تعریف کنن و اگه کسی از ما تعریف نکنه، ناراحت میشیم. چون طرفدار حق نیستیم و طرفدار خودمانیم و منفعت خودمان. چون دنبال پارتی بازی و آشنا بازی هستیم. چون اگه پست و مقام و درجه ای هم داشته باشیم، حق رو فراموش می‌کنیم و برای نزدیکانمان پارتی بازی می‌کنیم. و حق مردم رو می‌خوریم. چون به بهانهء پول درآوردن، حاظریم جلوی انسان های دیگه خم و راست بشیم. چون الکی به خاطر یا پست و مقام و یا پول و ثروت دیگران، احترام های بیجا به اونها می‌زاریم. چون «حق» رو با شخصیت‌ها و افراد می‌شناسیم، نه با خودِ حق. چون «حق» رو با شخصیت‌ها می‌سنجیم، نه اینکه شخصیت ها رو با «حق» بسنجیم.
در یک کلام، چون «خالص» نیستیم برای خدا.

حالا چند نفر رو میشناسید که دشمن علی (علیه‌السلام) نباشن؟؟؟

واقعاً هم اگه خدا رو شکر کنیم که زمان حضرت علی (علیه‌السلام) زندگی نمی‌کنیم، حق داریم. چون به احتمال زیاد خیلی از ما، با باطن های نه چندان زیبا و ناخالص و نفس های ضعیف و تنبل و سُست عنصری که داریم، دشمنش میشدیم، مستقیم و یا غیر مستقیم.

مخلص،

به کانال تلگرام من هم سر بزنید،

یا علی.


بیشترِ صحبتهای این مقاله، بعضی صحبت های شهید مطهریِ عزیز بودن که در کتاب «یکصد و ده سوال از استاد مطهری» جمع شدن و من فقط با لحن خودم اونها رو گفتم.


به کانال تلگرام من هم سر بزنید. برای ارتباط با من هم میتانید از این ID استفاده کنید.