در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
تو خیلی ضعیف تر از این حرفایی
به نام خدا.
سلام.
چی شد؟! هیچی نشد، فقط یکی هم تو این دنیا پیدا شد که برخلاف همه به شما بگه که خیلی ضعیفی!
من فکر میکنم اتفاقا همه بدبختی ما آدما از اونجا شروع میشه که فکر میکنیم خیلی قوی و محکم و ''بی نیازیم''.
حالا اگه دقت کنیم، میبینیم که یه صنعت میلیارد دلاری هم تو دنیا درست شده که هر روز این رو به ما بگه که:
- تو میتونی
- تو قوی هستی
- تو یه تنه دنیا رو حریفی
- یه دنیا تو وجود تو پنهانه
- هیولا و غول درون خودت رو پیدا کن!
- انرژی!!!
- قانون جذب
- قانون راز
- ۷ راه برای X
- ۱۰ راه برای Y
- تنها راه برای X
- و خیلی چیزهای دیگه.
- خلاصه اینکه خودت رو عشقه!
همه اینها رو در قالب یه سری حرف های خوشگل تحویل من و شما میدن و ما هم ساده باور میکنیم. اسم اون صنعت رو هم گذاشتن Self Help.
اما مشکل کجاس؟
من میگم مشکل اینه که ما به وسیله این مطالب، از سرچشمه اصلی کاملا جدا شدیم و تمام بار سنگین رو انداختیم رو دوش خودمان.
نتیجه اون ''تو میتونی'' های الکی، میشه یه انسان تنها که بارش خیلی سنگینه.
- به نظر شما مثلا واقعا ما نیاز داریم که حتما یه نویسنده آمریکایی بیاد، با میلیون ها دلار بازاریابی و مارکتینگ انتشارات و رسانه های مختلف، بیشتر از ۳۰۰ صفحه کتاب پر کنه و آخرش به ما بگه که: ''ما می توانیم'' ؟
خیلی هنر کردی! از روز روشن تره که ''ما می توانیم''، نیاز نبود تو بعد از ۳۰۰ صفحه این رو بگی.
خلاصه انگار هرکی هر خاطره ای داشته آمده تو یه صفحه A4 نوشته و بعد گفته حالا چطور این یه صفحه رو بکنم ۳۰۰ صفحه؟!
ولی سوال اصلی اینه که آیا واقعا ما ''همیشه'' میتوانیم؟
من فکر نمیکنم.
کی گفته که ما ''همیشه'' می توانیم؟ اتفاقا ما خیلی وقت ها هم ''نمی توانیم''.
خیلی وقت ها اینجوره که حتی اگه تو تمام تلاشتم بکنی بازم نمیشه. دنیاس دیگه، هیچیش کامل معنی کردنی نیست. یکی اون بالا کنترل همه چی دستشه، زیادم به خودمان مغرور نشیم خوبه.
من فکر میکنم که ما آدما خیلی دیگه مغرور شدیم، خیلی دیگه انتظارمان از خودمان بالا رفته. خیلی دیگه خودمان رو جدی گرفتیم!
بابا پیاده شو باهم بریم، یه وقت از اون بالا ها با سر نخوری زمین مغزت بشه ساندویچ بندری!
خب، برگردیم به همون مشکل.
همونطور که گفتم، من فکر میکنم ما آدما خیلی از اون بالایی دور شدیم. بابا چرا اینقدر سختش میکنیم ما؟ یه دنیایی هست، یه روزی به دنیا آمدیم، یه چند روزی زندگی میکنیم و یه روزی هم میمیریم دیگه.
کیه که بگه مرگی وجود نداره؟
کیه که نخواد این چند روز زندگیش ''با معنی'' باشه؟
اگه هدفی داری، بچسب بهش و بهش برس، دیگه از این ساده تر؟ اگه اون بالایی بخواد حتما میرسی.
حالا من کاری ندارم کی چه اعتقاداتی داره، هرکسی آزاده زیر این آسمان خدا یه چند روزی زندگی کنه و هر کسی هم کاملا آزاده اون چند روز زندگیش رو هرجور که عشقشه طی کنه.
من این وسط به عنوان یه آدم کوچیک، فقط یه حرف دارم و بس.
حرفمم اینه که ما از اون بالایی و اصل کاری دور شدیم و مثل مرغی که سرش رو بریدن، در به در و شبانه روز دنبال آرامش و ''معنا'' میگردیم تو زندگیمان.
جالبم اینه که تو کتاب های یه سری آمریکایی و خارجی دنبال اون آرامشیم. حالا از این بحث هم میگذرم که چرا ۹۹٪ کتاب های Self Help فقط تو آمریکاس و توسط یه سری صهیونیست دارن تایید صلاحیت میشن و اجازه چاپ میگیرن؟! بگذریم، جاش تو یه مقاله دیگس.
فقط یه چیزی رو درنظر داشته باشید. این self help آمریکایی و مفاهیم پوچی که به خورد دنیا میدن، نتیجش میشه یه انسان که «قدرت اراده» ضعیفی داره.
ما همه یه قدرت اختیار و اراده داریم که اون بالایی داده، از این بهتر چه؟ چرا خرابش کنیم با این همه اراجیف آمریکایی که اراده و عمل رو میگیره و «فکر» الکی و بدون عمل بهت میده؟
هرچی بیشتر کتاب self help بخوانی بیشتر غرق میشی تو دنیای فکر و بیشتر هم دور میشی از دنیای «عمل».
خلاصه اینکه ما اتفاقا خیلی موجودات ضعیفی هستیم داداش (یا شایدم آبجی)! راحت گول میخوریم، راحت از راه درست منحرف میشیم، راحت فراموش میکنیم، راحت باور میکنیم، راحت اصل کاری یادمان میره، راحت فقط به فکر خودمانیم، راحت تمام زندگی با ارزشمان رو قربانی پول درآوردن به هر قیمتی می کنیم، راحت گول میزنیم، راحت استرسی میشیم، راحت ناراحت و عصبانی میشیم، راحت کنترل زندگی رو میسپاریم به قوه شهوانی، راحت لجبازی میکنیم، راحت سر هرچیزی جر و بحث میکنیم، راحت مغرور میشیم و راحت هم بی معرفت میشیم . . .
ما خیلی ضعیفیم، خیلی هم «نیازمند». ولی این همه قضیه نیست.
همچین که اتصال با اون بالایی ته دلی برقرار بشه، ما رو از همه چی جز خودش بی نیاز میکنه و اون موقع هست که آرامش و قدرت اراده و پشتکار «واقعی» میاد. قدرت واقعی وقتیه که از انسان بی نیاز بشی و نیازمند به اون بالایی.
بهترین Self Help همین نزدیکیاس و ما نمیبینیمش انگار.
یا علی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
عملِ بی احساس و «ماهیچه عمل»
مطلبی دیگر از این انتشارات
بُلبُلیسم: جوری مقاله بنویسیم که دانشمند و بهحق به نظر بیایم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
راحتطلبی: دلیل بزرگی که نمیخوایم بپذیریم