جنگ گرگ ها


دنیای کودکی از دنیای ما خیلی زیباتره ، خیلی از چیزارو کاش میشد هیچ وقت یاد نگیریم ، کاش میشد بچه باشیم و زندگی رو زیبا و شاد زندگی کنیم ، کاش میشد سنو رو این عدد ۴ یا ۵ سالگی نگه داشت چون از اینجا دیگه هر چی بزرگ میشیم چیزای بد زندگی رو میبینیم و یاد میگیریم.

تا همینجا به نظرم کافیه چون هر چی‌ بزرگ بشی دیگه چیز خوبی تو این دنیا نیست

سن کودکی ، تنها دوران زندگی خوب یک انسانه که همیشه ازش به خوبی یاد میکنه و مرورش میکنه

ولی افسوس که بزرگ میشیم و چیزای بد رو هم یاد میگیریم ، و بدتر اینکه عادت میکنیم

انسان بالغ یعنی ادمی با تجربه های متعدد از بدی کردن و بدی دیدن

کاربد اصن چیه ! کاری که باعث ناراحتی و ازردن یک موجود زنده بشه میتونه انسان حیوان گیاه و حتی مولکول های هوا خاک و آب باشه ، مثله آلوده کردن آب و خاک هوا


حالا هر کسی از یک ابزار برای آزردن دیگران استفاده میکنه

زبان و حرف ( شایع ترین ابزار ناراحت کردن ) دست و پا ( دعوا و زدو خورد ) اسلحه سردو گرم (جنگ و کشتار )

و چیزای دیگه که خودتون کامل میدونید


حتی من بعضی وقتها به این نتیجه میرسم که حتی همون مولکول های آب و خاک و هوا هم کار بد میکنن و باعث ناراحتی و ازردن بقیه شون و انسان ها میشن

میگی چطور ؟ تا حالا فکر کردی که چرا سیل میاد ؟ خوب مشخصه دیگه آب با خاک دعواش شده دارن به تیپ وتال هم میزنن

یا مثلا طوفان و رعد برق که میشه باز‌ هوا و آب افتادن به جوون خاک

رعد و برق هم حاصل ترکیب قدرت هوا و آبه که به شکل یک نیروی قدرتی میزنن


البته خاکو هم دست کم نگیرید اونم یه چیزایی بلده مثه زلزله و سوراخ شدن زمین و بلعیدن آب و خشک کردن زمین


خلاصه و کوتاه کنم ، همه اینجا یک روی خوب دارن و یک روی بد


حالا میدونی چرا کار بد میکنیم ؟ ما یک حیوون وحشی تو وجودمون داریم که درنده و هاره ، هر کسی بهش نزدیک بشه سالم نمیمونه و ما اونو سعی میکنیم تو قفس باشه و رام و اهلی نگه داریم ولی امان از روزی که ترجیح بدیم افسارشو ول کنیم و اون کنترل مارو بدست بگیره و اونجاست که اطرافیانمونو تیکه و پاره میکنه اما این حیوون تو کودکی‌ هنوز یک نوزاده و دندون در نیاورده هنوز راه نمیره و هنوز نمیتونه کاری بکنه کم کم که بزرگ میشه تکامل پیدا میکنه

و گاهی اوقات صفت های اون حیوون به ما هم سرایت میکنه و شبیهش میشیم یا بعضی مواقع حتی جامون عوض میشه

یعنی ما اون گرگ وحشی میشیم و حیوون درنمون میشه یک پرنده خوشگل و زیبا و مهربون که تو قفسه

و ممکنه دیگه زمانی برای پریدن و بیرون اومدن از قفس نداشته باشه چون کنترل ما دست حیوون وحشی افتاده

و پرنده رو حبس کرده تو قفس . خیلیا اینجورین ، خیلیا گرگ هستن با ظاهر انسان و خیلی ها هم اون پرنده زیبا هستن در لباس انسان

ما از ظاهرشون متوجه نمیشیم ، کی چیه‌؟ تنها در روابط میشه تشخیص داد و این روابط گاهی ممکنه ادمو زخمی کنه و حتی نابود بشه و شاید باعث بشه ما هم گرگ درنمونو رها کنیم تا از اون گرگی که آزارمون داده انتقام بگیره و انوقته که شاید ما هم تو اون دام بیوفتیم و جامون عوض بشه و با اینکار زندگی به کام خیلی ها زهر میشه و دنیایی که توش هستیم میشه میدان نبرد گرگ ها


خلاصه مواظب باشیم که زندگیمون زیبا و قشنگ و پر از مهربانی و دوستی باشه تا بهمون خوش بگذره

مواظب باشید اون گرگ وحشی از قفسش نیاد بیرون

مواظب باشید که آدم بمونید

ولی آدم بودن در میان گرگ ها واقعا سخته!!!

واسه همین چیزاس میگم دوران کودکی‌بهتره

اونجا همه چیز خوبه

حتی بازی و دعوای بچه گرگ ها هم قشنگه

چون پشتش نیت گرگی نیست و حتی گرگا و پرنده ها با هم آزادن و زندگی میکنن و نمیتونن به هم آزار برسونن

ولی‌با بالغ شدن دنیا تاریک میشه


من همون دنیای کودکی رو میخوام

شما چطور ؟

نوشته از می