عاشق آجر


تمام تکه های وجودم ریخته بر روی زمین و پخش شده زیر کلی خاک و پاره آجر هایی که به سمتم پرتاب شده بودند

تکه تکه شدم

آجرهای بزرگی را در آغوش گرفتم

از دردهای زیادی لذت بردم

هر تکه ام را یکی با آجرش از من جدا کرد

الان جسم و تن و روحم تکه تکه روی زمین افتاده و هنوز هم دارد آجر به سمتم پرتاب می شود

آجرها دارد سقف خانه ام می شود ، خانه ای به وسعت تن فتاده بر زمینم.

با این خانه جدید چه کنم ؟ هم دوستش دارم هم نه !

دوست دارم زیرش بخوابم و چشمهایم را ببندم

توان بلند شدن از زیر این همه آوار را ندارم

درد هایم زیاد است

چطور می شود این همه تکه تکه های تن و روحم را دوباره ترمیم کرد و به یک تن سالم تبدیل کرد

اصلا ارزشش را دارد! هنوزم پرتاب آجرها به سمتم ادامه دارد اما‌ نمی دانند که تازگی ها عاشق آجرها شده ام چرا که زودتر به پایان می رسم .

نویسنده : خودم