max·۲ سال پیشخاموشیهر چی بیشتر میخوام حرف بزنم اعتراض کنم ، گلایه کنم و عصبانیت درونمو فریاد بزنم ، دهانم بسته تر می شودو محکم تر جلوی من را میگیرد ، گویا او…
maxدرداستان های حسی·۲ سال پیشعاشق آجرتمام تکه های وجودم ریخته بر روی زمین و پخش شده زیر کلی خاک و پاره آجر هایی که به سمتم پرتاب شده بودندتکه تکه شدمآجرهای بزرگی را در آغوش گرف…