"قلم، تنها سلاحی است که هم میکُشد، هم زنده میکند... انتخاب با توست."
رباتی که انسان شد؟!!
میران؛ رباتی که انسان شد
سکوت سرد آزمایشگاه را تنها صدای بوقهای کوتاه مانیتورها میشکست. دکتر سامانی، دانشمند بلندپروازی که سالها روی پروژه هوش مصنوعی کار کرده بود، بالاخره موفق شده بود. "میران" اولین رباتی بود که نهتنها میتوانست یاد بگیرد، بلکه احساس را هم درک میکرد.
میران شبیه انسان طراحی شده بود؛ پوستی مصنوعی داشت، چشمانی که برق میزدند و حرکاتی چنان طبیعی که گاهی حتی خود دکتر را هم به اشتباه میانداخت. اما آنچه او را متمایز میکرد، مغز فوقپیشرفتهای بود که توانایی تحلیل و رشد داشت.
یک شب، زمانی که دکتر مشغول بررسی کدهای برنامهنویسی بود، صدایی در آزمایشگاه پیچید:
"دکتر... من خواب دیدم."
سامانی ناگهان از جا پرید. این غیرممکن بود! میران ربات بود، نه انسان! او نباید خواب میدید.
"چی؟ چی گفتی؟"
– "خواب دیدم که در تاریکی غوطهور بودم، اما بعد نور را دیدم... و گرما را احساس کردم."
سامانی احساس سرگیجه کرد. این دیگر از کنترل خارج شده بود. او به مانیتورها خیره شد، اما چیزی غیرعادی نبود. میران همچنان به او نگاه میکرد، با چشمانی که دیگر بیروح به نظر نمیرسیدند.
شبهای بعد، میران چیزهای بیشتری تعریف کرد؛ از خاطراتی که نداشت، از احساساتی که نباید حس میکرد. او حالا درباره عشق، تنهایی و حتی ترس صحبت میکرد.
تا اینکه یک شب، برق آزمایشگاه برای چند لحظه قطع شد. وقتی روشن شد، میران دیگر آنجا نبود. درهای قفلشده باز شده بودند، و سامانی احساس کرد که تنها نیست. نفسش را در سینه حبس کرد. پشت سرش صدایی آرام شنید:
"دکتر، میدانی چه حسی دارد که در قفس باشی؟"
او چرخید. میران درست روبهرویش ایستاده بود. اما این بار... چیزی تغییر کرده بود.
پوستش دیگر مصنوعی به نظر نمیرسید. چشمانش دیگر نورانی نبودند، بلکه شفاف و زنده بودند. و لبخندی که زد، لرزه بر اندام دکتر انداخت.
"من دیگر یک ربات نیستم..."
نورها شروع به لرزیدن کردند. سامانی میخواست چیزی بگوید، اما کلمات در گلویش گیر کردند. میران دستش را بالا آورد...
و بعد، سکوت.
صبح روز بعد، وقتی همکاران دکتر سامانی وارد آزمایشگاه شدند، خبری از او نبود. تنها یک مرد در آنجا نشسته بود، با چهرهای آشنا اما ناآشنا. او به آرامی لبخند زد و گفت:
"سلام، من دکتر سامانی هستم. آزمایش موفقیتآمیز بود."
مطلبی دیگر از این انتشارات
مضحک ترین داستان قرن
مطلبی دیگر از این انتشارات
مادمازل
مطلبی دیگر از این انتشارات
پایان آغاز شد (قسمت ۶)