فواید معجزه آسای لُخت نشستن توی یه تَشت آبِ یخ

به نام خدا.

سلام.

توی نوشتهء قبلیم، راجب «عمل» حرف زدم و گفتم که تنها چیزی که عمل رو قوی تر میکنه، خودِ عمله.

گفتم که فکر کردنِ زیاد و نقشه چینی و برنامه ریزیِ زیاد و رویاپردازی و اینجور چیزهایی که توی کتابهای self help آمریکایی زیاد ازشان میبینی، تنها کاری که میکنه اینه که تو رو از «عمل» و دنیای واقعی دورتر میکنه و به فکر و رویا و «دنیای غیر واقعیِ حرفهای خوشگل»، نزدیک میکنه.

ولی صدهزار حیف که هیچکس توی این دنیا، با فکر و حرفهای خوشگل به چیزِ باارزشی نرسیده و نخواهد رسید. البته بجز کسایی که اون حرف های خوشگل رو نوشتن و به خوردِ من و تو دادن و شدن new york times best seller !!!
اتفاقاً اونا خوب پول درمیارن. توی کشورِ ما هم این «صنعتِ حرف ها و اراجیفِ خوشگل» مُد شده اخیراً و خیلی از ما هم گول میخوریم و پولهای زیادی رو میریزیم تو جیبِ این سیب زمینی های سودجو.

البته منظور من این نیست که دیگه هر کتابی که توی آمریکا چاپ شد، کتاب بدی هست. اتفاقاً خیلی کتاب های عالی و خوب هم نوشته میشه اونجا. ولی «اکثریتِ» کتابهای این صنعتِ self help، کتابهای چرندیات و چرت و پرتی هستن که آدم ها رو میبرن تو فکر و رویا و آدم ها رو جوگیر میکنن و البته تا اونجایی که میشه هم اونها رو از «عمل» دور میکنن.

حالا چرا این صنعتِ self help انقدر پر طرفداره و پرفروش؟

اگه خوب دقت کنی و البته خوب تحقیق کنی، میبینی که اکثر کسایی که اینجور کتاب ها رو مینویسن، خودشان هیچ کار بزرگی رو نکردن توی زندگیشان، بجز حرفای خوشگل زدن!

دلیل اینکه اینجور کتابها خیلی طرفدار دارن، اصلاً این نیست که اینها نویسنده های خوبی هستن.

دلیل اصلی برمیگرده به فطرتِ خودِ ما انسان ها. یعنی چه؟ یعنی همون تمایلی که ما به سمتِ راحتی و آسانی و سریع تر شدنِ کارها داریم. خلاصه بگم میشه همون گُشادیسم!

البته خب یه حقیقتی وجود داره و اونم اینه که نویسنده های اینجور کتابها اتفاقاً آدم های خیلی باهوشی هم هستن. اینا خیلی خوب بلدن چطور از این «گُشادیسمِ ذاتی» که ما آدما داریم، استفاده (سوء استفاده) کنن، که این کار خودش هوش و توانایی ذهنیِ بالایی میخواد.

وقتی که تو از اون «حقیقت» باخبر باشی، و از اون طرف هم هوش و توانایی ذهنیِ بالایی هم داشته باشی، و البته اگه ذاتِ همچین درست و حسابی هم نداشته باشی و اخلاق و وجدان هم حالیت نباشه، راه برات باز میشه که میلیون ها نفر آدم رو با یه سری حرف های خوشگل و یه سری وعده و وعیدهای الکی و آبکی، سَرِ کار بزاری و ۲ تا هندوانه هم بزاری زیرِ بغلشان و برای چند روز هم شارژشان بکنی . . . و البته از اونور هم پول بزنی به جیب!

دلیلِ پر طرفدار بودنِ اینجور کتابها و مطالب، خودِ ماییم. ما هستیم که همیشه دنبال اینیم که شرایط راحت تر بشه و از سختی و چالش هم فراری هستیم و هیچگونه صبری هم نداریم.

البته اتفاقی که معمولاً میفته، اینه که فرد بعد از خواندنِ اینجور کتابها، برای همون چند روز شارژ میشه (جوگیر میشه) و یه سری تصمیمات فَوَرانی و انفجاری میگیره . . . ولی بعد از چند روز فِسسسسسسسسس، بادش میخوابه و شارژش تمام میشه!

اگر این نویسنده ها «صادق» بودن، کتابها چه شکلی میشدن؟

حالا بیا فرض کنیم (یه فرضِ محال!) که نویسنده های اینجور کتاب ها، صادق بودن و واقعاً واقعیت رو به ما میگفتن و واقعاً هم کاری میکردن که ما رو به «عمل» نزدیک تر کنن، نه فکر و رویا.

اگه این فرضِ محال، عملی میشد، ما کتابهایی با این عناوین میدیدم توی کتاب فروشی ها:

  • چطور در ۵ سال برنامه نویسی یاد بگیریم!
  • قدرتِ «عمل»
  • چطور در سختی ها تحمل داشته باشیم.
  • «عمل کن» و پولدار بشو! (به جای think and grow rich)
  • چطور نگران «باشی» و زندگی کنی. (به جای stop worrying and start living)
  • هیچ غولِ بی شاخ و دُمی توی وجود تو نیست. (به جای awaken the giant within)
  • قانون دفع! (به جای جذب!)
  • انسان در جستجوی خدا. (به جای meaning!)
  • پدر قانع، پدر احمق (به جای rich dad poor dad)
  • ۴۸ قانونِ انسانیت و اخلاق (به جای laws of power)
  • وقتی یه انسان «عمل» میکنه. (به جای as a man thinketh)
  • و هزاران عنوانِ دیگه . . .

اگه جزو کسایی باشی که کتاب زیاد میخوانه، به احتمال زیاد تا الان فهمیدی که خیلی از عناوینی که اینجا گفتم، دقیقاً ضدِ عنوان های کتاب های بسیار معروف و پرفروش هستن.

من همه این کتابها که بالا گفتم و همینطور حدود ۲۰۰ تا کتاب دیگه رو هم توی این ۱۰ یا ۱۵ سال قبل خواندم که توی یه نوشته دیگم تقریباً تا اونجایی که اسم ها یادم بوده، همه رو لیست کردم. میخوام بگم که من تقریباً درصد زیادی از معروف ترین کتابهای self help که در ۱۰۰ سال گذشته نوشته شده رو خواندم و همه حرفهایی که تا اینجا زدم هم با مطالعه بوده.

از اساس هم بخوای بهش نگاه کنی، خودِ این کتابها خودشان رو لو میدن! یعنی چه؟ یعنی اینکه خب این دیگه کاملاً مشخصه که اگه تو مثلاً بیایی روی جلد کتابت بنویسی «برنامه نویسی رو در ۵ سال یادبگیر»، کتابت رو هیچکس نمیخره!!!

خب این مشخصه که تو به عنوانِ یه «ناشر»، باید کتاب هایی رو برای چاپ شدن تایید کنی که برای تو سودِِ مالی هم داشته باشه دیگه. و حالا تو این رو هم میدانی که آدما ذاتاً دنبال راحتی هستن و یه عنوانی مثل «برنامه نویسی رو در ۲۴ ساعت یاد بگیر» رو خیلی بیشتر دوس دارن و هر طور هم که شده خودشان رو گول میزنن و توجیه میکنن که این کتاب رو بخرن، با این امید که واقعاً هم در ۲۴ ساعت برنامه نویسی یاد بگیرن!!!

زهی خیال باطل!

حقیقت، خروجیِ بعدی
حقیقت، خروجیِ بعدی

من نمیدانم این چه چیزیه تو وجود آدما که هزار بار هم گول این وعده و وعید ها رو میخورن و ولی باز هم آدم نمیشن و باز هم دنبال راحتی هستن.

چرا «زهی خیالِ باطل» حالا؟

چون اگه خودتم بُکُشی، این دنیا قانون داره و قانونشم اینه که برای بدست آوردنِ چیزهای خوب، باید مثل خر تلاش کنی و هزار جور ناامیدی و حس و حالِ بد و گَند و گُه رو هم باید در طولِ مسیرِ رسیدن به هدفت، تحمل کنی. هیچ راه میانبری هم وجود نداره.

یعنی چه این حالا؟

  • یعنی متاسفانه اگه دوس داری بشی پزشک و دندانپزشک و داروساز، باید مثل خر سختی بکشی و یه مسیرِ ۶ ماهه یا یک ساله ای رو بری که توش هر چند روز یک بار مثل خر پشیمان و ناامید میشی و میخوای ولش کنی. باید روزی چندین ساعت تست حل کنی و از همه لذت ها و تفریح هات هم بزنی و فقط تمرکزت رو صبح تا شب بزاری روی درس و تست. مَردِش هستی اینکار رو بکنی؟ بسم الله. الکی که یارو نمیشه دندانپزشک و ماهی ۵۰ میلیون هم دربیاره. فلانش پاره شده تا کنکور رو قبول شده و یه بار دیگه هم فلانش پاره شده تا درس های سختِ دوره دانشگاهش رو گذرانده. بعد از تحمل این همه سختی، معلومه که جایزش یه زندگیِ عالی و پر از پول و راحتیه. اگه قرار بود مثل تو بشینه یه گوشه و تنبلی کنه و صبح تا شب تو اینستاگرام بچرخه و ادعا و غرورش فلانِ خر رو پاره کنه (کنایه از زیادیِ غرور و ادعا)، الان همین جایی بود که تو هستی.
  • یعنی متاسفانه اگه دوس داری یه برنامه نویسِ خوب بشی، اگر فکر کردی با یاد گرفتنِ یه زبانِ برنامه نویسی و خیلی آسان تبدیل به یه برنامه نویس میشی و میتانی پول دربیاری، حسابی در اشتباهی. بهتره بری بشی همون دکتر و داروساز، چون برنامه نویسِ خوب شدن از پزشک شدن خیلی سخت تره. میلیون ها نفر توی دنیا دارن «ادعا» میکنن که برنامه نویسن (مخصوصاً تو همون آمریکا)، ولی کافیه یه سر به سایتایی مثل indeed بزنی که با چشای خودت ببینی که چقدر شغل برای برنامه نویس ها هست و این برنامه نویس های اینستاگرامی و یوتوبی و رِدیتی و استک اُوِرفِلویی هم جرات ندارن برن سمتشان! چرا؟ چون وقتی پای «عمل» برسه، خودشان میدانن که مهارت و توانایی لازم رو ندارن و بهتره که همون توی یوتوب ویدیو آموزشیِ سطح پایین بسازن و یه کمی پول از گوگل بگیرن. آقا کارِ هرکسی نیست برنامه نویسِ خوب شدن.
  • یعنی متاسفانه اگه دوس داری یه X خوب بشی، یه مسیرِ دراز و پر از سختی و پیچ و خم و ناامیدی جلوت هست که فقط با «عمل» و «تحملِ سختی» میتانی این موانع رو پشت سر بزاری و به یه جایگاه عالی برسی.

حقیقتِ تلخ، مثل یه مُشتِ محکم، تقدیم به صورتِ نازِ تو

آقا جان، آبجی جان، چیزای خوب توی این دنیا سخت بدست میان. خودت رو بُکُشی هم نمیتانی این قضیه رو تغییر بدی. حتی اگه بخوای مثلاً کنکور ایران رو دور بزنی و بری یه کشور دیگه پزشکی بخوانی (مثل کاری که من کردم و مجبور شدم به خاطر بالا رفتنِ قیمت دلار برگردم ایران)، بازم باید ۶ یا ۷ سال درس های سختِ رشته پزشکی رو بخوانی. اون موقس که بعد از دیدنِ درسِ پاتولوژی (اونم به زبان انگلیسی)، توی دلت به خودت میگی «نفر اول کنکور شدن توی ایران از این راحت تر بود!!!».

آقا جان «سخته». قانونش اینه. حالا هی توی این کتاب و اون کتابِ self help و این سخنرانیِ انگیزشی و اون سخنرانیِ انگیزشی، دنبال معجزه باش . . . فقط داری وقت و انرژی و زمان و عمرِ باارزشت رو هدر میدی.
هر چیزی که توی این دنیا «خوب» به حساب میاد (حالا یا درامدش خوبه یا هرچی)، بدست آوردنش سخته و «عمل» میخواد (نه فکر و رویا و اعتماد به نفس ها و انگیزه های پوشالی و الکی).

یه نکتهء مهم

از همه این حرف ها هم که بگذریم، باز به این حرفِ بی نظیر از حضرت علی (ع) میرسیم که:

حکمت را از کسى که آن‌ را برای تو می‌آورد، بگیر و به آنچه گفته است، بنگر و به [شخصیت‏] گوینده نگاه نکن.
-- غرر الحکم و درر الکلم، صفحه ۳۶۱

حتی اگر کتابی هم با قصدِ سو استفاده از اون تمایل ذاتیِ آدما به سمت راحتی (گُشادیسم) نوشته و چاپ شده باشه، بازم ممکنه آدم از لابلای هر کتابی یه سری چیزای خوب هم گیرش بیاد دیگه.

منتها نکته مهم اینه که آدم درگیرِ آرزو و رویا و فکر و برنامه ریزیِ زیاد از حد نشه و به جایی نرسه که در زمینه «عمل کردن» ضعیف بشه.

حرف آخر

شاید برات سوال شده تا الان که پس جریان اون تشتِ آب یخ و عنوانِ این مقاله چه بود؟ قطعاً منظورم اون ice bath نبوده!

حقیقتش ۲ قصد داشتم با اون عنوان:

  • یک اینکه از همون تکنیکِ کثیفِ «برنامه نویسی رو در ۲۴ ساعت یاد بگیر» استفاده کنم و در عمل هم به شما نشانش بدم!
  • و قصد دوم و اصلی هم این بود که . . . بعضی ها خیلی بهشان زور داره و فشار بهشان میاد که بدست آوردنِ چیزهای خوب، سخته. و نمیخوان این حقیقت رو «بپذیرن» و در آخر هم این فشار و گرما باعث میشه یه جاهاییشان شروع به آتش سوزی کنه. اون تشت آب یخ برای این عزیزان بود!

پس تو چرا باید لُخت بشینی توی یه تشت آبِ یخ؟ برای اینکه اون آتیش خاموش بشه. چون هرچی هم زور بزنی، قانونِ دنیا همینه که هست!

گریه نکن، حقیقت رو «بپذیر» . . .
گریه نکن، حقیقت رو «بپذیر» . . .

عکس زیر رو ببین:

این عکس بی نظیره . . .

نشان میده که پُشتِ هر موفقیتی، سخت کوشی و پشتکار و شب نخوابی ها و رد شدن ها و از خود گذشتگی ها و جان کَندن ها و دیسیپلین و نظم و انتقاد شنیدن و شک و تردید و شکست خوردن و ریسک ها و خلاصه هزار جور ناامیدی و حس و حال بد و منفی وجود داره.

و جالب اینجاس که مردم (و همینطور خودِ ما) فقط اون «موفقیت» که از آب بیرونه رو میبینیم و اونهمه حس و حال منفی که زیرِ آب هست و فرد اونها رو «تحمل» کرده، رو اصلاً نمیبینن.

اونوقت تو انتظار داری همه چیز آسان و آب خوردن باشه؟ واقعاً که زهی خیال باطل . . .

البته . . .

میتانی همین الان و یکبار برای همیشه «بپذیری» که چیزای خوب، بدست آوردنشان سخته و باید براشان زحمت بکشی و سختی و ناامیدی و ناراحتی و خستگی و بی حالی و همون هزار جور حس و حالِ گَند و گُهِ دیگه رو هم «تحمل» کنی، که آخرش بدستش بیاری و به هدفت برسی.
فقط با این «پذیرفتنِ حقیقته» که تو میتانی از این به بعدِ زندگیت به چیزای باارزشی (از دید خودت) برسی.
حالا انتخاب با خودته . . . تَشت آبِ یخ و راحتیِ موقتی . . . یا پذیرشِ حقیقت و یه مدت سختِ موقتی ولی بعدش راحتیِ همیشگی؟!

خلاصه اینکه مخلصات دودسیل بنزن سولفانات (اگه تشت آب یخ رو انتخاب کردی، از این محلول بریز توش که زیاد سردت نشه!).

یا علی.


۲ نکته پایانی:

  • مخاطب همه «تو» های داخل متن خودم هستم و خدایی نکرده به کسی توهین نمیکنیم ما.
  • اگه هم یه جاهایی بی ادبی شد، به بزرگواری خودتان ببخشید دیگه. باید حق مطلب ادا میشد! فرض کنید با خودم بودم.

مثل همیشه هم برای ارتباط با من میتانید از ID تلگرام solyinho@ یا آدرس ایمیل
odiwxe@gmail.com استفاده کنید.