Mansour _Darvishi·۱۱ روز پیشساعت شنیساعت شنی»باد، خاک را از دامن کویر بالا میکشید. آسمان، سالها بود رنگ آبی به خود ندیده بود. خورشید بیرحمانه میتابید، انگار خودش هم از زمی…
Mansour _Darvishi·۱۶ روز پیشو... خداوند بخشیددر سکوت شب، جایی میان آه یک مادر و نالهٔ بیصدای کودکی گرسنه، فرشتهای بیبال روی زمین نشست...دستی لرزان، دفتری از گناه ورق زد؛سطر به سطر..…
Mansour _Darvishiدرانتشارات هیوا·۱۹ روز پیشوقتی سکوت حرف میزند(قسمت۱۱)فصل یازدهم: بر قله افتخارهنرستان فنی و حرفهای بعثت، در آغاز تنها مدرسهای معمولی در حاشیهی شهر بود. ساختمانی آجری با دیوارهایی فرسوده، کل…