مرگ دوست داشتنی من
به نظر شما چه مرگی دوست داشتنیه؟
مثلا مریض باشی و با مریضی بمیری ؟ یا تو تصادف بمیری ؟ یا تو ۹۰ سالگی بخاطر کهولت سن بمیری ؟ یا میانسالی و ایست قلبی تو خواب ؟ یا هرچی ؟
دوست داری در چه حالی بمیری !؟ راضی و خوشحال باشی و یا با حسرت بری ؟
به این فکر کن که در اون حالت دوست داری بقیه خانوادت چه حالی داشته باشن؟
یعنی دوست داری پدرو مادرت و بقیه اشک بریزن و داغون باشن یا دوست داری .... خوب فکر کنم حالت دیگه ای نداره ! به هر حال داغون میشن
ولی خوب یک راه داره
من دوست دارم از رفتنم کسی ناراحت نشه کسی دلش خون نشه ،کمر کسی نشکنه
چطوری اینکار ممکنه؟
راهش اینه که آدم بدی باشی باید به همه عزیزانت بدی کنی همرو برنجونی، با همه بدترین رفتاری ررو بکنی که حتی با بدترین دشمنت هم نکردی
باید کاری کنی که عزیز ترین هات متنفر بشن ازت و آرزوی مرگتو بکنن
شاید این کار الان برای خودت رنج آور باشه ولی تو اینکارو داری برای آرامش آینده اونا انجام میدی پس هدف مقدسیه و ارزش معنوی بالایی برای خودت داره
پس قویباش
بدی کن
توهین و آزار و اذیت هم کارسازه
دل بشکن
و هر روشی که خودت بلدی
سخته ، خیلی
ولی بخاطر خودشونه
مثل یک حمله انتحاری
برای اینکه به اونا آسیب بزنی باید اول خودتو زخمی کنی و از روی احساساتت رد بشی
البته موفقیت تو این روش بسته به قدرت انجام کارهات داره
از همه اینا بگذریم خود من دوست دارم تو خواب بمیرم در میان سالی و به یک دلیل نا معلوم...
خلاصه مرگ دوست داشتنیه من اینه
همه بگن بهترکه رفت
هم خودش راحت شد هم ما
کسی اشک نریزه
کسی ناراحت نشه
چون من طاقت ناراحتی اونا رو ندارم
نوشته ای از ذهن مریض من
مطلبی دیگر از این انتشارات
عاشق آجر
مطلبی دیگر از این انتشارات
خوشحال نیستم
مطلبی دیگر از این انتشارات
فکرنوشته : سرباز خسته