"قلم، تنها سلاحی است که هم میکُشد، هم زنده میکند... انتخاب با توست."
کولبری

مقدمهای بر تراژدی کولبری در کردستان
در سایهسار کوههای سر به فلک کشیدهی زاگرس، جایی که مرزها نه خطوطی روی نقشه، که دیوارهایی از فقر و محرومیت هستند، داستان غمانگیز کولبران رقم میخورد. کردستان، این سرزمین رنج دیده، با همهی زیباییهای طبیعیاش، سالهاست اسیر چرخهی باطل فقر و بیکاری شده است.
در شهرهای مرزی مانند سردشت، بانه ،مریوان و پیرانشهر، جایی که کارخانهها و واحدهای تولیدی به رویا میمانند، جوانان تحصیلکردهای که روزی در بهترین دانشگاههای کشور آرزوهای بزرگ در سر میپروراندند، امروز با کولهباری از ناامیدی، راهی کوهستانهای پرخطر مرزی میشوند. اینجا، مدرک دانشگاهی نه برگ برنده که یادآور تلختری از شکست است.
کولبری، این "شغل اجباری" مرزنشینان، نه انتخاب که تقدیر شوم بسیاری از جوانان کرد شده است. جوانانی که برای تهیهی کمترین سرمایهی زندگی - شاید برای خرید یک دستگاه خیاطی یا تأمین هزینهی ازدواج - مجبورند بارهای سنگین را از مرزهای خطرناک عبور دهند. در این راه، بسیاری طعمهی برف و کولاک میشوند، برخی قربانی تیراندازیهای مرزی، و بعضی برای همیشه در پرتگاههای مرزی گم میشوند.
این داستان زندگی مردمانی است که در سرزمینی غنی از منابع طبیعی، محکوم به فقری تحمیلی شدهاند. جایی که تحصیلکردهترین جوانانش، به جای ساختن آیندهی بهتر، مجبورند جان خود را در کوهستانهای مرزی به خطر بیندازند. این تراژدی واقعی کردستان است؛ سرزمینی که فرزندانش، با وجود همهی استعدادها و تواناییها، اسیر چرخهی معیوب فقر و محرومیت شدهاند.
در این شرایط سخت، کولبری نه یک شغل، که نمادی از مقاومت و در عین حال تسلیم شدن در برابر شرایطی ناعادلانه است. داستان ما روایتگر همین مقاومت و رنج است؛ روایتگر زندگی کسانی که مجبور شدند بین مرگ تدریجی در فقر و خطر مرگ ناگهانی در کوهستان، دومی را انتخاب کنند.
ادامه دارد ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی سکوت حرف میزند(قسمت۱۶)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاه پنجم
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی سکوت حرف میزند (قسمت۵)