وقتی سکوت حرف میزند(قسمت۱۷)

فصل هفدهم: از خاکستر برخاسته
فصل هفدهم: از خاکستر برخاسته

وقتی استاد کاویانی از فرودگاه امام خمینی خارج شد، نه خبرنگاری منتظرش بود، نه دسته‌گل و بنر تبریک.

تهران آن روز، سرد و عبوس بود.

اما دل او گرم‌تر از همیشه می‌تپید.

گرمی‌ای از جنس تعهد؛ از جنس قولی که داده بود، به یک نسل.

همان شب، مستقیم راهی هنرستان بعثت شد.

چیزی که دید، دل هر مردی را می‌لرزاند:

کارگاه کامپیوتر، سوخته. بوی پلاستیک ذوب‌شده، قطعات ذغالی‌شده، سیم‌های بریده‌شده…

نقشه‌ها، تابلو افتخارات، حتی لیوان چای‌نوشته‌ی علیرضا: "فقط با علم، قوی شو" همه خاکستر شده بودند.

یکی از بچه‌ها با بغض گفت:

«استاد... یعنی همه‌چی تموم شد؟»

کاویانی دست روی شونه‌اش گذاشت.

به ویرانه‌ها نگاه کرد. نفس عمیقی کشید. و آرام، اما مصمم گفت:

«این آتیش، قلب مارو نسوزوند. فقط پوست زخم‌خورده‌مونو کند.

حالا می‌فهمیم چقدر عاشقش بودیم.

و چیزی که با عشق بسازی... صدبار هم بسوزه، باز بلند می‌شه.»

آن شب، مردم محل با شنیدن خبر آمدند.

ولی این‌بار نه برای تماشا؛ برای ساختن.

پیرمردی با دست‌های پینه‌بسته گفت:

«من آجر می‌دم برای بازسازی.»

جوانی با وانتش آمد:

ـ«من سیم و کابل دارم، می‌دم رایگان.»

معلمی از هنرستانی دور:

ـ «من با بچه‌هام میایم، دیوارا رو رنگ می‌زنیم.»

و از آنجا، موجی بلند شد؛ موجی از بازسازی، نه فقط دیوار، بلکه ایمان.

چند شب بعد، دانش‌آموزها با دست‌های خودشان، آوار را کنار زدند. رضا یک تابلو سوخته را بالا آورد، خاکش را پاک کرد و گفت:

«اینا نساخته شدن که بسوزن. ساخته شدن که دوباره ساخته شن!»

ظرف تنها سه هفته، کارگاه جدیدی راه‌اندازی شد.

اما این‌بار نه فقط یک کارگاه کامپیوتر؛ بلکه یک «مرکز فناوری مردمی» با کمک خیرین، مهندسان داوطلب، و خود دانش‌آموزان.

درست کنار آن، یک باشگاه رزمی و ذهنی با نام: باشگاه امید بعثت.

رسانه‌ها برگشتند، اما این‌بار با احترام.

مردم از سراسر کشور برای کمک شتافتند. یونسکو مبلغی برای بازسازی اختصاص داد. حتی وزیر، شخصاً آمد و قول حمایت داد.

اما استاد کاویانی پشت بلندگو نرفت.

فقط یک جمله روی دیوار کارگاه جدید نوشت:

«بعثت ما، هر روز از نو شروع می‌شه…

چون ایمان، هیچ‌وقت نمی‌سوزه.»

پایان فصل:

آن شب در دفترچه‌اش نوشت:

«خدا بعضی درختا رو می‌سوزونه، نه برای نابودی،

برای اینکه از ریشه، درختی قوی‌تر بروید…

ما، نسل اون درختیم.»