در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
نظر من محترم، نظر تو محترم، حق کجاست؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
مقدمه
آیا فکر میکنید نظر شما ارزشی داره اصلاً؟ فکر میکنید باید به نظر شما احترام گذاشته بشه؟
دقیقاً نمیدانم از کِی توی دنیا مُد شد که انسانها این جملاتِ زیر رو به هم بگن:
- به نظر من X.
- نظر تو اینه و من بهش احترام میزارم.
- با احترام به نظر تو Y.
- نظر شما محترمه ولی Z.
- و یه اینجور چیزایی . . .
سوال اینه که اصلاً چرا ما باید به نظرات همدیگه احترام بزاریم؟
چرا وقتی یه نفر یه چیزی میگه که من قبول ندارم یا اصلاً دوس ندارم یا میدانم که واقعیت نداره، الکی جوری اوضاع رو نشان بدم که نظرش محترمه؟
اشکال اصلی کجاست؟
اگه خوب روش عمیق بشیم، میبینیم که:
تا زمانی که نظر یه نفر فقط توی ذهن و قلب و وجود خودشه، مشکلی ایجاد نمیکنه. یا حداقل اگه هم مشکلی ایجاد کنه، بیشتر برای شخص خودشه. ولی به محض اینکه نظر و عقیدهٔ یه نفر به زبان میاد (چه بصورت نوشتار و چه بصورت گفتار و غیره)، مشکلات هم ممکنه بوجود بیان.
حالا چرا بیان کردنِ یک نظر یا عقیده، میتانه باعث بوجود آمدن مشکل بشه؟
دلیلش برمیگرده به مفهومی به اسم «استدلال».
عقاید و استدلال
نمیخواهم خیلی وارد بحث های قلمبه بشم. فقط در همین حد کافیه که بدانیم که:
یکی از راه های بوجود آمدنِ عقایدِ ما، استدلال های ما هستن.
برای اینکه این جمله رو بفهمید، باید بدانید که استدلال اصلاً یعنی چه. اگه خیلی خلاصه بخوام بگم، استدلال یعنی اینکه شما با استفاده از یه سری چیزایی که میدانی، به یه سری چیزای دیگه برسی.
مثال ۱:
- کلیدی که توی دستای منه، نمیتانه در رو باز کنه.
- میدانیم که اگه کلیدی نتانه یه دری رو باز کنه، پس یعنی مالِ اون در نیست.
- پس ما استدلال میکنیم (نتیجه میگیریم) که کلید رو اشتباهی آوردیم.
این یه استدلال بسیار پیش پا افتاده بود و میشه بهش گفت «بدیهی» انقدر که مشخصه و معلوم! یعنی اگه این استدلال رو به کسی بگی، حق داره که بهت بگه «هنر کردی جناب دکتر»!
مثال ۲:
- دزد ها بیشتر شب ها میرن دزدی.
- پس استدلال میکنیم که شب ها درِ خانه رو قفل کنیم.
خب، این هم بدیهیه و هرکسی انجامش میده. ولی یه کوچولو از قبلی بهتر شد و آدم یه اثراتی از به کار انداختنِ عقلی که خدا به ما داده رو حس میکنه!
مثال ۳:
- در اروپا و آمریکا، انسانها آزاد هستن و میتانن با فلانِ لخت توی جامعه بگردن.
- در ایران ما این کار رو نمیتانیم بکنیم.
- پس استدلال میکنیم که فلانِ لُخت یعنی آزادی و بنابراین ما در ایران آزادی نداریم.
خب این میشه یه استدلال اشتباه. چون اولاً آزادی مفهوم گسترده ای هست و فقط به معنی پوشش نیست و فقط چون کسی با فلان لخت نمیتانه بگرده و گَند به جامعه بزنه، به این معنی نیست که دیگه ما کلاً آزادی نداریم توی ایران. دوماً هم اینکه اگه دقت کنیم، میبینیم که آنچنان محدودیتی هم برای پوشش توی ایران وجود نداره و کافیه یه دور بریم توی شهر و اوضاع رو ببینیم.
پس دلیل اشتباه بودنِ این استدلال اینه که «فقط یه موضوعِ پوشش» رو کرده بهانه برای رسیدن به این نتیجه که «کلاً» دیگه آزادی نیست.
اینجاست که میگیم: دلایلی که برای رسیدن به این استدلال ارائه شدن، قوی و کافی و درست نیستن.
مثال ۴:
- درمورد «چیزها»، ۲ حالت داریم: یا خودشان خودشان رو ساختن، یا اینکه یه «چیز دیگه» ای اونها رو ساخته (یعنی یه «سازنده ای» دارن).
- عقل ما به ما میگه که همینجور الکی که نمیشه یه چیزی خودش خودش رو بوجود بیاره. پس حتماً باید یه «سازنده ای» وجود داشته باشه. مثلاً حتی یه آفتابهء آب هم سازنده داره و خودش خودش رو نساخته، چه برسه به این دنیا و تمامی موجوداتِ به این پیچیدگی که در کمال نظم و دقت دارن کار میکنن.
- حالا اگه همین «چیز» که یه سازنده ای داره رو در نظر بگیریم، باز همون سوال اول رو اینبار راجبِ سازندش میپرسیم. این کار رو هرچقدر هم که ادامه بدیم، باز دوباره یه «سازنده ای» خواهد بود که خودش هم یه سازنده ای خواهد داشت (!) و این قضیه ممکنه تا بینهایت پیش بره.
- خب این قضیه هرچقدر هم که بخواد رو به عقب بره، عقل ما به ما میگه که بالاخره یه جایی باید «یه سازندهء اولیه ای» وجود داشته باشه.
قضاوت راجب این استدلال و بررسی قوت و ضعفش رو میزارم به عهده خود شما و چون موضوع اصلی این مقاله نیست، بیشتر راجبش صحبت نمیکنم.
حرف اصلی اینه که به محض اینکه ذهن ما یه استدلالی کرد و البته اون رو قبول کرد، میتانیم بگیم که یه اعتقاد یا عقیده یا نظر یا هرچیزی که میخوای اسمش رو بزاری، شکل گرفته.
ولی چرا این قضیه مشکل ساز میشه؟
علتِ اشکال
علت اصلی که عقاید ممکنه مشکل ساز بشن، اینه که:
همهء عقیده ها از استدلال درست به دست نیامدن و اتفاقاً خیلی از عقاید ممکنه نتیجهء استدلال های نادرست باشن.
مثلاً چطور؟
یکی از راه هایی که ازش سوء استفاده میشه که روی عقاید من و شما تاثیر گذاشته بشه و باعث میشه که ما استدلال های غلط رو به راحتی و بیفکر قبول کنیم، «احساسات» هست.
مثلاً شبکه هایِ رسانه ایِ ضد خدا و اسلام (مخصوصاً تشیع) مثل منوتو و ایران اینترنشنال و غیره، بسیار از این تکنیک استفاده میکنن برای تاثیر گذاشتن روی ذهن های ما.
مثلاً: یه جوانی آمده با چاقو یکی رو به قتل رسانده و طبق قانون، مجازاتش اعدامه. بعد. اینها به خاطر دشمنی ای که با اصل و اساس ایران (یعنی همون اسلام خالص یا تشیع) دارن، میان تصویرِ زجه زدن های مادر و خانوادهء این شخص رو نشان میدن و از طرفی هم میگن که آی این شخص چه جوان برومند و ورزشکاری بوده و از این حرفا. همه اینها به این خاطره که من و شما، ذهنمان از «اصل قضیه» (یعنی همون قتل) منحرف بشه و احساساتمان درگیر بشه. وقتی هم که احساسات درگیر شد، منطق و عدالت و عقل، ممکنه از کار بیفته و ما نتانیم مسائل رو درست ببینیم.
منطقی و عقلانی اینه که ما انسان ها نمیتانیم بدون قانون (و یا با قانون جنگل) زندگی کنیم و کسی که عاقل باشه، تصمیم نمیگیره یه انسان بی گناهِ دیگه رو با چاقو یا تفنگ یا هرچیز دیگه ای، همینجور الکی بکشه. ولی اگه کسی اینجور کاری کرد، دیگه زجه های مادر پدر و مدال المپیک و غیره، هیچ ربطی به قانون نداره و اون شخص باید بابت کار اشتباهش جواب پس بده.
حالا ما در اسلام بحث «گذشت و بخشش» رو هم داریم و خیلی ها هم از قصاص میگذرن و خیلی هم کار خوبیه. ولی اگه قانونی وجود نداشته باشه که جلوی انسان ها رو در این زمینه ها نگیره (یا اینکه قانونِ شیربرنجی و ضعیفی باشه)، از فردا همه پامیشن همدیگه رو میکشن و اوضاع از جنگل هم بدتر میشه.
امثال اینجور سوء استفاده از احساسات رو میشه در خیلی زمینه ها در این شبکه های صهیونیستیِ ضد اسلام و خدا، دید. مثلاً بحث سانحهء هوایی، کولبرها، فلان زن و دختر، پوشش، و هزاران مثال دیگه که هر روز میتانید توی این شبکه ها ببینید.
که البته این «سوء استفاده از احساسات» یکی از خطاهای منطقی هست که به انگلیسی هم بهش میگن «Appeal to emotion».
همه این توضیحات به این خاطر بود که به این نتیجه برسیم که خیلی وقتها، به دلالیل مختلف، ممکنه استدلال هایی که ما آدما میکنیم، درست نباشن، ولی اونها رو به عنوانِ «درست» قبولشان کنیم.
که خودِ این هم باز یه خطر داره.
خطرِ قبول کردنِ استدلال های اشتباه
خطر اصلیِ قبول کردنِ اینجور استدلال ها، اینه که اساساً عقاید معمولاً باعث «عمل» میشن.
یعنی چه؟
یعنی اینکه اگه با دقت به خودمان و بقیه نگاه کنیم، تشخیصش خیلی آسانه که که «انسان ها اساساً بر اساس عقایدشان عمل میکنن».
البته بگذریم از وقتهایی که انسان ها مجبور میشن به انجام کاری. اون جزو استثناهاست و ما کاری بهش نداریم اینجا.
مثلاً یه مثال برای یه عقیده خطرناک و یه مثال برای یه عقیده درست:
- یه یهودی و صهیونیست اعتقادش اینه که نژادِ برتره و انسان های دیگه در مقابل اونها مثل گوسفند هستن و از طرفی هم چون اعتقادی به اخلاقیات نداره و زندگیش بر پایهء اصلِ «هدف، وسیله رو توجیح میکنه» میچرخه، به خودش اجازه میده که «هر کاری» بکنه که به اهدافش برسه. حتی اگه اون «کار»، شامل کشتن انسان های بیگناه و اشغال کردنِ یه سرزمین دیگه با زور و دروغ و ریا و حتی کشتن انسان ها با واکسن و سایر ابزارهای ترورِ بیولوژیک، باشه. وقتی اعتقادت این شکلی باشه، اعمالت هم اون شکلی میشن.
- کسی که به خدا اعتقاد داره، پس به اسلام اعتقاد داره، یعنی پس به پیامبرِ اون خدا هم اعتقاد داره، پس یعنی به حرفهای اون پیامبر هم اعتقاد داره و بعد از اون، حضرت علی رو به رهبری قبول میکنه و بعد از اون هم بقیه امام ها. این زنجیره ای هست که قابل شکستن نیست و هرکس این زنجیره رو بشکنه، یعنی دشمت علی هست، و دشمن علی یعنی دشمن پیامبر، و دشمن پیامبر هم یعنی دشمن خدا.
همه این مقدمه برای این بود که به این برسیم که وقتی کسی به اسلام اعتقاد پیدا میکنه، یکی از دستورات اصلیِ خدا، اینه که ما جلوی زورگوها سر خم نکنیم و مدافع مظلوم ها باشیم، مخصوصاً وقتی اون مظلوم ها مسلمان هم باشن. پس اینجور شخص یا اُمتی، میره و جلوی اون یهودیِ صهیونیست وای میسه، در راهِ همون خدایی که بهش اعتقاد داره، نه در راهِ منافع شخصی و دنیایی. اینجا هم وقتی اعتقادت این شکلی باشه، اعمالت هم اون شکلی میشن. - و هزاران مثال دیگه که به ما نشان میدن که اعتقاد، باعث عمل میشه و این اعتقاد هم خودش از استدلال میاد.
پس اگه خلاصهء حرف تا اینجا رو بخوام بگم، میشه اینکه «استدلال های ما باعث بوجود آمدنِ عقیده های ما میشن، و عقیده های ما هم باعث بوجود آمدنِ عمل های ما میشن».
یعنی: استدلال --> عقیده --> عمل
توجه به ۳ نکته
بعد از اینهمه حرف، باز به همون سوال اول برمیگردیم که اصلاً چرا باید به نظرهای همدیگه احترام بزاریم؟ تا اینجا دیگه خودتان باید یجورایی فهمیده باشید جواب این سوال رو. ولی خب بزارید باهم پیش بریم.
برای اینکه به یه جواب خوبی در این زمینه برسیم، بهتره ۳ تا چیز رو یادمان باشه:
- اول اینکه: فهمیدیم که منشا اعمال ما میشن همون استدلال های ما.
- دوم اینکه: از طرفی هم میدانیم که استدلال های ما، به هر دلیلی، ممکنه درست نباشن و این خودش باعث بوجود آمدنِ عقاید اشتباه میشه و اون هم خودش باعث بوجود آمدنِ عمل های اشتباه میشه.
یعنی: «استدلال اشتباه --> عقیدهء اشتباه --> عمل اشتباه». - سوم اینکه: ما در زمینه رفتار ها یا اعمال انسان ها، یه قاعدهء خیلی ساده ولی تاثیرگذار داریم و اون هم قاعدهء «تشویق و تنبیه» هست.
برای ما این قضیه خیلی بدیهی و پیش پا افتادس که اگه یه انسان، یه عملی رو انجام بده و اطرافیانش تشویقش کنن، یا تاییدش کنن یا به قول معروف روی خوش بهش نشان بدن، این انسان بیشتر سعی میکنه که اون عمل رو انجام بده و اون بازخورد مثبت رو دوباره بگیره. ولی اگه یه انسانی یه کاری رو بکنه و اطرافیانش تشویقش نکنن و تاییدش نکنن و روی خوش بهش نشان ندن، سعی میکنه دیگه اون کار رو کمتر انجام بده.
دقت داشته باشید که حتی یه خندیدنِ ساده هم میتانه برای شخصی که یه کار اشتباهی رو انجام داده، باعث تشویق بشه و حتی یه اخم کردن یا حتی سکوت کردن هم میتانه برای اون شخص، در حکم تنبیه باشه و جلوش رو بگیره. یا حتی اگر هم جلوش رو نگیره، ممکنه شدت عملش رو کم کنه.
برای رسیدن به جواب اون سوالِ اصلی، باید به یه مبحث خیلی زیبا توجه کنیم.
امر به معروف و نهی از منکر
حالا اگه به دین خودمان نگاه کنیم، مبحثِ بسیار زیبایی به اسم «امر به معروف و نهی از منکر» رو داریم که یکی از مهمترین مسائلی هست که انجامش به تک تکِ ما انسان ها سفارش شده از سمت خدا.
این قضیه بحثش خیلی مفصله و جاش هم توی این مقاله نیست. ولی خیلی قشنگ جواب سوال ما رو میده.
این «امر به معروف و نهی از منکر» که ما از ۱۴۰۰ سال پیش داریمش و شبه دانشمندان غربی تازه توی شاید ۵۰ سال اخیر بهش رسیدن، یه چیزیه تو همون مایه های «تشویق و تنبیه» که میتانه باعث تشویقِ کارهای خوب بشه و جلوی کارهای بد رو هم بگیره.
امر به معروف و نهی از منکر به این معنی نیست که ما چوب بگیریم دستمان و بقیه رو مجبور کنیم یا کتک بزنیم. حتی همون خندیدن و اخم کردن و یا سکوت کردن درمقابل یه شخص هم میتانه امر به معروف و نهی از منکر باشه و نتیجه های خوبی هم خواهد داشت. البته بعضی جاها استفاده از زور هم هست که بحثش مفصله و مربوط به این مقاله نیست.
اگه میخواید عظمت و اهمیت «امر به معروف و نهی از منکر» رو واقعاً ببینید، آخرین حدیثِ آخر مقاله رو نگاه کنید.
نتیجه گیری
همونطور که اول مقاله گفتم، درست نمیدانم از کِی توی دنیا مُد شد که:
- همه به نظرهای هم احترام بزاریم.
- نظر همه محترمه.
- هرکسی عقیده خودش رو داره.
- و اینجور حرفا.
ولی باید توجه داشته باشیم که این نحو تفکر و این عقیده، خودش خطرات بزرگی داره.
- مثلاً یکی از خطراتش اینه که هرکسی فکر میکنه علامه هست و برای خودش یه نظری داره و انگار که نظرش درست هم هست. یعنی خطرش اینه که شخص به این فکر نمیفته که «ممکنه اشتباه کنم» و دنبال «تصحیح کردنِ اعتقاداتش» نمیره.
- خطر دیگه اینه که کل جامعه بعد از یه مدتی دیگه دنبال پیدا کردنِ حقیقت و «حق» نمیرن. چرا؟ چون هرکسی برای خودش یه ورژن از حقیقت ساخته و بقیه هم بهش احترام میزارن و دلش هم به همون خوشه.
- خطر دیگه اینه که انسان ها تبدیل میشن به یه سری موجوداتِ منفعلی که هیچکس هم کاری به کار کس دیگه نداره و «هرکس هرچی به سرش آمد به دَرَک». البته این به این معنی نیست که ما سَرَک بکشیم توی کار بقیه و توی کار بقیه دخالت کنیم. منظور اینه که اون روحِ خیرخواهیِ انسان ها برای همدیگه به مرور زمان از بین میره. مثلاً اگه من ببینم که یکی از دوستان آمده جلوم و داره یه حرف ناحقی میزنه، اگه حتی شده سکوت کنم و تاییدش نکنم، خودِ همین ممکنه باعث بشه که اون شخص بیشتر پیشروی نکنه توی اون مسیر. ممکن هم هست که کار ما تاثیری هم نداشته باشه، ولی خب حداقل ما به عنوان یه انسان وظیفه خودمان و چیزی که خدا از ما خواسته رو انجام دادیم.
- یعنی امر به معروف و نهی از منکر یا همون «تشویق و تنبیه» رو از کار میندازه اینجور اعتقادی. (بازم میگم، اگه میخواید عظمت و اهمیت «امر به معروف و نهی از منکر» رو واقعاً ببینید، آخرین حدیثِ آخر مقاله رو نگاه کنید).
البته اینجور نیست که ما دیگه به حرف هیچکس احترام نزاریم و خیلی رُک بزنیم تو بُرجکِ همه و همه رو ناراحت کنیم.
اصل حرف اینه که:
۱- در درجه اول حواسمان باشه که عقاید و اعمال خودمان از چه جایی (از چه استدلال هایی) آمدن و سعی کنیم عقاید درست رو توی خودمان بوجود بیاریم.
۲- حواسمان باشه که این احترام گذاشتن به حرف های بقیه، باعثِ تاییدِ یه کارِ نادرست نشه (حتی با یه خندیدن) و هرکی هرچی گفت رو تایید نکنیم. حداقل میتانیم سکوت کنیم. خیلی وقتها اگر هم نمیخوایم حرفی بزنیم در جوواب شخصی، خودِ سکوت قویترین سلاحه. یا مثلاً میتانیم به جای «نظر شم هم محترم»، بگیم «نظر شما هم برای خودتان محترم». یعنی بهش نشان میدیم که ما نظر ناحق اون شخص رو قبول نداریم.
۳- از طرفی هم حواسمان باشه که کارهای درستِ بقیه رو حتی با همون خندیدنِ ساده، تشویق و تقویت کنیم.
۴- با استفاده از شماره ۱ و ۲ و ۳، بجای نظرهای افراد، دنبال «حق» باشیم و چیزی که خدا از ما خواسته.
در یک کلام، منفعل و خنثی نباشیم.
قرار نیست راه بریم و با بقیه مخالفت و بی احترامی کنیم. قراره که تشویق کنندهء خوبی ها باشیم و نهی کننده از بدی ها که این کار حتی با یه لبخند و اخم کردن و یا حتی با سکوت کردن هم میتانه انجام بشه.
هیچ بعید نیست یهودی ها و صهیونیست هایِ ضد خدایی که پشت صحنه دنیا هستن، اینجور عقاید اشتباه رو به عمد دارن پرورش میدن بین انسان ها و اینجور عقاید هم در خلافِ جهتِ چیزیه که خدا از ما خواسته. (به احادیث آخر مقاله نگاه کنید).
حرف آخر
فهمیدیم که منشأ اعمال ما میشن استدلال های ما (به واسطهء عقاید).
ولی آیا از خودتان پرسیدید که پس منشا خودِ این استدلال های ما چه چیزایی هستن؟
منشا استدلال های ما میشن «اون چیزایی که داریم هر لحظه به خوردِ ذهنمان میدیم».
همه انسان این توانایی رو ندارن که راحت تشخیص بدن که یه استدلالی درست هست یا نه، و اتفاقاً رسانه های ضد خدا هم از همین قضیه سوء استفاده میکنن.
۲ راه وجود داره:
- یا اینکه اصلاً این حرفهای کَشکی و هدفمندی که این شبکه ها به خورد ذهن ما میدن رو نشنویم و نبینیم، که از دید من عاقلانه ترین کاره و خود من هم این کار رو میکنم.
- یا اینکه یادبگیریم اجازه ندیم به همین راحتی ها رو ذهنمان تاثیر گذاشته بشه، که کار بسیار سخت تری هست. به هر حال رسانه ها در این دوره زمانه حکم بمب و تفنگ رو دارن و کسایی که اخبار رو در اون شبکه ها به خوردِ ذهن من و شما میدن، اتاق فکرهایی دارن که راجب تک تک اون جملات بررسی میکنن که چطور روی ذهن ما، تاثیری که اونها میخوان رو بزاره. الکی کسی نمیاد بر ضد یه کشور دیگه، توی یه کشور دیگه چند تا تلویزیون راه بندازه و میلیون ها دلار پول در سال خرج کنه که فقط اخبار الکی و از روی معده به من و شما بده! سعی کنیم عمیق تر فکر کنیم راجب این چیزا.
در پایان، چند حدیث بی نظیر در زمینهء همون «تشویق و تنبیه» یا همون «امر به معروف و نهی از منکر» خودمان:
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم:
کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند و بسوی خیر راهنمائی کند و یا به آن اشاره نماید در عمل شریک ثواب است و کسی که با کار ناشایسته سفارش کند و یا به آن راهنمائی نماید، شریک گناه است.
الخصال صدوق، ج ۱، ص ۱۳۸
امام رضا (ع) از رسول گرامی (ص) نقل کرده است که فرمود:
وقتی ملت من امر به معروف و نهی از منکر را بیکدیگر حواله دادند باید در انتظار حوادثی از طرف خدا باشند.
فروع کافی، ج ۵، ص ۵۹
امام علی علیه السلام:
آنان که خود ارزشهای الهی، انسانی را رها می کنند و به دیگران دستور می دهند و نیز خود ناارزشیها را عمل می کنند و بدیگران توصیه ترک آنها را می دهند خدای متعال بر آنان لعنت کرده است.
وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۲۰
امام علی علیه السلام:
تمامی اعمال و کارها، حتی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر، مانند قطره ای در مقابل یک دریای بزرگ و پهناور است.
نهج البلاغه، حمکت ۳۷۴
همین حدیثِ آخر به ما میگه که چقدر این کار مهمه و چرا ما نباید همینطور الکی حرفها و عقاید و اعمالِ اشتباهِ دیگران رو حتی با یه خنده، تایید کنیم. این حرفِ حضرت علی علیهالسلام خیلی سنگینه، خوب روش فکر کنیم.
مخلص،
یا علی.
به کانال تلگرام من هم سر بزنید. برای ارتباط با من هم میتانید از این ID استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
منبع الخِجالات و الخِجِلات
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور میشه به یه هدف بزرگ رسید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
به منظره بالای تَپه فکر کردی؟