در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
کن مکالروی: کسی که «کل یک شهر» برای کشتنش بسیج شدن
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام به همگی.
توی دنیایی داریم زندگی میکنیم که با وجود اینکه تقریباً همه ارزش های اخلاقی از بین رفتن و بیخدایی هم به اوج رسیده، خیلی ها دائماً دارن تلاش میکنن که بگن وای باهم مهربان باشیم، انگار که همه چیز زندگی انسان ها حل شده و فقط مانده باهم مهربان باشیم.
اصولاً زندگی انسان ها جوری نیس که ما بتانیم همش باهم مهربان باشیم. چرا؟ چون «هوای نفس» نمیزاره. چون همیشه هستن انسان هایی که بیشتر از حق خودشان میخوان و برای رسیدن به زیادهخواهی های خودشان هم هرکاری ممکنه بکنن. حالا در مقابل اینجور انسانی باید مهربان بود؟ قطعاً نه. شاید بشه اولین باری که زیادهروی میکنه، باهاش مهربان بود و راهنمایی و نصیحتش کرد و غیره، ولی وقتی یه آدمی بازم بعدش همش اصرار داره که «آدم» نباشه، دیگه نمیشه و نباید باهاش مهربان بود.
داستان کن مکالروی (Ken McElroy)، داستان اینجور آدمیه، که خواندنش به نخواندنش میارزه.
داستان کن مکالروی
داریم راجب یه مردی حرف میزنیم که حجم قابل توجهی از فضا رو حرام کرده، یعنی بالای ۱۸۰ قد و بالای ۱۲۰ کیلو هم وزن، و این یعنی حجم قابل توجهی از غذا رو هم حرام کرده در طول زندگی پر از افتخارش.
توی شهر کوچیک Skidmore از ایالت Missouri، این شاخ شمشاد ما برای خودش پادشاهی بوده و انواع و اقسام افتخارات رو هم بدست میاره که یه تعداد کمی رو میگیم که دیگه ریا هم نشه:
- انواع و اقسام خشونت، با سلاح و بدون سلاح
- ضد اجتماع
- انواع و اقسام ظلم در حق شهروندهای عزیزش
- حمله و زد و خورد و کتک زدن بقیه
- تلاش برای کشتن بقیه
- کودک آزاری
- تجاوز جنسی
- دزدی
- و یکی از افتخارات اصلیش که به خاطرش نامزد جایزه صلح نوبل هم شد و اونم ابداع نوع جدیدی از تجاوز جنسی بود. یعنی چه؟ یعنی آمد به اون دختر تجاوز کرد بعد رفت پدر مادرش رو تهدید کرد که با ازدواجشان موافقت کنن، که از نظر قانون ایالات منفجره، دیگه اسمش تجاوز نیست.
- و انبوه دیگه ای از افتخارات که دیگه ذکر نمیشن اینجا.
خلاصه اینکه وجودش برای خودش و خانواده نداشتش و همشهری هاش، نعمتی بوده.
در طول سالهایی که زندگی میکرده، برای این Ken آقای گل گلاب ما هیچ قانونی نمیمانه که اون رو نشکسته باشه و با وجود اینکه به خاطر خیلی از اون افتخارات دستگیر هم میشه، ولی به خاطر اینکه وکیل خیلی قوی داشته، هر بار آزاد میشه و به زندگی پر از خیرش ادامه میده.
در سال ۱۹۸۰، دختر Ken متهم به دزدی از سوپرمارکت محل میشه و Ken هم تصمیم میگیره یه تفنگ گردن کلفت (Shotgun) برداره و بره از دختر بی گناهش دفاع کنه. خلاصه میره و یه تیر میزنه به کنار گردن صاحب مغازه و تا نزدیکای مرگ هم میره اون بیچاره. به خاطر این کار دستگیر میشه ولی بازم به هر طریقی شده با ضمانت میاد بیرون و...
بعد از این اتفاق، در تاریخ ۱۰ جولای ۱۹۸۱، مردم شهر دیگه تحملشان تمان میشه و به اصلاح «به اینجاشان میرسه» و یه جایی جمع میشن که راجب این حرف بزنن که چطور از خودشان در مقابل Ken دفاع کنن.
همون روز بعد جلسه شان متوجه میشن که Ken توی یه bar (محلی برای خوردن نوشیدنی های ممنوعه) داره برای خودش مینوشه و عشق و حال میکنه. خلاصه خیلی زود اون محل پر از آدم میشه و درست وقتی که Ken و زنش از bar بیرون میان و سوار ماشین میشن، یه گلوله ای از ناکجا به سمت کله Ken شلیک میشه و همونجا زندگی پر افتخارش به زیبایی تمام میشه.
بله، به همین زیبایی، تو روز روشن، یهو میبینی که گلوله شیشه ماشینت رو شکست و مغزت رو منفجر کرد و زنت از شَرِت خلاص شد.
نکته خیلی جالبی که راجب این قضیه وجود داره اینه که در تمام طول این سالها، هیچکدام از اهالی شهر لو ندادن که چه کسی شلیک کرده و این راز رو انگار برای همیشه میخوان بین خودشان نگه دارن.
حرف آخر
خیلی ها سعی دارن همش بگن که وای اسلام دین مهربانیه و «الرّحمن الرّحیم» و به قول خودشان میخوان «خشونت» و جنگیدن و محکم بودن رو یه چیزی نشان بدن که در هر شرایطی، بده.
وقتی یه انسانی مثل Ken میاد و به حق انسان های دیگه تجاوز میکنه و آزارشان میده، این خودشه که میاد با اعمالش، خودش رو مستحق این میکنه که باهاش مهربانی و لطافت نداشته باشی و حتی مستحق مرگ و کشته شدن بشه، که البته منطقی و عقلانیش هم همینه.
حالا سوال اینه که وقتی یه انسانی میخواد به حق «خدا» و «پیامبرش» و «امام ها» و «دین خدا» تجاوز کنه، آیا مستحق مهربانی و این حرف های گل و بلبله؟ قطعاً نه.
اینجاس که مفهوم «جهاد» وسط میاد.
«جهاد» بر وزن فِعال و کتاب، مصدر باب مفاعله هست که در قرآن هم داریم:
«جَاهَدَ یُجَاهِدُ مُجَاهَدَةً و جِهَاداً»
تذکر: این آیه قران نیست.
به معنی چیه حالا؟ یعنی تلاش کردن و تمام توان خودت رو به کار گرفتن.
در اسلام، جهاد یعنی:
به کار گرفتن تمام توان و بخشیدن مال و جان، برای اعتلای کلمۀ اسلام و دفع دشمنان از تعرّض به اسلام و مسلمین.
یکم توضیح گردن کلفتیه ولی فهمیدنش زیاد سخت هم نیست دیگه. راغب اصفهانی، بعد از اشاره به معنی بالا میگه:
جهاد میشه ۳ نوع: جهاد با دشمن ظاهر، جهاد با شیطان و جهاد با نفس، که همه این سه نوع، در مفهوم آیۀ ۷۸ از سوره حج، یعنی «وَ جاهِدُوا فِی اللَّه حقَّ جِهادِهِ» آمده.
البته اون جهاد نوع اول، فقط به معنی جنگ با سلاح نیست. بلکه جهاد، هم به وسیلۀ دست و هم زبان، انجام میشه. همونطور که پیامبر (ص) گفتن:
«جَاهِدُوا الْکفَّارَ بِأَیدِیکمْ وَ أَلْسِنَتِکمْ؛
به وسیلۀ دست و زبانتان با کفار بجنگید.»
بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۷۰
حالا اون جهادهای نوع دوم و سوم مربوط به این مقاله نمیشه ولی حداقلش مشخص میشه که دین اسلام همیشه هم دین فقط مهربانی نیست و جایی که لازم باشه، آدم باید محکم باشه و در جهت درست (همون جهت خدا و پیامبرش و ائمه علیهمالسلام) جهاد و تلاش کنه، حالا یا در مقابل دشمنش، یا در مقابل شیطان، و یا از همه مهمتر، در مقابل نفسش (که ازش به عنوان «جهاد اکبر» یاد میشه).
یه مثال عالی هم برای انسان هایی که این جهاد رو به بهترین شکل، چه با عمل و چه با فکر و اندیشه و عمل، انجام دادن، همین شهدای خودمان در زمان جنگ، و همین مدافعین حرم در روزگار خودمان، هستن.
البته حرف از جهاد خیلی مفصله و اینجا من فقط در این حد ازش استفاده کردم که به این برسیم که اسلام علاوه بر اینکه دین مهربانیه، ولی اگه لازم باشه و شرایطش فراهم باشه، دین جنگ و «نا مهربانی» هم هست و این اتفاقاً یعنی اوج عقلانیت و منطق.
خلاصه اینکه چه در مقابل انسان های دیگه، چه در مقابل خدا و فرستاده هاش، و چه در مقابل دینش، «کن مکالروی نباش» تا «مستحق» مهربانی بشی.
مخلص،
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیازچی: چطور کارآفرین بشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مرضی به اسم SAS: یکی از بلاهای جان انسان های قرن بیست و یکمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
مکتب «حشمت فردوس» در روانشناسی موفقیت!!!