ISFJ 1w2
گروه های هاگوارتز
هشدار: این پست حاوی اسپویل است
داستان افتتاح شدن هاگوارتز
(از کتاب هری پاتر و حفره ی اسرار آمیز و همینطور یکم از زبان خودم):
هاگوارتز بیش از هزار سال پیش تاسیس شده. تاریخ دقیقش نامشخصه. چهار نفر از برجسته ترین جادوگرها و ساحرههای آن دوران، هاگوارتز را تاسیس کردند. اسم این چهار شخص سرشناس: گودریک گریفیندور، هلگا هافلپاف، روونا ریونکلا و سالازار اسلیترین بود. چهار گروه مدرسه را به افتخار آنها نام گذاری کردهاند. اونا به کمک هم دور از چشم مشنگها این قلعه را ساختند. چندین سال پیدرپی بنیانگذاران مدرسه، در صلح و صفا با هم همکاری کردند. دنبال بچههایی میگشتند که آثار و نشانهای از سحر و جادو در وجودشان بود و اونا رو به قلعه میآوردند که به تحصیل در زمینهی سحر و جادو بپردازند. اما کمکم بینشون اختلاف به وجود آمد. هر کدام معتقد بودند که باید یکسری افراد را قبول کنند و بعضی را نه. اسلیترین عقیده داشت که علم و دانش سحرآمیز باید در خانوادهی جادوگرهای اصیل باقی بماند. او دلش نمیخواست جادوگرهای مشنگتبار به هاگوارتز راه پیدا کنند. چون عقیده داشت آنها مورد اعتماد نیستند. ریونکلا میگفت که من فقط به بچههای زرنگ و باهوش درس میدهم. گریفیندور میگفت من هم فقط به کسانی درس میدهم که شجاع و جسور باشند. اما هافلپاف همه را قبول داشت و بین کسی فرق نمیگذاشت. بعد از مدتی اختلاف اسلیترین و گریفیندور بالا گرفت و اسلیترین از مدرسه رفت.
اصلا این گروهها چه هستند؟
در هاگوارتز (مدرسهی علوموفنون جادوگری در دنیای هری پاتر) ۴ گروه به نام های گریفیندور، هافلپاف، ریونکلا و اسلیترین وجود دارد که هر دانش آموز در یکی از آنها قرار میگیرد و از آن به بعد او را عضو آن گروه میدانند.
دانشآموزان از چه طریق در این گروهها قرار میگیرند؟
با کلاهی به نام کلاه گروهبندی. دانشآموزان سالاولی برای قرار گرفتن در گروه خودشان، در مراسم اول سال کلاه گروهبندی را بر سرشان میگذارند. کلاه جادویی با توجه به ویژگیهای شخص، او را در گروهی قرار میدهد. گاهی اوقات هم از روی علاقهی اون شخص داوری میکند. اما به هر حال شکی در کارش وجود ندارد. کلاه در آغاز هر جشن گروهبندی شعری میخواند. من چندتایشان را برایتان اینجا قرار میدهم:
از کتاب هری پاتر و سنگ جادو:
کلاه تکانی خورد و و شکافی که نزدیک به لبهی آن بود مثل دهانی باز شد و شروع به آواز خواندن کرد:
اینو نبین که زشتم زیباست ولی سرشتم - هیچ می دونی باهوشم باهوش مثل خرگوشم
اینو بدون تو دنیا بنده ندارم همتا - من کلاه قاضی ام از شغل خود راضی ام (در جلد اول ترجمه ی متفاوت بوده است اما ما همان کلاه گروه بندی می خوانیمش )
اگه منو بپوشی هر چه قدر هم بکوشی - بهت می گم چی داری خوشحالی یا بیماری
یک روش و راهی بهت می گوییم کجایی - اگه تو گریفیندوری حتما اینو می دونی
اون جا همه شجاعند آماده ی دفاعند - هم مهربون و خوبن دلیر ولی محجوبند
هستی توی هافلپاف اصلا نباش خیال باف - چون که اونا پر کارند با وفا و پربارند
اگر که هستی ناقلا جای تو هست ریونکلا - اونجا همه زرنگند بادشمنا می جنگند
شاید برای اسلیترین که تقریبا هست بدترین - اگر که باشی اینجا زیاد داری تو همراه
پس حالا من رو سر کن یکمی هم خطر کن - از من نترس بچه جون چون من هستم مهربون
کلاه خوب و دانام - این بود تموم حرفام
از کتاب ۴ هری پاتر و جام آتش:
هزاران سال پیش یا حتی بیشتر - همان دوران که من بودم جوان تر
چهار جادوگر خوب و گرامی - زرنگ و همدل و پر کار و نامی
که بعد از چرخش زمانه - هنوزم اسمشان بر هر زبانه
در این دنیای پر جنجال و غوغا - نشستند دور هم هر یک ز یک جا
گریفیندور بی باک از یلان بود - ریونکلا عاقل و شیرین زبان بود
یکی هافلپاف پر عدل و انصاف - یکی اسلیترین خودبین و پرلاف
همه هم فکر و هم آواز و هم سو - همی کردند فکر بکر از این رو
بنا کردند دانشگاه هاگوارتز - که آموزش دهند جادو و پرواز
همان روزی که کار آغاز کردند - گروهی بهر خود بنیاد کردند
گریفیندور شجاعت ارج بنهاد - ولی ریونکلا هوشش بها داد
هافلپاف سختکوشی می پسندید - بهین شرط پذیرش را همین دید
ولی اسلیترین قدرت طلب بود - از این رو طالبین جاه بستود
ولی این چهار استاد بانی - همی بودند در دنیای فانی
گروه خود را گلچین نمودند - همه در کار خود استاد بودند
ولی روزی که این گوهر شناسان - برفتند از جهان با درد و نقصان
کدامین ساحر از روی فراست - شجاعان را ز رندان وا شناسد
که گوید در هزاران سال دیگر - گروه دانش آموزان برتر
گریفیندور چو راه چاره را یافت - مرا از سر چو بادی تند برداشت
یکایک بانیان عقلم نهادند - شعور قدرت تشخیص دادند
اگر من را شما بر سر گذارید - بگویم بی خطا در سر چه دارید
نگاهی می کنم بر فکر و خویت - گروهی می نهم در پیش رویت
از کتاب هری پاتر و محفل ققنوس:
یادم می آید اون قدیما که من بودم تازه و نو - هاگوارتز شروع نکرده بود هنوز تا اون وقت کارو
پایه گذاران همین مدرسه ی هاگوارتز ما - هرگز به خواب نمی دیدند جدایی از همدیگه رو
اونا به عشق یک هدف یکدل و یک زبون بودن - یگانه بود آرزوشون همدل و هم زبون بودن
آرزوشون ساختن یک مدرسه ی جادوگری - مدرسه ای که نداره لنگه و تا و همتایی
تا بتونن درس بدن هر چی را که آموخته بودند - تا دیگه انتقال بدن هرچی که اندوخته بودن
هر چار نفر گفته بودن می سازیم این مدرسه رو - هر چار نفر گفته بودن درس می دهیم این بچه ها رو
هرگز به خواب نمی دیدند جدایی از همدیگه رو - هرگز به خواب نمی دیدن کشمکش و درگیری رو
گریفیندور سلیترین دوست بودن چه دوستایی - ندیده بود هیچ کسی نظیر اون رو جایی
غیر از دو یار دیگشون هافلپاف و ریونکلا - دوستان خوب و مهربون قدرشناس و باوفا
چی شد چه اشتباهی شد چه اشتباه زاری شد؟ - رشته ی این دوستی خوب چگونه پاره پاره شد ؟
من که خودم اونجا بودم الان می گوییم سیر تا پیاز - قصه ی پر غصه شون بشنو ز من ای دلنواز
اسلیترین گفت ما فقط به بچه هایی درس می دهیم - پاک باشه نژادشون پاک تر از اون و از اون
ریونکلا گفت که من درس می دهم به اون کسی - که باشه تیز هوش و زرنگ نباشه مثل اون بسی
گودریک گریفیندور می خواست به اون کسی درس بده - که از همه شجاع تره جسور بی پرواتره
اما هافلپاف می گفت من درس می دهم به همشون - همه رو به یک چشم می بینم فرقی نباشه بینشون
وقتی که اختلافشون ابراز گشت و شد عیان - تلخ شد اوقات همه از نظر دیگران
هر یک از این چهار نفر بنیانگذاران مدرسه - گروهی داشتن که راه می دادن بی وسوسه
عده ای از بچه ها را مطابق با سلیقه شون - هر کسی را به میل خود می بردند به گروهشون
برای مثال اسلیترین اصیل ها رو جدا می کرد - زیرک و ناقلا ها را مثل خودش سوا می کرد
اونا که بودن زیرک ترین باهوش ترین و بهترین - در گروه ریونکلا درس می خواندن نازنین
پس گریفیندور شجاع برمی گزید در این گروه - شجاع ترین بچه ها رو جسور و بی پروا ها رو
هافلپاف عزیز ما بقیه شون را بر می داشت - با دست و دل باز خود یاد می داد هر چی را که داشت
از این طریق چهار گروه و بانی های خوبشون - جلا دادن به دوستیشون اون دوستی واقعیشون
چندین و چند سال بعد از اون با شادی و با همدلی - هاگوارتز خوب تدریس می کرد درس های جادوگری
اما بعد از مدتی نفاقی افتاد بین ما - دلیل این نفاق چی بود جز ترس و کوتاهی ما ؟
چهار گروه که یک روز مثل یک ستون بودند - حافظ این مدرسه و پایه ی زیر اون بودند
می افتادن به جون هم با طعنه و پرده دری - هرچار تاشون جدا ز هم به دنبال سلطه گری
چه می شه وقتی که دویار جدال و بلوا می کنن ؟ - چه می شه کرد وقتی که دوئل و دعوا می کنن ؟
آخر کار روزی رسید روز بد و تاری رسید - که یارشون اسلیترین رفت و به فردا نرسید
با رفتن اسلیترین تموم شد اون جنگ و نزاع - چه فایده که درد غمش هنوز مونده در دل ما
وقتی چهار بنیانگذار شدن سه تا جای چهار - ندید کسی رنگ وفاق میان این سه یار غار
اینجاست حالا کلاهشون کلاه دسته بندیشون - شما دیگه باخبرین از اینجا سیر تا پیازش رو
کلاه قاضی بنده ام شما رو تقسیم می کنم - چرا که کار من اینه چاره ای جز این ندارم
اما در این سال جدید پامو فراتر می گذارم - با گوش جان گوش کنین چیزی که اینجا می خوانم :
اگر چه محکوم شده ام جدا کنم شماهارو - اما خودم ناراحتم که می کنم من این اشتباه رو
با این که چاره ای ندارم جز انجام وضیفه ام - ناچارم شماها رو به چهار تقسیم بکنم
اما بازم شک می کنم که این گروهبندی ما - باعث بشه تموم نشه این دعوا ها حالا حالا
آهای خبردار باشین از خطر أگاه باشید - نشونه هارو ببینید از خطر عبرت بگیرید
هاگوارتزمون در خطره دشمن بیرون منتظره - دشمن ما رحم نداره خیلی پلید و مکاره
باید توی مدرسمون همه با هم یکی بشیم - وگرنه از همین درون خرد و پراکنده می شویم
حرف هامو گفتم به شما آگاه شدین از خطرا - بیاین گروهبندی مون رو شروع کنیم همین حالا
گروهها به چه دردی میخورند؟
همگروهیها با هم به کلاس میروند، در خوابگاه و سالن عمومی با آنها شریک میشوند، در یک میز غذا میخورند، حتی در مسابقات کوییدیچ گروهها به همان صورت باقی میماند و کلا سالهای تحصیلیات را در گروه و با همگروهیهایت میگذرانی.
گریفیندور:
گروه گریفیندور به دست گودریک گریفیندور ساخته شده است. او یک شمشیر برای جنگیدن داشته است که بعد ها به دست هری پاتر میرسد.
ویژگی آنها شجاعتشان است. حیوان نمادینشان شیر، رنگ قرمز و بعد زرد.
برج غربی در هاگوارتز، سالن عمومی گروه گریفیندور است که برای وارد شدن به آنجا رمز ورودی لازم است. رمز چند وقت یک بار عوض میشود.
سرگروهشان پرفسور منیروا مک گونگال، استاد درس تبدیل شکل هست. جستوجوگر تیم کوییدیچشان (در دورانی که جی کی رولینگ نوشته) هری پاتر است. شخصیت شناخته شده در گروه گریفیندور در زمان تحصیل هری در هاگوارتز، هری پاتر است اما در کل دامبلدور.
در کتاب، هری، رون و هرماینی و بیشتر قهرمانهای داستان، گریفیندوری هستند. پس در کتاب بیشتر از گریفیندور گفته شده.
شمشیر گریفیندور بعدها به زهر باسیلیسک آلوده میشود. از همین طریق هری، رون و هرمیون تعدادی از جانپیچها را از بین میبرند.
ویدا اسلامیه هرمایونی را هرمیون ترجمه کردهاست. مترجم در انتهای محفل ققنوس به این موضوع اشاره میکند و ماجرای این اشتباه را توضیح میدهد. متن زیر بخشی از نوشتهی مترجم است.
در کتاب به صورت مستقیم به گروه دامبلدور اشاره نشده. کنجکاو بودم و خیلی به گروهش فکر میکردم. خودم فکر میکردم بهنظر ریونکلایی میآید. اما در بخشی به هری که در اتاق گروهشان بود میگفت که همیشه از پردههای آنجا بدش میآمده و حتی یک بار از عصبانیت پردهای را آتش زده. پس یعنی قبلا گریفیندوری، و در آن سالن بوده که همچین تجربه و احساسی داشته. دلیل دیگر برای گیریفنیدوری بودنش در فیلم محفل ققنوس است. در نبرد با ولدرمورت، از چوبدستی دامبلدور رنگ قرمز و از چوبدستی ولدرومورت رنگ سبز بیرون میآمده. رنگ نمادین اسلیترین سبز است و همه میدانیم که تام ریدل (ولدرمورت) اسلیترینی بوده. رنگ نمادین گریفیندور نیز قرمز است، آیا این میتواند دلیل بر گریفیندوری بودن دامبلدور باشد؟ اگر بله، میتوانیم او را قدرتمندترین جادوگر گریفیندوری خطاب کنیم!
ریونکلا:
گروه ریونکلا به دست روونا ریونکلا ساخته شده. او یک دیهیم برای تقویت هوش داشته، که بعدها به دست دخترش میرسد.
ویژگی آنها هوششان است. حیوان نمادینشان عقاب، رنگ آبی و بعد نقرهای.
برج شرقی در هاگوارتز، سالن عمومی ریونکلا است. برای ورود به سالن باید به معمایی جواب دهند، چون
معما در سطحی است که فقط ریونکلاییها میتوانند جوابش بدهند و وارد سالن بشوند.
سرگروهشان پرفسور فلیوسفلیتویک، استاد وردهای جادویی هست. جستجوگر تیم کوییدیچشان (در دورانی که جی کی رولینگ نوشته) چوچانگ، و شخصیت شناخته شده در گروه ریونکلا (در داستان) لونا لاوگود است.
هافلپاف:
گروه هافلپاف به دست هلگا هافلپاف ساخته شده. او فنجانی داشته که بعدها به دست پیرزنی میرسد. پیرزن به وسایل عتیقه علاقه داشته و علاوه بر این یکی از نوادهها بوده.
ویژگی هافلپافیها مهربانی و سختکوشیشان است. حیوان نمادینشان گورکن، رنگ زرد و بعد سیاه است.
سالن عمومی آنها زیرزمین در راهروی منتهی به آشپزخانه و پشت بشکههای سرکه که اگر به ریتم هلگا هافلپاف به آنها ضربه بزنید ورودی نمایان میشود.
سرگروهشان پرفسور پمونا اسپراوت، استاد درس گیاهشناسی هست. جستوجوگر تیم کوییدیچشان (در دورانی که جیکی رولینگ نوشته است) سدریک دیگوری است که در مسابقهی سه جادوگر به دست ولدرمورت کشته میشود (خدا رحمتش کنه، مرد خوبی بود?). شخصیت شناخته شده در گروه هافلپاف همان سدریک دیگوری است.
اسلیترین:
گروه اسلیترین به دست سالازار اسلیترین ساخته شده. اوقابآویزی داشته که بعدها به دست ولدرمورت میرسد.
ویژگی اسلیترنیها جاهطلبی و اصیلزاده بودنشان است. تعداد کسانی که اصیلزاده نیستند ولی اسلیترینی هستند، خیلی کم است. در داستان معمولا آدمبده هستند.
حیوان نمادینشان مار است (میشود از یکی از دلایلش به این اشاره کرد که خود سلازار اسلیترین، مارزبان بوده). رنگ نمادینشان سبز و بعد نقرهای.
دخمه در هاگوارتز سالن عمومی آنهاست.
سرگروهشان پرفسور سوروس اسنیپ، استاد درس معجون سازی هست (در بیشتر سال های تحصیلی هری و دوستانش). جستوجوگر تیم کوییدیچشان دراکو مالفی است که با باج دادن وارد تیم میشود. شخصیتهای شناخته شده دراکو مالفی و ولدرمورت هستند.
ویدا اسلامیه اسلایترین ترجمه کرده. درحالی که تلفظ درستش در فیلم اسلیترین است.(slythrvin)
ولدرمورت اسلیترینیای اصلیل از نوادگان اسلیترین و مارزبان بوده. مرگخوارها نیز مثل ولدرمورت اسلیترینی بودهاند. درواقع آنها جمع دوستان مدرسهی تام ریدل (ولدرمورت) بودهاند.
همونطور که در اول پست اشاره کردم، هرکدام از چهار موسس هاگوارتز دنبال یک نوع از دانشآموزان بودند. سالازار اسلیترین دنبال جادوگر های اصیل زاده بود. کسانی که اصالتا خانوادگی جادوگر باشند. و مشنگزادهها (کسانی که پدر و مادرشان جادوگر نیست) را بد میدانست و به آنها گندزاده میگفت. برای همین باسیلیسک (نوعی مار بزرگ تخیلی که هر کسی که با نگاه کردن درون چشمهایش میمیرد) را در دستشویی دخترانهی هاگوارتز مخفی کرده تا نوادههایش بروند و آزادش کند تا آن هیولا همهی مشنگزادهها و دورگهها را بکشد و یا خشک کند تا فقط اصیلزادهها در هاگوارتز باقی بمانند. اما طی ماجراهایی هری و دوستانش باسیلیسک را نابود میکنند و به این ماجرا خاتمه میدهند.
رولینگ و قلم سحرآمیزش
دراکو مالفوی
50چیز که احتمالا درباره اما واتسون نمی دانستید