در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
در انتظار معجزه: مهمترین چیزی که توی زندگیت باید بفهمی
به نام خدا.
سلام.
تو این دنیا هر انسانی:
- یه سری چیزها میخواد.
- آرزوی یه سری چیزها رو داره.
- حالش خرابه که چرا یه سری چیزها نداره.
چیزی که تو توی زندگیت میخوای چیه؟ قبل از اینکه ادامه مقاله رو بخوانی، بشین یکم باخودت روراست باش و ببین اون چیزی که میخوای واقعاً چیه؟
حالا . . .
اصلاً مهم نیست اون چیزی که میخوای چیه، مهم اینه که:
آیا این موضوع رو میدانی که «تو» کسی هستی که باید اون کار رو انجام بده؟
چه سوال احمقانه ای، نه؟ شاید ساده به نظر بیاد، ولی اکثر آدما هزار جور چیزِ خوب میخوان ولی انگار چندین ماه یا ساله که منتظرن یه کتابی یا یه رُمانی یا یه آدمِ دیگه ای یا یه فیلمی یا دولت و نظام و در آخر هم شاید یه «معجزه» ای، باعث بشه که به اون چیزی که میخوان برسن.
ولی متاسفانه . . .
این دنیا اینجوری کار نمیکنه.
- هر هدفی که داشته باشی، این خودِ تویی که باید به واقعیت تبدیلش کنی.
- نزدیک ترین افرادِ زندگیت هم هیچ کاری به جز روحیه دادن و ساپورتِ روانی دادن، نمیتانن برات بکنن.
- حتی خودِ خدا هم تا وقتی خودت «در عمل» یه سری کارها نکنی، هیچ کمکی بهت نمیکنه.
چرا؟ چون این دنیا قانون داره.
قانونش هم اینه که اگه خودتم بُکُشی، بدست آوردنِ چیزهای خوب، سخته.
- کسی که شده یه برنامه نویس قوی که الان تو گوگل کار میکنه، تو خبر نداری که چه ساعت هایی رو گذاشته پایِ مطالعه Algorithm ها و چیزهای مهمِ دیگه و تو خبری نداری که چقدر شکست خورده قبل از برنده شدن. حالا چه «علاقه» باشه یا آدم «مجبور» باشه، فرقی نداره، چون به هر حال انجام این کارها «سخته» و خودتم اگه بُکُشی، این کارها ساده نمیشن و فقط یه نفر از جمعیت دنیا کم کردی (یه نفر از آدم های ضعیف البته).
- کسی که شده یه مهندس برق که که الان شرکت خودش رو داره و یه سری قطعاتِ درجه یک تولید میکنه که هیچ شرکت دیگه نمیتانه تولید کنه، تو خبر نداری که چه ساعت هایی رو هم در طول دورانِ تحصیل و بعد از اون، گذاشته برای مطالعه و یادگیری مطالبی که خیلی «سخت» هستن و تو خبری نداری که چقدر شکست خورده قبل از برنده شدن. اگه باورت نمیشه برو از یکی که دکترای مهندسی برق داره بپرس (البته نه از دانشگاه آزاد، از یه دانشگاه درست و حسابی).
- کسی که شده یه دکتر که الان به قول مردم پول پارو میکنه، تو خبر نداری که چه ساعت هایی رو پایِ خواندنِ کتاب های دانشکده پزشکی، «سختی» کشیده و تو خبری نداری که چقدر شکست خورده قبل از برنده شدن.
- و هزار جور مثال دیگه . . .
مهمترین چیز
تا حالا فکر کردی میخوام بگم که مهمترین چیز همین سختی کشیدن و این چیزاس که تا اینجا گفتم؟ نه!
مهمترین چیز اینه که:
بالاخره یه روزی میمیری و هیچکس هم به فلانش نیست که تو همه عمرت دنبال راحتی بودی یا یه دوره کوتاه سختی رو تحمل کردی و به چیزهای خوب رسیدی. برای هیچکس اصلاً مهم نیست. تنها چیزی که مهمه اینه که اون لحظه آخری که داری میمیری و همه زندگیت مثل یه فیلم کوتاه از جلوی چشات رد میشه، از خودت راضی باشی و پشیمان نباشی.
یعنی چه؟ یعنی اون لحظه آخر که از راه رسید، پشیمان نشی که:
- ای کاش از این عمر، فقط یک سالش رو وقت میزاشتم و پزشکی قبول میشدم.
- ای کاش از این عمر، فقط چند سالش رو میزاشتم و خودم رو تبدیل به یه برنامه نویسِ عالی میکردم که همه به مهارت و دانشش نیاز داشته باشن.
- ای کاش از این عمر، فقط چند سالش رو میزاشتم و میشدم یه روانشناس یا مشاورِ درجه یک.
- ای کاش از این عمر، فقط یک سالش رو میزاشتم برای اینکه اندامم رو تبدیل کنم به یه اندامِ درجه یک.
- ای کاش از این عمر، فقط یک سالش رو میزاشتم و اون مدرک IELTS رو میگرفتم.
- ای کاش از این عمر، فقط چند سالش رو میزاشتم و نظریه موسیقی یاد میگرفتم و میشدم یه آهنگساز.
- ای کاش از این عمر، فقط چند سالش رو میزاشتم و میشدم یه مهندس درجه یک.
- و هزار «کاش» و «اما» و چیزای دیگه . . .
حرف آخر
هر روزی که از عمرت داره میگذره، فقط داری یه سری چیزهایی که بهشان عادت کردی رو بیشتر تقویت میکنی.
- حالا اگه این عادت ها، عادت هایی هستن که تا چند سال دیگه تو رو به جای خوب و درست میرسانن، پس تو مسیر درستی هستی.
- ولی اگه این عادت ها، عادت هایی هستن که تا چند سال دیگه هیچ چیزی جز تلف شدن وقت برات ندارن، پس مطمئن باش که تو مسیر درستی نیستی و چند سال دیگه، حالت از اینکه الان هست هم بدتر خواهد شد.
فقط روزی یک ساعت توی اینستاگرام چرخیدن و تلف کردنِ وقت، مساوی میشه با ۳۶۵ ساعت در یک سال. یعنی تو ۳۶۵ ساعت از وقت ارزشمندی که دیگه هیچوقت برنمیگرده رو برای یه سری چیزِ بی ارزش، حرام کردی. میدانی اصلاً با ۳۶۵ ساعت چه کارهایی که نمیشه کرد؟ میدانی اگه روی «هرکاری» ۳۶۵ ساعت وقت بزاری به چه پیشرفتی توش میرسی؟
همونطور که گفتم، تنها چیزی که مهمه، اینه که اون لحظه آخرِ عمرت، از اون عمری که داشتی و از کارهایی که کردی و نکردی، پشیمان نباشی و «بیشتر» راضی باشی از خودت و عمرت و کارهات.
هیچوقت هم برای شروع دیر نیست. همین الان بهترین و مناسب ترین وقت برای تغییر دادنِ مسیره.
خودِ تویی که باید «عمل» کنی، خودِ تویی که باید سختی رو تحمل کنی، خودِ تویی که باید پاشی و فکر کردن رو بزاری کنار و عمل کنی. هیچ کتاب و فیلم و معجزه ای اون «عمل» رو به جای تو انجام نمیده، حالا اگه دوس داری ۱۰ سال دیگه هم بشین و «در انتظار» باش.
در آخر هم یه جمله از Jim Rohn:
We must all suffer one of two things: the pain of discipline or the pain of regret or disappointment.
همه ما از بین ۲ جور «درد»، یکی رو مجبوریم تحمل کنیم: دردِ دیسیپلین (انضباط) یا دردِ پشیمانی و ناامیدی.
اگه در انتظار معجزه ای، این رو بدان که خودِ تویی که باید معجزه کنی. چطوری؟ با عمل و دیسیپلین.
مخلص، یا علی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بدترین پسر، بهترین دختر
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور تو همین ایرانِ خودمان موفق بشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
حال خوب: «شادی واقعی» از کجا میاد؟