در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
لاکچرایزِیشِن: هنرِ لطیفِ ریدن وسطِ حال های خوبِ واقعی
به نام خدا.
سلام.
در راستای کمک به خوب شدنِ حال و هوای شما و همچنین کاهشِ هرچه بیشترِ تعدادِ زیادِ پیشنویس های خود، تصمیم گرفتم این ماه رمضانی هر روزی که بتانم، قبل از افطار مطلب بزارم.
اگه این کلمه luxury (که به معنی همون لاکچری هست) رو بیایم و یه ize بچسبانیم به تَهِش، اون رو از حالتِ «اسم (و یا صفت)» درمیاریم و تبدیلش میکنیم به luxurize، یعنی یه «فعل». (luxurize یجورایی یعنی «لاکچری کردن»). حالا اگه دوباره خودمان رو بزاریم سرِ کار و یه ation هم بچسبانیم آخرِ اون، دوباره به یه «اسم» میرسیم که یجورایی معنیش با اون اسم اولی فرق داره، یعنی luxurization که یجورایی یعنی «لاکچری سازی».
دیگه دارم از این چیزهای سَردَرد آور (!) و فلسفی و قلمبه سلمبه خفه میشم و حالم هم از چیزهایی که خیلی جزئی و ریز هستن بهم میخوره! Big Picture رو عشقه. (دیگه نزار بهت بگم BigPicturalization از کجا آمده و یعنی چه!).
حالا بیا از این چیزا بیایم بیرون و به همون زبان خودمانی و کوچه بازاری حرف بزنیم، یعنی همون زیرِ دیپلمِ خودمان که من عاشقشم. اینا رو فقط گفتم که فلسفهء اون «لاکچرایزیشن» رو بدانید چیه.
مقدمه، ۳ تعریف برای این کلمه
این کلمهء نحس و کثیف و سَبُک و توخالی و end of چرت و پرتِ «لاکچری» که نمیدانم از کجا آمده توی فرهنگِ ما رو که همه احتمالاً زیاد شنیدن.
تو دیکشنریِ Cambridge سه تا معنی براش گفته که باهم ببینیم:
معنی اول:
Great comfort, especially as provided by expensive and beautiful things.
Examples:
- to live in luxury
- a luxury cruise
- a luxury hotel
«راحتی» بسیار زیاد، مخصوصاً اون راحتی که به وسیله چیزهای «گران قیمت» و زیبا، فراهم میشه برای آدم.
مثال ها:
- زندگی کردن در یک حالتِ لاکچری
- یک کِشتیِ مسافرتیِ لاکچری
- یک هتلِ لاکچری
معنی دوم:
Something expensive that is pleasant to have but is not necessary.
Example:
I like to buy myself little luxuries from time to time.
یه چیزِ «گران قیمت» که داشتنش «حس خوبی» میده، ولی همچین لازم و ضروری هم نیست.
مثال:
- من برای خودم یه سری «لاکچری» های کوچیکی رو هر از گاهی میخرم.
معنی سوم:
Something that gives you a lot of pleasure but cannot be done often.
Example:
A day off work is such a luxury.
چیزی که «لذتِ زیادی» به آدم میده ولی آدم نمیتانه همیشه انجامش بده (بازم چون گران قیمته و هزینه داره دیگه).
مثال:
یه روز سرِ کار نرفتن عجب «لاکچری» میشه.
نتیجه گیری از این ۳ تا
با دیدنِ این تعاریف، ما میتانیم به این نتیجه برسیم که وقتی میگن یه چیزی لاکچریه، یعنی اینکه اون چیز:
- گران قیمته.
- «حس خوب» و «حال خوب» و «لذت زیاد» و «راحتی» به آدم میده.
- احتمالاً بسیار زیبا هم هست.
- ولی ضروری نیست.
- و زیاد هم نمیتانی انجامش بدی.
یه چند تا مثال از این لاکچری ها
لاکچریِ اول:
یه آپارتمان توی برج خلیفه یا هر مکانِ از دیدِ شما لاکچریِ دیگه، با سیستم شوتینگ زباله و استخر و جکوزی و هر آنچه که دل تنگت بخواهد. صبح ها که دیرت میشه هم میتانی به جای پله و آسانسور از سیستم شوتینگ زباله استفاده کنی و از طبقه ۱۱۳ خودت رو تو چند ثانیه برسانی به نزدیک ترین سطل آشغالِ دمِِ در. البته میتانی خودتم توی استخرش بُکُشی وقتی افسردگی و تنهاییت زیاد شد. من پیشنهاد میدم تو که پولش رو هم داری یه تمساح بخری و بندازی توی استخر و خودتم بپری توی آب.
لاکچریِ دوم:
یه ساعت مچیِ ۱۰۰ میلیونی، مدلِ ۲۰۲۲ که هنوز هم نیامده. استفاده های زیادی میشه ازش کرد. میتانی دستت کنی و راه بیفتی اینور و اونور و پیش خودت فرض کنی که واقعاً مردم به فلانشان هم هست که تو چه ساعتی دستته. پیشنهاد میدم به کسی نگی ساعتِ دستت گران قیمت و لاکچریه. چون اون موقع احتمالاً یه خطرهای کوچیکی برات بوجود بیاد که اینجا قابل پخش نیست. فقط این رو بدان که آخرش قشنگ نیست.
علاوه بر این، میتانی بهش برنامه بدی که بجز «نشان دادنِ وقت» برات فلافل هم درست کنه، البته فراموش کردم که شما آدم باکلاسا فلافل که نمیخورید. حالا انتخاب غذا با خودت.
شبا هم میتانه برات لالایی بگه که یه خوابِ لاکچری هم داشته باشی.
البته من پیشنهاد میدم از اون مدل هاش بخری که توی برنامه کودکِ ساعتِ برنارد هم ازش بود و باهاش بتانی زمان رو متقف کنی و اگه از خودکشی پشیمان شدی بتانی از دست اون تمساحه فرار کنی.
لاکچریِ سوم:
یه مازراتیِ هنوز به تولیدِ انبوه نرسیده که قیمتش ۴ میلیارد تومنه و فقط هم تو یکی ازش داری و Cristiano Ronaldo. بهترین استفاده هم ازش همون دور دورِ خودمانه. یه سیستم صوتی خفن هم میبندی روش و یه آهنگِ Yahel هم میزاری روش که از یه کیلومتری صدای رِم رِمِش تَهِ دلِ هر جُنبنده ای رو بلرزانه و یه effect تولید بشه تو مایه های ساز و دُهُلِ عروسی های عشایر.
۴ میلیارد تومن هزینه زیادی نیست برای جلب توجهِ چند تا دختر (و البته این روزا با عرض شرمندگی، شاید هم چند تا پسر!).
البته پیشنهاد میدم خودت رو ببندی به این ماشین. چون اگه کسی بدُزدش، برآیندِ نیروهای وارده بر یه جاهاییت به سمت بی نهایت میره و علاوه بر «اون» جات، چندین جای دیگت هم پاره میشه.
البته من پیشنهاد هم میدم در کنارش یه پرایدِ مدل ۸۰ هم بخری و ۹۹ درصد کارهات رو با اون انجام بدی و مازراتی رو فقط بزاری برای دور دور.
یادت باشه رفتی دور دور اون ساعته رو هم ببندی به دستات و از سیستم شوتینگ زباله هم استفاده کنی برای بیرون رفتن.
لاکچریِِ چهارم:
کیف و لباس علیه السلام برای دخترها و کفش و ادکلن دامت برکاته برای پسرها.
من برندهای Chert و همینطور Pert رو پیشنهاد میدم چون اینا الان تو بورس هستن و هرکسی اینها رو بخره یهویی ارزشش چند برابر بیشتر میشه و دل جنس مخالف رو هم به شدت میبرن این برندها.
خوبیِ این ۲ برند اینه که همون لحظه که سفارش میدی برات خمیر میگیرن و میزنن تو تنور و داغ داغ بهت میدن، که البته خیلی تاثیر روی این داره که بتانی پیش بقیه پُز بدی.
البته این رو هم بگم که قیمت های این ۲ برند خیلی بالاست و فقط مناسب شما خانوم ها و آقایانِ شیک پوشه که دوس دارید همه جا بدرخشید و چشم تمام دختر پسرهایی که به شما حسودی میکنن رو هم دربیارین.
حالا اگه اونقدر زیاد پول نداشتین و سرِ خریدنِ اون ساعته و ماشینه بیشتر پولتان رو خرج کردید، من به شما برندِ Zert رو پیشنهاد میدم که یکم قیمت های مناسب تری داره.
لاکچریِ پنجم:
غذاهای میلیونی که وقتی میخوری، به طرز اسرارآمیزی همش جذبِ بدن میشه و هیچ پس مانده ای هم مجبور نیستی چند ساعت بعدش پس بدی. به عبارتی همون Zero-Shit Nutrition که تِرِندِ جدیدِ دنیای تغزیه هم هست.
یادت باشه موقع غذا خوردن ساعتت رو دربیاری و ماشینت هم پارک کنی بالای سقفِ آپارتمانت و حواست هم به لباس هات باشه که خدایی نکرده برآیند نیروها نزنه بالا و اتفاق خاصی برای نواحیِ خاصت نیفته.
همگی آماده شدید بریم باهم خودمان رو بُکُشیم؟
شما رو نمیدانم ولی من راستش همین الان از شدت ناراحتی و دپرسی و افسردگی و سایر حس های منفیِ دیگه، احساس میکنم اون برآیند نیرو داره میزنه بالا!!! و خودم رو باید بُکُشم.
یعنی من که نمیتانم اینجور چیزها رو داشته باشم دیگه به چه دردِ این دنیا میخورم؟ بزار خودم رو بُکُشم یه نان خور کمتر بابا.
حالا همه اینها رو هم نداشته باشی عیب نداره، ولی خداییش بدونِ اون ساعتِ برنارد چطور به زندگی ادامه بدم؟
ورژنِ من از یه زندگیِ لاکچری
بیاید تا به شما نشان بدم لاکچری از دید من یعنی چه.
لاکچری اول:
یه خانهء معمولی قطعاً خارج از محیطِ شهر و توی یه جایی که پر از دار و درخت و سرسبزی باشه. یه کلبه چوبیِ کوچیک هم باشه برای ما کافیه. یه رودخانه ای چیزی هم نزدیکش باشه که بجای استخر ازش استفاده کنیم. تمساح هم توش نباشه.
و البته قطعاً یه خانواده از سگهای نژاد Alaskan Malamute هم باید باشه.
لاکچری دوم:
من اصلاً از ساعت مچی و هر چیز دیگه ای که وصل بشه بهم متنفرم!
لاکچری سوم:
خداییش من ماشین دوس دارم، مخصوصاً pickup truck ها.
یه ماشینِ قوی و گردن کلفت باشه، مدل قدیمی هم باشه برای من کافیه.
لاکچری چهارم:
همون لباس های معمولی که بیشترشان هم از فرده ای و تاناکورا خریده میشن برای من ایده آل هستن. هیچ علاقه ای به کفش و لباس انبار کردن هم ندارم.
لاکچری پنجم:
غذا هم که همون فلافل و تخم مرغ و املت و غذاهای خانگی رو عشقه.
خلاصه اینکه . . .
این لاکچری و مسخره بازی چیه و از کجا وارد فرهنگ ما شده؟ چطور ممکنه آدمی که از درون چیزی نداره و از درون اعتماد به نفس و ارزشی برای خودش نداره، با اینجور چیزها بخواد کمبودهای خودش رو جبران کنه؟
من توی یه مقاله دیگه هم گفتم که اعتماد به نفسِ «واقعی» با سخنرانی های انگیزشی و داشتنِ پول و اینجور چیزا بوجود نمیاد. با «دستاورد» بدست میاد.
حتی اگه از دیدِ خوشگذرانی و داشتنِ حالِ خوبِ واقعی هم به این قضیه نگاه کنیم، بازم از دیدِ من هیچکدام از این چیزها حالِ خوبِ واقعی به آدم نمیدن و بدتر کاری میکنن که آدم هی از میزان قناعتش کم بشه و به میزان حِرصِش اضافه بشه. بعد عین مواد مخدر به یه جایی میرسه آدم که هی باید این «باتریِ حرصش» شارژ بشه. نتیجش هم که میشه حرصِ بیشتر و استرس و ناامیدی و حالِ بدِ بیشتر.
اصلاً حالِ خوبِ واقعی که از اینجور چیزا نمیاد. حال خوب از این میاد که با اون چیزی که «الان داری» حالت خوب باشه و در کنارش هم تلاش کنی برای پیشرفت. ولی حرص نزنی و ناامید هم نشی.
یه عکسی که توی مقاله های قبلیم گذاشتم رو دوباره اینجا میزارم که خیلی زیباست:
حرف آخر
از همه اینا گذشته، واقعاً اینم خیلی مهمه که توی همه این مکان ها و لباس ها و ماشین ها و غیره «چه آدم هایی» کنارت هستن و چه حس هایی از اون آدم ها میگیری. آدم که نمیشه تنها باشه. آدم وقتی «آدم» میشه که در کنار آدم های دیگه باشه و به جای حرص زدن، دنبال این باشه که با اون آدم ها خوش باشه. باور کن حتماً پیامبر (ص) و امام ها یه چیزی میدانستن که ۱۰۰۰ سال پیش همش گفتن «صله رحم». شاید میدانستن یه روزی میرسه که آدمها اینقدر توی دنیای واقعی از هم دور میشن و اکثر روابطشان به سمت و سوی «مجازی» شدن و «الکی شدن» میره.
- همون کلبه چوبی هم اگه زن و بچه و دوست و آشنا و رفیق و فامیل و صدای بچه ها و این چیزا توش نباشه که به درد نمیخوره.
- همون ماشین هم اگه یه خانوادهء درجه یک کنارت توش نباشن و باهاش با دوستات تفریح نری که بدرد نمیخوره.
- غذا و خوراکی و همون املتِ ساده هم وقتی همه دورِ هم باشن و بگن و بخندن و شاد باشن، واقعاً مزه میده به آدم، حتی اگه بالای کوه و توی جنگل باشه.
- ساعت و گوشی و سایرِ چیزهایِ «آویزان از آدم» هم که بدم میاد و هیچی نمیگم راجبش!
خلاصه اینکه با این «لاکچرایزیشن» که افتاده به جانِ ما، به استقبالِ اون برآیندِ نیروها نریم (!) و در نتیجه نَرینیم به همه حال های خوبِ واقعی.
نتیجه گیریِ (غیر) اخلاقیِ این متن هم این میشه که فرقی نداره که معنیِ لغویِِ لاکچری چیه، مهم اینه که در عمل چه معنی و مفهومی تو دلِ مردم و جامعه پیدا میکنه و متاسفانه باید اعلام کنم که دیکشنریِ Cambridge اشتباه میکنه و معنیِ Luxurize رو باید بزارن «ریدن».
البته با عرض معذرت های خیلی زیاد بابت بی ادبیِ من. ولی بعضی وقتها فقط با یه سری کلماتِ خاصه که حقِ مطلب همچین درست و حسابی ادا میشه.
در آخر هم یه شعر بسیار زیبا از رهی معیری که یه ربطی به این مسائل هم داره:
زر پرستی خوابِ راحت را زِ نرگس دور کرد
صرفِ عشرت میکنم گر یک دِرَم باشد مرا
خواهشِ دل هرچه کمتر، شادیِ جان بیشتر
تا دلی بی آرزو باشد، چه غم باشد مرا؟
خلاصه اینکه مخلصاتِ برآیندِ نیروهای وارده بر همه هم هستیم!
یا علی.
همه اینها فقط نظر من بود و به این معنی هم نیست که هرچی من میگم حتماً درسته. اینا فقط اعتقاداتِ خودمن و شما هم ممکنه باهاش کاملاً مخالف باشی. شما و اعتقادات شما هم محترم هستید.
مثل همیشه هم برای ارتباط با من میتانید از ID تلگرام solyinho@ یا آدرس ایمیل odiwxe@gmail.com استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
انگیزه هم «نداشته» باش.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بُلبُلیسم: جوری مقاله بنویسیم که دانشمند و بهحق به نظر بیایم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نخوان: اینهمه کتاب خواندی و آخرشم هیچ *** نشدی