دوستدار ادبیات، ریاضیات و البته ICT/ اگر وقت کنم، سازنده virgool.io/@radiopolicy
تاریکروشن
به ساعت موبایل نکاه میکنم سه وچهل وهفت دقیقه، چشمانم را میبنذن دستم روی چشمان، روی سمت چپ، بهپخالت جنینی
سروصدای پسرم در گوشم میپیچد
به عدد ساعت فکر نیکنم و در ذهنم سکلش نیدهم...
به این فکر میکنم که باید این را بنویسم و نوشتهام را اینگونه شروع میکنم....
به ساعت موبایل نگاه میکنم، سه و چهلوهفت دقیقه؛ چشمهایم را میبندم؛ دستم را به عادت همیشگیِ موقع خواب، روی چشمهایم میگذارم. روی سمت چپ بدنم میخوابم؛ به عادت همیشگی موقع خواب. و به حالت جنینی، در خود فرو میروم...
سروصدای پسرم در گوشم میپیچد...
به عدد ساعت فکر میکنم؛ و در ذهنم، شکل رقمهایش را میسازم: سه، چهار، هفت...
با خودم فکر میکنم که باید این تجربه و این ذهنیتها را بنویسم. صفحه موبایل را روشن میکنم و برای اینکه چیزی را که میخواهم بنویسم، فراموشم نشود، شروع به نوشتن میکنم؛ سریع مینویسم و پر از غلط، و ناقص؛ فقط در حدی که یادم نرود:
به ساعت موبایل نکاه میکنم سه وچهل وهفت دقیقه، چشمانم را میبنذن دستم روی چشمان، روی سمت چپ، بهپخالت جنینی
سروصدای پسرم در گوشم میپیچد
به عدد ساعت فکر نیکنم و در ذهنم سکلش نیدهم...
به این فکر میکنم که باید این را بنویسم و نوشتهام را اینگونه شروع میکنم....
[از اینجا به بعد را نمیدانم چگونه باید ادامه دهم؛ با چه منطقی باید نوشتهام را کامل کنم؟ آیا باید پاراگراف دوم از بالا را در ادامه بنویسم، و در یک دور تسلسل، پاراگرافهایم را تکرار کنم؟ در اینصورت، آیا این پاراگراف که داخل کروشه نوشته شده هم باید تکرار شود؟ یا اینکه...
الان که دارم این کلمات را مینویسم، چندین ساعت از این تجربه که در موردش نوشتهام میگذرد؛ به غیر از پاراگراف اول، که همان زمان نوشتماش، بقیه کلمات را در همین چند دقیقه نوشتهام. پس به نظر میرسد که این مطلب دچار یک «زمانپریشی» است؛ البته معنای تخصصی این کلمه را نمیدانم؛ ولی فکر میکنم منظورم را میرساند. منظورم این است که فقط پاراگراف اول است که میتوان آن را یک پیشنویس واقعی به شمار آورد و اصالت دارد؛ یعنی غلطها و اشتباهاتش واقعی است، و نه تصنعی. در واقع، پاراگرافی که در ادامه نوشتهام، یعنی پاراگراف ماقبل کروشه، اگرچه عین پاراگراف اول است، ولی فقط یک کپی از آن است که الان نوشته شده، و نه چند ساعت پیش؛ به همین دلیل، شاید بهتر باشد فکر کنیم که، یا شاید واقعیت و حقیقت هم همین باشد که، مطلب همینجا باید تمام شود. چون پاراگراف غیراصیل بعدی، یعنی پاراگراف قبل از کروشه، نمیتواند سر منشأ یک تداوم خالص و ناب باشد.
اما مگر همه مطالب و نوشتههای دنیا اینگونه نیستند؟ مگر بین پاراگراف اول و آخرشان، فاصله نیست؟ حالا چند دقیقه یا چند ساعت... به هر حال، فاصله هست.
ضمناً، چه لزومی دارد که پاراگراف ماقبل کروشه، از همه نظر عین عین پاراگراف اول باشد؟ اصلاً میتوان آن را یک پاراگراف مستقل، اما شبیه به اولی در نظر گرفت که فقط میخواهد منظور نویسنده را برساند؛ نه اینکه بخواهد دو زمان گذشته و حال را، مثل دو طرف یک پارچه، روی هم بدوزد و یکی کند.
در واقع این پاراگراف فقط یک پاراگراف ساده، و پیشنویسی پر از غلط است، بدین شکل که
به ساعت موبایل نکاه میکنم سه وچهل وهفت دقیقه، چشمانم را میبنذن دستم روی چشمان، روی سمت چپ، بهپخالت جنینی
سروصدای پسرم در گوشم میپیچد
به عدد ساعت فکر نیکنم و در ذهنم سکلش نیدهم...
به این فکر میکنم که باید این را بنویسم و نوشتهام را اینگونه شروع میکنم....
مطلبی دیگر از این انتشارات
شکاریم یکسر همه پیش مرگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
نزدیکِ دور
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزنامه سعیدیه - ۳ مهر ۱۴۰۰