در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
لایک طلب ها: جناحی (غیر) سیاسی که ما همه عضوشیم.
به نام خدا.
سلام.
یادمه من که بچه بودم، حداقل توی محیطِ زندگیِ ما، این علامتِ لایک و انگشتِ شَست (?) یجور فحش به حساب میامد! یکم که گذشت و باکلاس تر شدیم و یکم شو و ویدیوهای TANIN و تُرکی دیدیم و خارجکی شدیم، دیدیم بابا این یعنی «موفق باشی» و «دمت گرم» و «ایول» و اینجور چیزها.
بیلاخ، با طعم لایک!
البته با اینکه ما اینها رو فهمیدیم، ولی هیچوقت نمیتانستیم تو چشمای مثلاً دوستمان نگاه کنیم و بگیم ? !
چرا؟ چون تَهِ دلِ ما هنوز همون معنیِ قبلی استوار بود. البته با گذشت سالیانِ سال، من یکی که هنوز نفهمیدم واقعاً معنیش چه بود، ولی هرچی بود، توی دل ما معانی بسیار سنگین و غیرقابل پخشی رو ایجاد میکرد!
خلاصه اینکه تا همین ۱۵ یا ۲۰ سال پیش، شاید تصورش رو هم نمیکردم که یه روزی این انگشت شست، معنیش «لایک و دوس دارم» باشه و شکلش هم تغییر کنه و بشه یه «قلبِ قرمز» و اینجور پدرِ خلایق رو دربیاره.
یک نیاز، یک سواستفاده
قطعاً سازندگانِ اولیهء شبکه های اجتماعی و شبکه های مجازی، همینطور نیامدن بگن «بیا یه دکمه لایک بزاریم اون وسط برای خنده». اینها سالها روی مباحث مختلف تحقیق انجام میدن که نتیجش میشه یه دکمهء لایک و باقیِ قضایا.
حتماً خیلی قبل تر از تاسیس شبکه های مجازی، روی تاثیراتِ اینجور چیزها تحقیق کردن و حساب-شده این کارها رو کردن. مثل ما نیستن که فلان شهردار شب میخوابه خوابِ زیرگذر روگذر میبینه و صبحش همینجور یهویی تصمیم میگیره یکی بسازه. ما یه بلوار تو کرمانشاه داریم انقدر از جاهای مختلفش دور برگردان زدن و بعد پشیمان شدن و دوباره بستنش، که هرجای این بلوار رو نگاه میکنی، شده مثل شلواری که ۲۰ بار خشتکش پاره شده و دوباره دوختیش!
خیلی واضحه که این وسط، بحثِ یه «نیاز» مطرحه که بین همه ما انسان ها هم مشترکه. چه نیازی؟ نیاز به پسندیده شدن. هرکسی هم گفت من اینجور نیازی ندارم، باید با دسته بیل بیفتی جانش و کل دسته بیل رو به جانش خورد کنی.
احتمالاً کسایی که زیرساخت های فکری و مفهومیِ شبکه های مجازی رو ساخته و پرداخته کردن، به این نتیجه رسیدن که «آقا این آدما عشقشان اینه ازشان تعریف کنی، پس یه دکمهء لایک بنداز اون وسط و ملت رو بندازیم جان هم و خودمان هم پول بزنیم به جیب».
یکم قبل تر از این چرت و پرت ها
تا قبل از بوجود آمدنِ این شبکه ها و مفهومِ «لایک»، انسان ها زیاد درگیر این قضیه نبودن انگار.
فوقش یارو یه مهمانی میخواسته بره و براش مهم بوده که بقیه چه چیزایی راجبش میگن (که اونم باز کم بوده). ولی دیگه اینجور مثل الان نبوده که صبح تا شب ۱۰۰۰ بار چک کنه ببینه «کی منو دوس داره؟» و «کی راجب من حرف زده؟». حتی دخترها هم که معمولاً نسبت به پسرها نیاز به توجه بیشتری دارن، باز اون موقع اینقدر «درگیرِ دوس داشته شدن» نبودن.
دقت کنید که این نیاز همیشه وجود داشته، ولی درجهء «درگیر شدن» با این نیاز، چیزیه که الان باعث شده این گند بوجود بیاد و کار به جایی بکشه که خیلی از پسرها و دخترها برای گرفتنِ این لایک و کامنت، «هرکاری» انجام بدن.
۳ مثال که خودم با چشم خودم دیدم:
- طرف بابای خودش هم مرده سر خاکش نرفته، بعد برای من ۶۰ تا پستِ غمخواری با کشته شدگان سانحه هواپیما میزاره.
- طرف نمیدانه حضرت علی (ع) چندمین امامه بعد عکس شمشیر حضرت علی (ع) رو میزاره و روی عکسش هم مینویسه «شمشیر ۲ لبهء حضرت علی (ع) چند تا لایک داره؟».
- طرف سالی یکبار فلانش هم احوال باباش رو نمیپرسه، بعد میاد عکس یه پیرمردِ زحمت کش رو میزاره و روش هم مینویسه «پدر یعنی ستون خانه، چقدر لایک دارن این پدرهای زحمت کش؟»
این فقط ۳ مثال بود که من بین افرادِ دور و برم دیدم، یکم که شبکه های مجازی رو ببینید، هزاران مثال دیگه هم پیدا خواهید کرد.
شما رو نمیدانم، ولی من فکر میکنم همین ۳ مورد برای پی بردن به عمق فاجعه کافیه. دیگه راجب گلچینِ کارهای غیراخلاقی که پسرها و دخترها برای لایک گرفتن میکنن هم حرفی نمیزنم.
چکار میشه کرد؟
تا زمانی که این شبکه ها هستن، هیچ کاری نمیشه کرد.
انتظار داشتی الان یه راهکارِ درجه یک ارائه بدم؟ من از اونا نیستم که شعار بدم «ازش درست استفاده کن».
برای بعضی چیزا، جوری استفادهء درست و نادرستشان باهم قاطی شده که «استفاده درست» هیچ شانسی نداره دیگه.
مثل اینه که به یکی بگی برو توی YouTube و برای کنکور درس بخوان و اصلاً هم نزار ذهنت کشیده بشه طرف ویدیوهای دیگه!
شاید اگه میخواستم راهکار ارائه بدم، میگفتم عمو جان اون دکمه لایک رو بردار. ولی آخه مگه شبکه اجتماعی بدون لایک هم میشه؟ پس از کجا بفهمم کی از من خوشش آمده؟ پس چطور این نیاز به دوس داشته شدن رو تحریک کنیم توی آدما؟
پس ظاهراً این راهکار بدرد نمیخوره.
ولی . . . یه کاری میشه کرد
چه کاری؟ عملیاتِ حذف.
یعنی چه؟ یعنی اینکه خیلی شیک و مجلسی، تمامِ شبکه های مجازی رو پاک کنی و بندازی تو سطل آشغال. واقعاً راهکار بی نظیریه، من خودم چندین ساله که هیچ شبکه مجازی ندارم (بجز این ویرگول که ۸ ماهه دارم) و کاملاً هم تاثیر مثبتِ پاک کردنِ این چرت و پرت ها رو دیدم و به هیچ عنوان هم حاظر نیستم اون اینستاگرام و فیس بوک و هر چرت و پرت دیگه ای حتی برای یک دقیقه هم روی گوشیم نصب باشن.
ولی آیا تو هم این کار رو حاظری برای زندگیت انجام بدی؟ تصمیم با خودته و البته عواقب تصمیم هم با خودته. چون به محض اینکه اینها رو پاک کنی، به پیشرفت ها و موفقیت های بزرگی میتانی برسی «توی دنیای واقعی».
راستی، یه پیام بازرگانی و یکم حرفِ بی ربط راجب ویرگول:
این ویرگول رو تا اینجای کار میشه بهش گفت «یه فضای خوب» و تا زمانی که به گند و گُه های اینستاگرام آغشته نشه، میشه ازش استفاده های خیلی خوب کرد و حرفات رو هم بزنی. (البته اگه خودت رو درگیرِ لایک و کامنت و فالوور نکنی). تا اینجای کار ویرگول از دید من و برای من فضای خیلی خوبیه، شما ممکنه نظرت چیز دیگه ای باشه.
البته، من با ویرگول نمیخوام ازدواج کنم که اینقدر ازش انتظار داشته باشم. ویرگول که قرار نیست من رو خوشبخت کنه! همین که یه فضایی رو برام فراهم کرده که حرفام رو بزنم و چند تا آدم خوب و همفکر و درست و حسابی و باحال و خوش فکر و خوش ذات و دوسداشتنی هم دور و وَرِ خودم دارم، برای من کافیه و انتظار بیشتری هم ازش ندارم. اصلِ زندگیِ من اون بیرونه، نه توی ویرگول. ویرگول که قرار نیست بشه عاملِ اصلیِ خوشحالی و موفقیتِ من که بخوام هی نگران این باشم که «وای ویرگول اینجور و ویرگول اونجور». یه بار هم اعتراض کردم نسبت به صفحهء اولِ ویرگول که الان فکر میکنم اشتباه کردم.
جدای از این، اگه اوضاع زندگیت رو توی دنیای واقعی درست نکنی، ویرگول و هیچ شبکه اجتماعیِ دیگه ای اون رو جبران نخواهند کرد. اونجا رو درست کن.
و . . . همه بدبختیِ ما آدما هم از این «انتظار» میاد. هروقت از کسی یا چیزی (بجز خدا) انتظارِ زیادی داشته باشی، معمولاً انتظارت کاملاً برآورده نمیشه و نتیجش هم میشه اینکه حال خودت بد میشه. پس بهتر که از اول انتظارِ زیادی نداشته باشی.
خب بریم سراغ بقیه مقاله . . .
یک بیماری جدید در راه است!
داستانِ این شبکه های اجتماعی هم داستانیه برای خودش. کی فکرش رو میکرد روزگاری بیاد که انسان ها اینجور درمانده و بیچاره و معتادِ گرفتنِ لایک و کامنتِ بقیه بشن و میزان حال خوب و خوشحالیشان هم تا حدود زیادی وابسته به این قضیه بشه؟
دنیا جوری شده که مردم واقعاً معتادِ دیدنِ اون قلب های خوشگل زیرِ پست ها و نوشته هاشان شدن و من که میگم تا چند سال آینده، ما شاهد بوجود آمدنِ یه بیماری به اسم LCDD یا Like/Comment Deficiency Disorder (اختلالِ کمبودِ لایک و کامنت) در کتاب های روانشناس ها خواهیم بود!
حرف آخر
به دنیای واقعی و بیرون از شبکه های اجتماعی که نگاه میکنم، میبینم که ساختنِ یه «شبکه» از آدم های خوب و گرفتنِ لایک و کامنتِ واقعی از اونها، چقدر کار سختیه توی دنیای واقعی.
- خودت رو نمیتانی پشت عکس پروفایل و username قایم کنی.
- نمیتانی از یه حدی بیشتر فیلم بازی کنی برای کسی.
- هر حرفی رو نمیتانی بزنی.
- حرف زدن خیلی سخت تر از نوشتنه. توی «شبکه» های واقعی، تو باید حرف بزنی و خیلی وقت ها هم این «حرف زدن» اصلِ شخصیت آدم ها رو میریزه بیرون و برای بقیه نمایان میکنه که چه گهی هستیم. (با عرض معذرت البته).
- توی دنیای واقعی نمیتانی توی ۵ دقیقه ۱۰۰ نفر رو «لایک» کنی، چون اصلاً وقتش رو نداری! هرکی رو بخوای لایک کنی، هی یه چند دقیقه هم باید باهاش حرف بزنی.
- از اون طرف هم که توی دنیای واقعی نمیتانی ۱ میلیون دنبال کننده داشته باشی. اصلاً چرا باید داشته باشی؟ که چه بشه؟
- تو دنیای واقعی، حالت چهرهء تو و «زبان بدن» و چشم ها و چندین چیز دیگه وجود دارن که به برقراریِ یه «ارتباط» کمک میکنن. ولی توی شبکه های مجازی، فقط تو هستی و عکس و متن و کلمات و فوقش یه تماس تصویری. یعنی ممکنه که تو توی دنیای واقعی حتی بلد نباشی ۲ کلمه حرف هم بزنی، ولی توی اینستاگرام یه پست راجب نیچه و ارسطو بزاری و یه متنِ گردن کلفت هم زیرش بنویسی و یه عکس پروفایلِ سیاه و سفید و شاعرانه هم بزاری و ملت هم فکر میکنن تو خواهرزاده یا برادرزادهء احمد شاملو و از نوادگانِ فردوسی و سعدی هستی.
- مجبوری خودت باشی و اگه اون چیزی که الان هستی، چیزِ همچین خوبی نیست، برای بهتر کردنش مجبوری زحمت بکشی و سختی بکشی.
ولی شبکه های مجازی این محدودیت ها رو ندارن. مثل آب خودن میتانی وارد هر گروه و جمعی بشی و هر حرفی میخوای بزنی و هر کاری میخوای بکنی و آخرش هم خودت رو پشت یه اکانتِ تقلبی پنهان کنی و هر جور هم که میخوای خودت رو به بقیه نشان بدی.
خلاصه اینکه اگه مَردی، توی دنیای واقعی هم یه آدمی باش که «فالوور» داره و «لایک و کامنتِ» خوب هم میگیره از بقیه.
این جناحِ «لایک طلب ها» هم که تقریباً همه ما عضوشیم. ولی این مهم نیست، این یه نیازه که خدا تو وجود ما قرار داده و مثل هر نیاز دیگه، مهم اینه که ما چجور بهش جواب بدیم.
آیا بَلدیم «سَرِ پیچ ترمزش رو بکشیم»؟
یا اینکه مثل سایر نیازهای خدادادی، ترمز بُریدیم و به اسم «آزادی»، با سرعتِ هرچه تمام در حالِ سقوط به تَهِ درّه هستیم؟
امیدوارم که به جایی نرسیم که یک میلیون فالوور داشته باشیم ولی همچنان «تنها» باشیم.
مخلصات همگی، یا علی.
مثل همیشه هم برای ارتباط با من میتانید از ID تلگرام solyinho@ یا آدرس ایمیل
odiwxe@gmail.com استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند تا عکس برای کار کشیدنِ بیشتر از نورون های دستگاه عصبی مرکزی
مطلبی دیگر از این انتشارات
کار را خدا باید درست کند. (یک داستان عجیب)
مطلبی دیگر از این انتشارات
حرامزادهء مظلوم، عادیِ پنهان شده