در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
بیرون از ویرگول، تو کی هستی؟
به نام خدا.
سلام.
مقدمه
همونطور که شاید همه بدانید، من یه چند سالی روانشناسی خواندم ولی نصفه نیمه ولش کردم. ولی خواست خدا این بوده که خیلی ها باهام حرف میزنن و مشاوره میگیرن و اینجور چیزا. یادمه حتی قبل از اینکه روانشناسی هم بخوانم، توی یه سایت خارجی که به بقیه مشاوره میدادی (7cups)، ثبت نام کرده بودم و به کسایی که تو شرایط بدی بودن، مشاوره و کمک میدادم و اگه بخوام بگم توی ۱۰ سال گذشته با چند نفر حرف زدم، واقعاً باید بگم «بی نهایت».
میدانی، یکی از خوبی های حرف زدن با اینهمه آدم، اینه که به تدریج بعد از چند وقت، یه سری pattern ها (یا الگو ها) رو توی رفتار آدما میبینی که هی تکرار میشن و واقعاً توی تعداد خیلی زیادی از آدما میبینی این الگو ها رو.
مثل چه الگویی؟
مثلاً پدر مادر ها ممکنه هزاران بار به دختر پسراشان بگن که رابطه های قبل از ازدواج خوب نیست. ولی بچه ها معمولاً گوش نمیدن. خودِ من هم وقتی نوجوان بودم گوش ندادم به این حرفا.
ولی وقتی میبینی هزار تا دختر و پسر با دلهای شکسته و روحیه های داغان و روان های پریشان و افسرده، میان پیشت حرف میزنن و تو با چشم های خودت عواقب اینجور روابط رو میبینی، اونوقته که با گوشت و پوست و استخوانت درک میکنی چرا این روابط خوب نیستن و حتی ممکنه به این هم فکر کنی که چرا اسلام با این روابط مخالفه.
حالا چه ربطی به این مقاله داشت؟
ربطش اینه که اینجا هم من میخوام چیزی بگم که از همون جنس حرفاس که کسی گوش نمیده. پس چرا دارم میگم؟ چون من کاری که میدانم درسته رو انجام میدم معمولاً.
آقا یه وقتایی حقیقت تلخه، ولی بازم حقیقته دیگه، کاریش نمیشه کرد. تا حالا به این فکر کردی که اگه هیچکدام از فضاهای مجازی نباشن:
- تو «کی» هستی اصلاً؟
- تو «چه» هستی اصلاً؟
اصلاً تا حالا شده «کاملاً» خودت رو از همه فضاهای مجازی محروم کنی و ببینی چه اتفاقی میفته؟
من به خیلی ها این رو گفتم و رفتن انجام دادن و یه اینجور جوابهایی دادن:
- بیکاریِ شدید. اونقدر که اصلاً نمیدانیم چکار کنیم.
- بی هدفی شدید. اونقدر که نمیدانیم اصلاً از زندگی چه میخوایم.
- تنهایی شدید. اونقدر که فضای مجازی برای ما شده مثل دوست و رفیق و یا حتی معشوقه ای که دوری ازش غیرممکنه.
باور نمیکنی؟ فقط برای یک هفته اینترنت و اینستاگرام و تلگرام و گوشی و تیک تاک و کلاً هرچیزی که مجازیه و از اینترنت استفاده میکنه رو بزار کنار و ببین چه حالی میشی.
البته خیلی ها هم این حس رو وقتی اینترنت برای چند روز قطع بود، قشنگ درک کردن.
شرط میبندم که انجام این کار برای ۹۹٪ از آدما، حتی برای چند ساعت هم غیر ممکنه، چه برسه به یه هفته و بیشتر.
حرف آخر
چه زود به حرف آخر رسیدیم. آره دیگه، چه باید بگم به جز اینایی که گفتم؟
انقدر درگیر و وابسته فضا های مجازی شدیم که انگار اصلاً داره یادمان میره که یه دنیایی هم اون بیرون هست که اتفاقاً:
- اونه که «واقعیتِ» ماس.
- اونه که قشنگه.
- اونه که آدم توش میتانه خوشحالِ واقعی باشه.
- اونه که توش میتانی تنها نباشی.
- اونی که توش میتانی مثل آدم ازدواج کنی.
- بچه داشته باشی.
- یه عمر کنار همسرت زندگی کنی و باهم زندگی رو ببرین جلو.
- دوست و رفیق های واقعی داشته باشی.
- و غیره . . .
مهم اینه آدم بیرون از این فضاها کیه و چیه و چکار میکنه. وگرنه چند تا لایک و فالوور و کامنت گرفتن و دلخوش به اونها بودن که هنر نیست.
پشت یه عکس پروفایل قایم شدن و با خیال راحت حرف زدن و فیلم بازی کردن که هنر نیست.
البته نمیخوام بگم که این فضاها بد هستن. خیلی هم خوبن و باید هم ازشان به طریقه درست استفاده کرد. ولی وقتی مشکلساز میشن این فضاها که ما خوشی و شادی و حس های خوبمان رو از این فضاها میگیریم و انتظار هم داریم که این خوشحالیِ کاذب، واقعاً هم حالمان رو خوب کنه.
ببخشید اگه تند بود لحن این نوشته.
مخلصات همگی،
یا علی.
به کانال تلگرام من هم سر بزنید. برای ارتباط با من هم میتانید از این ID استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خدا راجب اوضاع و احوال ما آدم ها تو زندگی چه گفته؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
همجنس بازی و شاعرهای بزرگِِ ادبیات فارسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دستاورد: اصلی ترین دلیلی که حالت بده