رستاخیز سبز

رستاخیز
رستاخیز

بهار، نفسِ تازهٔ زمین

گویی زمین پس از ماه‌ها خموشی، لب به سخن گشوده است. بهار می‌آید؛ با رقصِ لطیفِ غنچه‌ها بر شاخه‌های خشکیده، با نغمه‌ی پنهانِ جویبارها زیر یخ‌های خفته، و با عطرِ گمشده‌ای که ناگهان در بادِ ملایم صبحگاهی پیدا می‌شود.

فصلِ بازگشتِ معجزه‌هاست:

پرنده‌ای که بر فراز آسمانِ خاکستری زمستان بال می‌گشاید،

برگ‌هایی که چونان نامه‌های عاشقانه بر شاخه‌ها می‌شکفند،

و خورشیدی که این بار نه برای گرم کردن، که برای *بیدار کردن* می‌تابد.

بهار، یادآوری ست آرام از این که هیچ خزانی پایدار نیست. گاهی زندگی نیز باید *برگ‌های پیرش* را بریزد تا جوانه‌های تازه را جای دهد. و این چرخه‌ی همیشگیِ زوال و زایش، همان رازِ جاودانه‌ی بودن است...

بهار آمد؛

حتی برای کسانی که هنوز

برف‌های دیروز

را در دل نگه داشته‌اند.

بهارتان خجسته باد...