در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
نخوان: اینهمه کتاب خواندی و آخرشم هیچ *** نشدی
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
دنیا جوری شده، مخصوصاً ایران در چند سال اخیر، که حتی موقعی که دستشویی هم میری، بالاخره از یه منبعی به گوشِت میرسه که «کتاب بخوان» و کتاب خواندن چقدر خوبه و یه جوری همه از همه طرف دارن از فواید کتاب خوانی حرف میزنن که انگار عرضه استفاده از مطالب داخل این کتاب ها رو هم دارن و انگار با خواندن اینهمه کتاب، یهو زندگی های همه قراره متحول بشه.
حالا چرا «عرضه»؟
یه نگاهی بندازیم به ایالات نامتحده که خواستگاه اصلی کتابهای به اصطلاح «توسعه فردی» و self help و گل و بلبل هم هست. با اینکه هزاران کتاب راجب این مسایل اونجا نوشته شده ولی در عمل اکثر مردمانش نه تنها پیشرفتی نکردن، بلکه پسرفت هم کردن و تنها کسایی که به ظاهر سود کردن همون نویسنده های اینجور کتابها هستن.
روی جلد این کتابها رو میخوانی که نوشته «این کتاب زندگی میلیونها نفر رو تغییر داد». من نمیدانم این میلیونها میلیون نفری که هرکدام از این کتابها زندگیشان رو تغییر دادن، الان کجان؟؟؟ به احتمال زیاد جزو کارتن خواب هایی هستن که آمارشان هم در آمریکا بسیار زیاده.
نگفتی. چرا «عرضه»؟
درواقع این تفکر که «خواندن» میتانه به تنهایی زندگی یه انسان رو تغییر بده در جهت مثبت، همون قدر احمقانه و سطحیه که بگیم:
- خواندن کتاب های بدنسازی باعث میشه عضلاتت رشد کنن.
- خواندن کتاب های بیلیارد باعث میشه در بیلیارد بازی کردن ماهر بشی.
- خواندن کتابهای کاراته باعث میشه به درجه ای از مهارت برسی که Mas Oyama توی قبر بلرزه.
- خواندن کتاب های برنامه نویسی باعث میشه گوگل بیاد برات فرش قرمز پهن کنه.
- و در آخر هم اینکه خواندن کتاب های توسعه فردی واقعاً باعث «توسعه فردی» میشه!
اگر قراره یه انسان یه تغییر مثبتی توی زندگیش بوجود بیاره، هر دو فاکتور «علم» و «عمل» لازمه، نه فقط یکی. بله کسی شک نداره که خواندن کتاب های خوب به آدم اون فاکتور «علم» یا «چگونگی» رو میدن، ولی بالآخره آخرش و بعد از اینکه هزار تا کتابم خواندی، اون چیزی که تعیین میکنه مرد میدان کیه، همون «عمل» هست و لاغیر.
شما بیا صبح تا شب کتاب های گل و بلبل بخوان:
- عادت های اتمی
- قدرت عادت
- قورباغه رو قورت بده
- نیروی درون
- کار عمیق
- و هر کتاب گل و بلبل دیگه ای که از آمریکا صادر شده و توی ایران ترجمه شدن و یهو هم خیلی معروف میشن بین مخصوصاً جوانها
حالا گیریم تو «عادت اتمی» رو هم خواندی، گیریم اصلاً همه New York Times Best Seller ها رو هم خواندی. ولی خب آخرش که چه؟ عرضه «عمل کردن» به توصیه های به ظاهر درستشان رو هم داری؟ یا فقط «میخوانی»؟
امام رضا علیهالسلام (در بحارالانوار ج۷۵، ص۳۵۶) میگن:
اراده یعنی به اتمام رساندن یک کار.
از همین یه حدیث مشخص میشه که مشکل اصلی ما انسان ها، کم خوانی و کتاب نخواندن نیست، بلکه مشکل اصلی ما، نداشتن قدرت اراده یا ضعیف بودن اراده هست. یعنی نمیتانیم کاری که شروع کردیم رو به اتمام برسانیم.
اینجاست که منظور من از اون «عرضه» میشه همون «اراده».
ملاقات با خودِ بی عرضه
یکی از بهترین و شیرین ترین تجربیاتی که یه انسان میتانه داشته باشه، اینه که با اراده ضعیف خودش روبرو بشه و بفهمه که چقدر ضعیفه که حتی سطحی ترین کارها رو هم نمیتانه «ادامه» بده، چه برسه به «اتمام» و تلاش برای رسیدن به اهداف بزرگ و عالی تر.
اگر کسی میخواد واقعاً بصورت ریشه ای زندگی خودش رو سر و سامان بده، قدم اول اینه که با این بی ارادگی خودش روبرو بشه و بپذیره که بی اراده هست، حداقل پیش خودش، و خودش رو گول نزنه. در قدم های بعدی، نوبت به تقویت اراده میرسه که بجز با همون «عمل» هیچ راهی نداره. اگر هزاران تا کتاب هم بخوانی، تا زمانی که از دنیای خواندن و فکر و تصور و توهم خارج نشی و وارد دنیای عمل نشی، اون اراده تقویت نمیشه.
نتیجه چه میشه؟ این میشه بعد از مدت ها کتاب خوانی و بی عملی، آدم عملاً تبدیل به یه ورژنِ بسیار کوچیک و مسخره و کم عمق و بی مصرف از ویکی پدیا میشه که تمام هنرش اینه که چند تا جمله خوشگل و گل و بلبل از توی اون همه کتاب به خاطر سپرده یا نهایتش در اثر توهمات و خزعبلات زیاد، تبدیل به فیلسوف و تارک دنیا و درویش و این چیزا میشه و تا آخر عمر هم نخواهد فهمید که بابا جان تو نه فیلسوفی نه عمیقی نه زاهدی نه عارف، بلکه از کم بودن شدید اراده و بی عرضگی در عمل، صورت مسئله رو پاک کردی و فرار کردی و پناه بردی به دنیای فکر و خیال و بی عملی و تنبلی.
حرف آخر
خیلی وقتا این پیرمرد و پیرزن ها بهترین حرف های دنیا رو میزنن.
یه روز که داشتم با گوشی کتاب میخواندم، یکی از پیرمرد های محله که خیلی هم شوخ (و گاها بی ادب) هم هست، خیلی رک بهم نگاه کرد و گفت:
چکار داری میکنی با این گوشی؟
گفتم منتظر اسنپ هستم و دارم کتاب میخوانم حاجی فلانی.
عصاش رو کوبید زمین و یجوری با یه حالت تاسفی نگام کرد و گفت:
این همه کتاب میخوانین و آخرشم هیچ گهی نمیشین.
چقدر شنیدن بعضی حرفها خوبه مخصوصاً اگه مستقیم بزنه توی بُرجکت و منهدمت کنه.
واقعاً راست گفت.
بگذریم...
کتاب خواندن بد نیست و در خیلی کارها ما نیاز داریم که کسب دانش کنیم و بعدش (یا همزمان) به عمل هم بپردازیم. ولی اکثر مشکلات از اونجایی پیش میان که ما عمل رو ول میکنیم (چون سخته) و فقط غرق در دنیای خواندن و فکر و تصور و تخیل و توهم میشیم و بعد هم از اینکه چرا اتفاق مثبتی توی زندگیمان نمیفته، ناراحت هم میشیم.
خدا رو شکر در قرن بیست و یکم دیگه انسان ها مشکلی در زمینه «چگونه» ندارن و با چند تا کلیک میتانن به راحتی بفهمن که یه کاری چطور انجام میشه. مشکل اصلی ولی اینه که چون اراده ها ضعیف شده، این انسانی که زیاد هم خوانده و «میدانه»، نمیتانه زیاد هم «عمل» کنه و همونطور که امام رضا علیهالسلام گفتن، کارهاش رو به اتمام برسانه.
کتاب خوانی بد نیست ولی بی عملی...
خیلی وقت ها همین کتاب خوانی زیاد، خودش یکی از شیوه های زیرکانه نفس هست برای فرار از عمل.
دفعه بعد که در ویرگول یا جاهای دیگه مقالاتی با عنوان «۱۵ دلیل برای فلان» و «۱۰۰ راهکار برای فلان» دیدید، این رو یادتان باشه که با لیست کردن و خواندن، چیزی درست نمیشه و آخرش شما میمانید و «عمل»، که سخت هم هست.
انشاءالله ادامه خواهد داشت.
مخلص،
مطلبی دیگر از این انتشارات
حال خوب: «شادی واقعی» از کجا میاد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور خر خود را تربیت کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
به منظره بالای تَپه فکر کردی؟